گام های تاریخ

اجتماعی - تاریخی

گام های تاریخ

اجتماعی - تاریخی

سکولاریسم ( ۲ )


سکولاریسم ایرانی!!


اگر جدایی دین و بنیادهای دینی از حکومت را - که یکی از مهمترین دستاوردهای سکولاریسم برای اروپا بود- ملاک سکولاریسم قرار دهیم،  نه تنها این جریان در تاریخ ایران تازگی ندارد بلکه اولین فرمانروایی های افسانه ای و تاریخی ما نیز سکولار بوده اند. 


بر خلاف نظر بعضی ها که فرمانروایی سکولار  را با حکومت  دین ستیز یکسان پنداشته  و تبلیغ می کنند،  حکومت های باستانی ایرانی با این که مزداپرست بودند از دخالت دادن دین در کشورداری خودداری و گاهی از آن جلوگیری کرده اند. 


یادآوری کوتاهی از این فرمانروا هایی ها  بد نیست.


الف - فرمانروایی سکولار در افسانه ها. 


شاید در تاریخ جهان اولین افسانه کشورداری سکولار مربوط به جمشید باشد. 


بنا به داستانی که زرتشت گفته در کتاب « وندیداد » زرتشتیان ، جمشید پیشنهاد اهورمزدا را برای اجرای احکام اهورایی نپذیرفت!! :


اهور مزدا در گفتگوی خود با زرتشت چنین گفته  :


۲ - نخستین کسی که با وی سخن گفتم  و دین اهورمزدا دین زرتشت را به وی آموختم جم زیبا بود … 


۳ - به وی گفتم ای جم مایلی احکام مرا تعلیم دهی ؟ گفت من برای حمل و تعلیم دادن احکام تو ساخته و آماده نیستم 


۴ - من که اهورمزدا هستم گفتم لااقل مخلوق مرا تکثیر کن و انبوه ساز و آنان را پاسداری بکن و بر آنان سلطنت بکن


۵ - جم پذیرفت 


۶ - گفت در سلطنت من نه باد گرم نه باد سرد نه بیماری و نه مرگ هیچکدام نخواهد بود


۷ - در این هنگام من یک شمشیر و یک حلقه زرین به وی دادم و وی به سلطنت رسید 


ص ۷۶


http://www.jasjoo.com/books/wordbook/dehkhoda/%DA%A9%D8%A7%D8%AA%D9%88%D8%B2%DB%8C/


به این ترتیب جمشید با رد پیشنهاد اهورمزدا - برای اجرای احکام الهی - می گوید بدون احکام  وی نیز در کشور او نه باد گرم نه باد سرد، نه بیماری و نه مرگ هیچکدام نخواهد بود! 


قول و قراری  که امروز همه آرزویش را دارند!!


فردوسی در شاهنامه بخشی از کارهای جمشید را نیز چنین بیان می کند:


ز هر انجمن پیشه‌ور گرد کرد


بدین اندرون نیز پنجاه خورد


 


گروهی که کاتوزیان خوانی‌اش


به رسم پرستندگان دانی‌اش


 


جدا کردشان از میان گروه


پرستنده را جایگه کرد کوه


 


بدان تا پرستش بود کارشان


نوان پیش روشن جهاندارشان


https://ganjoor.net/ferdousi/shahname/jamshid/sh1/


جمشید نه تنها نمایندگی خدا و اجرای احکامش را نپذیرفت بلکه کاتوزیان ( روحانیون ) را نیز جدا کرد و به کوه فرستاد تا در آنجا نیایش کنند!!


این از اولین افسانه فرمانروایی سکولار ایرانی!


ب  - در حکومت های تاریخی ما که از مادها شروع می شوند، اگر چه مغ ها یک قبیله از شش قبیله اصلی بودند اما حکومت مادها یک حکومت سکولار است.   


در تاریخ هخامنشیان نیز چنین بوده است. اعلامیه جهانی کوروش در مورد آزادی ادیان و حقوق انسانی نمونه ی بارز یک حاکمیت سکولار است.


هخامنشیان بشدت در برابر هر نوع دخالت مغ ها در حکومت حساس بودند. داستان گئومات مغ نمونه بارز آن است. وی که از کشته شدن برادر کمبوجیه - بردیا -  بدست کمبوجیه با خبر بود، پس از  مرگ کمبوجیه - در برگشت از مصر -  ادعا کرد که بردیا است و سلطنت را در اختیار گرفت ، برای پیشبرد کارش و ایجاد یک حکومت مذهبی: 


۱ - سه سال مالیات مردم را بخشید و  خدمت نظام عمومی را لغو کرد.


۲ - گئومات دستور داد تا تمام معابد ملل تابعه را ویران نمایند. این اقدام نشان می‌دهد که او یک مغ متعصب و از سیاست بی‌خبر بوده‌است زیرا یکی از دلایل سقوط پادشاهی او را می‌توان همین اقدام وی حساب نمود. داریوش در کتیبه خود می‌گوید: «گئومات معابد را ویران کرد و من دوباره آن‌ها را آباد کردم.»


۳ - دوری گزیدن از مردم و درباریان: از جمله دستورهای عجیب گئومات که منجر به قتل وی گردید، دوری گزیدن از مردم و درباریان بود. در آغاز این دستور وی چندان عجیب نمی‌نمود زیرا پادشاه به علت تشریفات خاص سلطنتی، در بسیاری از موارد از مردم و درباریان دور بود. لیکن مشکل از زمانی آغاز گردید که گئومات دستور داد که نجبای هفتگانه هخامنشی نیز با وی دیدار ننمایند.


۴ - اموال و مراتع نجبای هفتگانه هخامنشی را مصادره کرد. 



واکنش سرکردگان قبایل بسیار شدید بود. گروه هفت نفره مبارزه با گئومات به رهبری داریوش نه تنها وی را کشت بلکه مغ کشی راه انداخت و معابد تخریب شده ادیان دیگر را بازسازی کرد. 


مادها، هخامنشیان ، اشکانیان و سلوکیان همه جدایی دین و بنیادهای دینی را از حکومت رعایت می کردند. از ساسانیان به این سوی است که روحانیون نقش اصلی را در حکومت داشته و کشورداری سکولار ایرانی در پشت ابرهای تیره و تار و ضخیم ادیان  زرتشتی و سپس اسلامی پنهان می شود. 


اگر چه پس از اسلام نیز ستاره های فرمانروایی سکولار مانند صفاریان، زندیه و پهلوی خوش درخشیدند اما زود گذر بودند.

بنابراین با توجه به گذشته ی حکومت های سکولار  موجود در تاریخمان وقتی حرف از حکومت سکولار است : 


۱ - به معنای حکومت مذهب ستیز نیست بلکه دقیقن جدا کردن این دو نهاد است که هریک کار خودش را انجام دهد. 


۲ - اگر اصطلاح تازه ای بکار برده می شود به معنای یک نوع حکومت  وارداتی  و بیگانه با فرهنگ سیاسی ما نیست. بلکه یک اصطلاح بروز شده از جدایی دین و نهاد دین از حکومت است ، همانطور که در تاریخ باستانی ما انجام شده است. 


اما یادمان باشد که : 


حکومت های پیش از ساسانیان کشورمان اگر چه سکولار بوده اند، روش فرمانروایی شان  استبدادی هم بوده است.


 هرگز نباید سکولار بودن را با دموکراسی برابر بگیریم! 


لازمه ی دموکراسی، سکولاریسم است اما لازمه ی این بخش از سکولاریسم (‌جدایی دین از حکومت) دموکراسی نیست. 


یکبار دیگر به این موضوع - گسترده تر - می رسیم! 

---------------------------------------------------

نوشته پیشین : 


سکولاریسم 

http://tarikhroze4.blogsky.com/1396/08/16/post-91/


سکولاریسم !



این یک اصطلاح اجتماعی است که گاهی شنیده می شود. ممکن است شما تعاریف گوناگونی هم از آن خوانده یا شنیده باشید. 


با توجه به شیفتگی ما در تفسیر، و داستان یک کلاغ چهل کلاغ، برای خود داری از این داستان، بی آن  که به نوشته کسی مراجعه کنم، یک راست رفتم سراغ « دانشنامه بریتانیکا »  یا همان انسکلوپدیا که از قدیم ترین و معتبر ترین دانشنامه های دینا است. 

تمام مطالب و جمله های داخل گیومه از دانشنامه بریتانیکا است.


https://www.britannica.com/topic/secularism



این دانشنامه سکولاریسم را چنین تعریف کرده است :


  • هر جنبشی در اجتماع که هدفش توجه به زندگی زمینی ( دنیایی* ) باشد » 


* اصطلاح دنیایی از وبلاگ  است.


تعریف خیلی کلی است و شامل همه کارهایی می شود که به حل و فصل مسائل زندگی می پردازد: کارهای علمی، مهندسی، غذایی، بهداشتی ، پزشکی، محیط زیست ،تجارت ، تولید، اقتصاد، سیاست … 


می بینید همه کسانی که تلاش می کنند مشکلات زندگی را با دانش و آگاهی حل و فصل کنند، در واقع یک کار سکولار انجام می دهند. حتا می توان آن را به کمترین تلاش های ما در زندگی روز مره اتلاق کرد. 


ممکن است بگویید خب، این که نیازی به طرح یک اصطلاح ندارد، انسان در تمام تاریخش همه ی این کارها را انجام می دهد. سخن شما درست است اما به توضیح دانشنامه در مورد تاریخ اروپا توجه کنید: 


«‌ در اروپای قرون وسطی *روحانیت مذهبی - مسیحیت - تمایل شدیدی داشت به انکار توانایی انسان. و تنها می خواست  احکام انجیل و فتواهای رهبران مسیحی اجرا شود. »‌‌ 


مانند آخوندها و روشنفکران مذهبی امروز خودمان که می خواهند همه مسائل را با احکام قرآن و فتواهای آنان حل وفصل شود، اعم از اقتصاد که می بینیم چی از کار درآمده، آموزش و پرورش ، دانشگاه ها، دادگستری، انتخابات …


قرون وسطی از سال ۴۰۰ میلادی تا ۱۴۰۰ میلادی را در بر می گیرد! فجایع کلیسا را آخوندهای ما خیلی تبلیغ کرده اند و حالا خودشان همان کارها را در سال ۲۰۰۰ میلادی می خواهند انجام دهند!!!


دانشنامه در ادامه چنین می گوید: 


  • سکولاریسم واکنشی بود به این تمایل شدید کلیسا - برای اجرای نظرات رهبران مسیحی - که به نام دروه رنسانس یا رستاخیز علمی و اجتماعی در اروپا پیدا شد. سکولاریسم به انسان و دستاوردهای انسانی توجه کرد. » 


تلاش تمام فعالیت های اندیشمندان قرون در دوره چهارصد ساله رنسانس به این منجر شد که کلیسا و فتواهایش از زندگی اجتماعی، علمی و سیاسی اروپا گام به گام به پس رود و بجایش دستاوردهای علمی و فرهنگی انسان بکار گرفته شد، به همین دلیل : 


«‌  

حرکت بسوی سکولاریسم در تاریخ مدرن اروپا رشد کرد و غالبن بصورت ضد مسیحیت و ضد مذهب ظاهر شده است. »


همین چیزی که امروز توسط بعضی آخوندهای ما تبلیغ می شود:


ّآیت اله علم الهدی امام جمعه مشهد :


سکولار، مسلمان نیست، اگر گفتیم کسی سکولار و مسلمان است مثل این است که بگوییم یک نفر مسلمان است اما عرق خوری و شرب خمر را حلال می داند.


http://www.bartarinha.ir/fa/news/587726/%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%A7%D9%84%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%B3%DA%A9%D9%88%D9%84%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D8%B3%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA 



این هم یک نمونه دیگر از آن سوی کشور :


بنیان جهاد علیه دین سکولاریسم و مذاهب مختلف آن در کردستان و هورامان

جنبش روشنگری دربرابر دین سکولاریسم، علماء السوء و اﻟﺮوﯾﺒﻀﻪ


سکولار، شخصی ست که به سکولاریسم منسوب است و سکولاریسم یعنی داشتن قوانین غیر دینی یا قوانین ساخته شده ی دست بشری که مخالف شریعت الله و موافق امیال و هوسهای بشری است، یعنی تفکری که به بناء زندگی بر بی دینی فرامی خواند و دین را از دخالت در امور دنیا برکنار می کند…


این شخص …اگر توبه کرد و به بالندگی و حقانیت و پیشرفته بودن و صلاحیت اسلام ایمان آورد، مسئله حل می شود، در غیر این صورت، کفر و ارتدادش ثابت می شود، حتی اگر روزه بگیرد و نماز بخواند و خود را مسلمان بپندارد. 



http://ketabwasaif.com/2017/01/24/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D9%81%D8%B1%D8%AF-%D8%B3%DA%A9%D9%88%D9%84%D8%A7%D8%B1-%DA%A9%D8%A7%D9%81%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%9F/



 سکولاریسم در طول تاریخش اگرچه باعث شد که مذهب از فعالیت های اجتماعی بویژه از حکومت کنار رود، اما هیچوقت بطور مستقیم ضد مذهب نبوده است، به همین دلیل دانشنامه می نویسد: 


 « در نیمه قرن بیستم بعضی دینداران به سکولاریسم مسیحی توجه کردند. آنها گفتند مسیحیت نباید خود را فقط محدود به امور مقدس و دنیای دیگر کند. بلکه مردم باید فرصت هایی بیابند تا ارزش های مسیحی را رشد دهند. »

این دینداران معتقدند که پیام اصلی مسیح می تواند شناخته و در هر گوشه ی زندگی سکولار بکار گرفته شود » 


مسیحیتی که در طول هزار سال، هزاران فجایع را باعث شد تا ذهن مردم را در محدوده ی دستورات رهبران دینی مقید کند و تا کنون هم اجازه نداده حتا یک برگ از اسناد درونی اش منتشر شود امروز « محبت » و « عشق » را مهمترین هدف خود قرار داده است. زیرا عیسی مسیح بخاطر عشق به انسانیت خودش را فدا کرد!!


توجه کنید که سکولاریسم حاصل زمان رنسانس است قرن ۱۴ تا ۱۷ میلادی اما دینداران مسیحی - یا همان روشنفکران مسیحی - در نیمه قرن بیستم  یعنی سیصد سال بعد به این نتیجه رسیدند که بهتر است با مردم همگام شوند و بگویند پیام اصلی عیسی می تواند در هر گوشه زندگی سکولار هم بکار گرفته شود. این گونه است که مذهب در پی مردم می رود!  


امروز هم بعضی از آخوندهای ما که هوشیارترند - برخلاف آقای علم الهدی  - شلانه شلانه در توجیه زندگی و خواسته های مردم سخن می گویند مانند آقای محمد رضا زائری. این سخنان را گوش کنید:


https://t.me/gozaresh1395/1088


به همین جهت وجوه مختلفی از سکولاریسم از « ناخدایی » گرفته تا « مسیحیت » را بر حسب برداشت می توان یافت و امروز نیز در اسلام،


و نیز گروهی  از روشنفکران مسلمان، از سکولاریسم دینی سخن می گویند با برداشت های خودشان و تفسیرهای کج و معوج  که بررسی آنها در نوشته های پسین می آید.


اما همه ی فرهنگنامه ها، دانشنامه ها ولغت نامه ها در یک بخش از سکولاریسم  همنگر هستند  و آن این که : 


سکولاریسم یعنی جدایی دین و بنیاد های دینی از حکومت. 


این نوشتار ادامه دارد.






اعتیاد به بینش ها ( ۱ )‌




وقتی حرف از اعتیاد می شود، اولین توجه مان به  سیگار، تریاک، هروئین، و ... می رود. اینها اعتیادهای فیزیکی و فیزیولژیکی است که قابل درمان با روش های پزشکی اند.


اعتیادهای بسیار خطرناک تری هم وجود دارند که نه تنها زندگی ما را احاطه کرده، بلکه ما را در خود فرو برده اند بطوری که ما آنها را اصلن حس نمی کنیم؛همچون ماهی که آب را حس نمی کند. روش های ترک اعتیاد پزشکی هم  در درمان این اعتیادهای بزرگ بی جوابند. 


این اعتیادها، اعتیادهای اعتقادی ( بینشی ) هستند؛ چه از سنت های اجتماعی گذشته شکل گرفته باشند و چه از اعتقادات ایده ئولژیک.


اعتقادات اعتیادی فقط با تقد و بررسی دوباره و چند باره ی آنها آمادگی تغییر گام به گام پیدا می کنند؛ آن هم نه در یک زمان مشخص بلکه در طول یک زمان نامشخص که بستگی به شرایط اجتماعی دارد.


یکی از این اعتیادها، اعتقاد به حاکمیت دینی و اسلامی است.  معتادان به این اعتقاد بر دو گونه اند: 


الف -  عده ای - از جمله بخش بزرگ روحانیت - آن را همانطور که واقعن هست قبول دارند و تا بحال هم کوشیده اند آن را اجرا کنند زیر عنوان حاکمیت ولایت مطلقه فقیه. قانون اساسی را بر همین پایه استوار کرده اند و اختیارات ولی مطلقه را هم تا آنجا که زورش رسیده افزایش داده اند. در کنار آن هم نظارت استصوابی شورای نگهبان بکار مشغول است تا از حضور افراد ناباب در بخش های قانون گذاری و اجرایی جلوگیری کند. خوشبختانه قوه قضائیه که در بست در اختیار ولایت مطلقه است از این بابت خیالشان راحت است. 


و تا بحال هم با هر ترفندی از جمله زندان ، اعدام و فراری دادن نیروهای دیگر از بین مردم توانسته اند کنترل کامل حکومت را در اختیار بگیرند و انتخابات هم برایشان یک وسیله ی بازی است تا از طریق آن سیاست های کلی نظام که توسط ولی مطلقه فقیه طراحی می شود توسط قوه مقننه  بصورت قانون و توسط قوه مجریه به اجرا در آید. جالب است که همین دوتا هم باید جوابگوی مردم باشند نه سیاست گزار اصلی که ولی مطلقه فقیه است. 


این بخش بی توجه به نتایج حاصل از چهل سال حاکمیت این چنینی، همچنان بر روش های خود پافشاری می کند. خسته نباشند!


ب - عده ای - از جمله گروهی که به روشنفکران مذهبی - شناخته شده اند با توجه به عملکرد حاکمیت موجود به نقد و بررسی آن پرداخته اند - به همین دلیل هم زندان می روند و هم پناهنده می شوند -اینان در برابر این حاکمیت، یک حاکمیت دیگری بنام های مردم سالاری، مردم سالاری دینی، دموکراسی مذهبی ، دموکراسی دینی را مطرح کرده اند. عده ای هم از آنور دیوار افتاده اند و نظریاتی مانند سکولار - دموکرات را مطرح می کنند. این نوشته  نقد ی است بر این نظرات که در دل خود دوگانگی را به همراه دارند.  


نخست به مشخصات دو مفوله اجتماعی - سیاسی توجه کنید که مبنای بررسی بینش های اعتیادی هستند:



۱ - آزادی و دموکراسی


چه کسی واژه ی  "  دموکراسی " را به " آزادی " در پندارهای ما جا انداخته است؟ نمی دانم، اما می دانم که این پنداری  درست نیست. زیرا این دو مقوله های جداگانه اند هر چند با شباهت هایی.


آزادی ترجمه ی واژه " لیبرالیسم " ، مقوله ای است بی در و پیکر که  هرکس می تواند به فراخور نیازش آن را بکار گیرد. هیچ تعریف مشخص و درستی از آن در دست نیست  تا بتوان گفت کی آزاد است، کی آزادی دیگران را نقض کرده است. زیرا آن که آزادی دیگران را نقض می کند به آزادی عمل خود می اندیشد و برمبنای منافعش می کوشد وسعت آزادی عمل خود را فراختر کند. به همین دلیل هر دیکتاتوری می تواند ادعا کند که طرفدار آزادی است و دروغ هم نگفته است. هر حکومتی می تواند مخالفان و منتقدان خود را سرکوب کند به این بهانه که اینان مخالف آزادی هستند و البته منظورش مخالف آزادی عمل خودش است و دروغ هم نگفته است. هر گروه مالی قدرتمند به بهانه دفاع از آزادی برنامه های اقتصادی خودش، به روش های گوناگون – قانونی و روابطی و غیر قانونی - برای دیگران محدودیت های اقتصادی ایجاد کند. اما؛


دموکراسی یک واژه ی تاریخی است و بر مبنای رفتار سیاسی ویژه ای قرار داد؛ پذیرش حاکمیت اکثریت و تضمین برابری حقوق اجتماعی  و سیاسی اقلیت توسط اکثریت.  چنین تضمین اجتماعی با بنیانگذاری قواعد مشخصی همراه است؛ به شکل قانون اساسی ، حقوقی و قضایی.


بر مبنای این تعریف، نظارت متقابل و اجتماعی شکل می گیرد. افراد و گروه های مستقل از حاکمیت و دولت حتا مخالفان سیستم حکومتی می توانند در این نظارت شرکت کنند. در این جا قواعد، مشخص می کند که چه کسی حقوق دیگران – توجه کنید حقوق دیگران و نه آزادی دیگران - را نقض کرده وبه خود اجازه – آزادی – داده تا پایش را از گلیم قانونی خویش بیرون بگذارد..


و ما هیچ واژه ای در فارسی نداریم که بجای دموکراسی بنشیند. اصطلاح مردم سالاری نیز مفهوم دموکراسی را در خود ندارد. زیرا مردم سالاری به معنای حاکمیت اکثریت، می تواند از اقلیت بخواهد برای حفظ منافع اکثریت، از حقوق خودش چشم بپوشد و برای رسیدن به چنین مقصودی روش های گوناگون اقناع و سرکوب را در پیش گیرد.


این نوشته به معرفی و نقد گفتمان هایی می پردازد که  آزادی، مردم سالاری ، مردم سالاری دینی، و دموکراسی دینی ، سکولار - دموکرات را آگاهانه بجای دموکراسی بکار می گیرند تا روشن شود حاصل این گفتمان ها اگر به اجرا درآیند چه می شود.


به نمونه ی  زیر توجه کنید:


۱ - آزادی. به سخنرانی آقای  محمد خاتمی در مورد آزادی در سال ۱۳۷۷ - وقتی ایشان رئیس جمهور است -  گوش کنید:


https://www.aparat.com/v/HFLQK


وقتی به این سخنرانی گوش می کنیم، - بی آن که منظور ایشان را بدانیم - برداشتمان دموکراسی است. و ایشان در این سخنرانی مشخص نمی کند که منظورش از آزادی چیست. ما هم که در فرهنگمان مقوله آزادی و دموکراسی درهم شده است فکر می کردیم منظورشان همان دموکراسی است!!


به یک سخنرانی دیگر از ایشان توجه کنید که در سال ۹۴ یعنی ۱۷ سال بعد انجام شده. 


https://t.me/gozaresh1395/1013


هفده سال طول کشید تا روشن کند منظورش از آزادی ، دموکراسی نبوده بلکه آزادی حاکمیت مذهبی است که به آن افتخار می کند. 


چند پرسش : 


الف - ایشان در سال ۱۳۷۷ تفاوت آزادی و دموکراسی را نمی دانسته است؟ 

ب - ایشان تا سال ۱۳۷۷ با افراد و سازمان هایی که هدفشان دموکراسی بوده تماس نداشته است مانند جبهه ملی و نهضت آزادی مهندس بازرگان؟

پ - آیا ایشان فکر می کرده با انقلاب اسلامی اندیشه دموکراسی برای همیشه دفن شده است و بهمین دلیل در سال ۷۷ نگفته که ما آزادی می خواهیم نه دموکراسی؟ 


هرگونه پاسخی که ایشان داشته باشد، نمی تواند هفده سال ایجاد فهم اشتباه از  آزادی و دموکراسی را جبران کند. 


این فهم اشتباه باعث شد که ایشان قبله ی روشنفکران دموکرات هم باشد!


اما در سال ۱۳۸۸ یکباره می بیند که اندیشه دموکراسی نه تنها با انقلاب اسلامی دفن نشده، بلکه همچون ققنوس دوباره پر کشیده است بطوری که ایشان را وادار کرده که حرف دلش را بزند و بگوید ما آزادی برای مذهب اسلامی می خواهیم نه دموکراسی که ممکن است حاکمیت مذهبی را بکناری نهد،


هر چند تا کنون با همین آزادی عملکرد حاکمیت مذهب، وی ممنوعیت های بسیاری را متحمل شده است، گرچه خودش می گوید مذهب در اروپا در برابر آزادی شکست خورد، اما تا کنون سخنی از لزوم برقراری دموکراسی نگفته است، زیرا می داند در حاکمیت دموکراسی جایی برای اعتقادات سنتی نیست.  وی نمی تواند دست از اعتقاداتش برای ایجاد یک حکومت اسلامی شسته رفته بردارد. از دست دادن چنین اعتقادی به معنی تجدید نظر کردن در تمام زندگی گذشته و مطالعاتش است. و این برخلاف اعتیاد ایشان به اعتقادات اسلامی است.


ظاهرن  منظور ایشان در مورد حاکمیت مذهب با حاکمیت کنونی مذهبی متفاوت است. این تفاوت در نوشته ای از ایشان بنام « تبیین نظری مبانی اصلاحات » مطرح شده که نقدی بر آن در سال ۱۳۸۸ نوشته شده که می توانید اینجا بخوانید:


http://hafezehtarikhi.blogspot.ca/search?q=%D8%AE%D8%A7%D8%AA%D9%85%DB%8C+%D8%B5%D9%86%D8%AF%D9%84%DB%8C 


نکته ی دیگری که ایشان در سخنرانی اش  مطرح می کند، نبود شرایط برقراری دموکراسی است. 


ایشان در این سخنرانی می گوید با کدام مردم دموکراسی می خواهیم؟ 


گرچه ایشان بنا به تصمیم های حاکمیت مذهب مورد علاقه اش  در حصر است . اما شاید داستان سپنتا نیکنام در یزد را خوانده باشد و به این نتیجه برسد که دموکراسی برقرار می شود با همین مردم :


با همین مردمی مسلمانی که بی توجه به مذهب وی ، به او رای دادند و او را به نمایندگی خود به شورای شهر فرستادند. 

با همین مردمی که دینشان را در خانه هایشان دارند و مساجدشان اما برای اداره کشور به کسی رای می دهند که نماد راستی و درستی باشد. 


اما نمایندگان مذهب مورد علاقه ایشان، اعتماد مردم را نادیده گرفته و جضور نماینده مردم مسلمان یک شهر  را در انجمن شهر ممنوع کردند. زیرا در اسلام امور مسلمین نباید در اختیار غیر مسلمان باشد هر چند مسلمانان به او رای داده باشند و به او اعتماد کرده باشند!!




حضور «سیدمحمد خاتمی» در جلسه مجمع روحانیون مبارز برای بررسی موضوع «سپنتا نیکنام»/ خاتمی از حضور در جلسه قبلی این مجمع منع شده بود


https://t.me/gozaresh1395/1056


با این عکس که درکانال تلگرام اصلاح طلبان هست ، شاید آقای خاتمی درک درستی از دموکراسی بیابد و از اعتیاد بینشش به حاکمیت دینی دست بردارد و به حاکمیت دموکراسی گردن نهد.

 

مردم یزد به ایشان نشان دادند که از نظریه پرداز و رهبر اصلاحات جلوترند.


پس حواسمان به  آنهایی باشد که از آزادی سخن می گویند و نه دموکراسی: 


  اینان اگر نیت گمراه کردن مردم را نداشته باشند با دادن نشانی های اشتباه از مقولات اجتماعی و سیاسی، بی تعارف 

درک درستی از این مقولات ندارند و  تفاوت های آنها را نمی فهمند  و به همین علت مردم را نیز همراه خود به گمراهی می کشانند.