گام های تاریخ

اجتماعی - تاریخی

گام های تاریخ

اجتماعی - تاریخی

خدمت و خیانت روحانیت ( ۳ )‌



در افسانه های ایران


اسفندیار پسر گشتاسب قهرمان جنگهای ایران و توران است بظاهر برای پیش بردن دین بهی اما در واقع برای گرفتن باج از دیگر سرزمین ها. 


در اولین جنگ با تورانیان، اسفندیار پیروز می شود. به پاس این پیروزی ، گشتاسب بسوی زابل می رود تا دمی را خوش بگذراند و آنجا مهمان رستم است. و نیز  با این پیروزی  گشتاسب می ترسد که اسفندیار بجایش بر تخت سلطنت بنشیند و به همین دلیل هم او را زندانی می کند. 


زرتشت و نیز موبدان - جاماسب - هیچ گونه اعتراضی به گشتاسب - به زندان کردن اسفندیار - نمی کنند، زیرا اکنون که دین بهی پیروز شده است، نیازی به این قهرمان ندارند!! بود و نبودش برایشان اهمیتی ندارد!!


اما در همیشه بر روی یک پاشنه نمی چرخد!


تورانیان از نبودن گشتاسب در بلخ و زندانی شدن اسفندیار آگاه می شوند و به ایران زمین یورش آورده و بلخ را تصرف می کنند. زرتشت در عبادتگاهش کشته می شود!


آنان سپس به سوی گشتاسب می روند. گشتاسب و موبدان محاصره می شوند! کار نزدیک به شکست است که موبدموبدان - جاماسب - بیاد اسفندیار می افتد: قهرمانی فراموش شده!!


او از جانب گشتاسب به دیدار اسفندیار می رود و با پوزش خواهی بسیار از گذشته از وی دعوت می کند تا به پشتیبانی شاه بیاید! و شاه به اول قول می دهد که جانشینش خواهد شد!!


با هوشیاری اسفندیار و توانمندی فرماندهی اش تورانیان شکست می خورند و اکنون نوبت شاه است که جایش را به فرزند قهرمانش بدهد. اما یک شرط تازه پیش می اورد: 


شکست دادن رستم و آوردن او به دین بهی!! 


همه می دانند که رستم پهلوان شکست ناپذیری است که همیشه در خدمت پادشاهان بوده اما نه نوکر آنان، او یک پهلوان فرزانه است! همه می دانستند این جنگ به نابودی اسفندیار می انجامد. تنها کسی که اسفندیار را از جنگیدن با رستم منع می کند مادرش - کتایون - است! 


رهبران دین بهی سکوت می کنند چون اگر اسفندیار در این جنگ پیروز شود، زابلستان هم به زیر پرچم پادشاه و هم زیر نفوذ موبد موبدان قرار می گیرد و منافع بسیاری شامل هر دو می شود.


رستم با این که از اسفندیار پذیرایی می  کند اما دعوت او را برای پذیرفتن دین بهی و نیز آوردنش با دستهای بسته به درگاه گشتاسب و اظهار بندگی را نمی پذیرد و این مهمانی به جنگ دو سپاه می انجامد. 


در داستان های شاهنامه رستم تنها کسی است که واقعیت پادشاهی و روحانیت  را به روشنی می شناسد و به همین علت حاضر نیست زیر پرچم آنان باشد. « زواره »‌ به رستم پیشنهاد می کند برای پرهیز از این جنگ بهتر است مدتی از سیستان  رفته و پنهان شود تا آب از آسیاب بیفتد سپس بازگردد:




به بیغوله‌ای شو فرود از مهان

که کس نشنود نامت اندر جهان


کزین بد ترا تیره گردد روان

بپرهیز ازین شهریار جوان


به گنج و به رنج این روان بازخر

مبر پیش دیبای چینی تبر


سپاه ورا خلعت آرای نیز

ازو باز خر خویشتن را به چیز


چو برگردد او از لب هیرمند

تو پای اندر آور به رخش بلند


و رستم چنین پاسخ می دهد: 


اگر من گریزم ز اسفندیار

تو در سیستان کاخ و گلشن مدار


https://ganjoor.net/ferdousi/shahname/esfandyar/sh21/



حاصل این جنگ چیزی نیست جز مرگ اسفندیار. 


اما این قهرمان دین بهی در آخرین لحظات زندگیش در می یابد که راهش اشتباه بوده  و به همین علت سرپرستی فرزندش - بهمن -  را به رستم می سپارد نه به موبد موبدان و نه به پدرش گشتاسب. 


او از رستم می خواهد که به فرزندش راه فرزانگی را بیاموزد:


کنون بهمن این نامور پور من

خردمند و بیدار دستور من


بمیرم پدروارش اندر پذیر

همه هرچ گویم ترا یادگیر


به زابلستان در ورا شاد دار

سخنهای بدگوی را یاد دار


بیاموزش آرایش کارزار

نشستنگه بزم و دشت شکار


می و رامش و زخم چوگان و کار

بزرگی و برخوردن از روزگار


و در  مورد جاماسب - رهبر روحانی یا موبد موبدان دربار گشتاسب - چنین نفرین می کند: 


چنین گفت جاماسپ گم بوده نام

که هرگز به گیتی مبیناد کام


به این ترتیب فردوسی در قالب یک شاهکار ادبی، تراژدی، قهرمانی و ملی گرایی  بخشی مهمی از واقعیت روابط شاهان و روحانیت را مطرح می کند: 


هر دو به فکر جنگ و جدال بوده اند:


اولی برای افزایش قدرت و چپاول حتا با کشتن فرزندانشان  و:


 دومی برای گسترش دینش حتا با قیمت فدا کردن نیروهای مفید جامعه! و کشتن انسان ها!


--------------------------------------------

نوشته ی پیشین : 


خدمت وخیانت روحانیت ( ۲ )


در افسانه های ایران


http://tarikhroze4.blogsky.com/1396/07/04/post-87/%D8%AE%D8%AF%D9%85%D8%AA-%D9%88-%D8%AE%DB%8C%D8%A7%D9%86%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%AD%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%AA-%DB%B2-


دکتر زیبا کلام مرد خود فریب ( ۲ )



بتازگی از طرف چند نماینده تبدیل نظام ریاست جمهوری به پارلمانی مطرح شده است. این طرح اولین بار توسط آقای خامنه ای در سال ۹۱ مطرح شد اما تا آلان مسکوت مانده بود. 


پرسش اول این که نظام پارلمانی چیست؟ 



نظام پارلمانی یا مجلس‌ محوری [۱] (به انگلیسی: Parliamentary system) نوعی حکمرانی مردم سالارانه است که در آن قوه مجریه مشروعیت مردم سالارانه خود را از قوه مقننه اقتباس کرده و در برابر آن پاسخگو است. 


نظام پارلمانی نوعی نظام حکومتی است که از تفکیک نسبی قوا ایجاد می‌شود. در رژیم‌های پارلمانی قوه مجریه و قوه مقننه از ابزارهایی برای تأثیرگذاری و نفوذ بر یکدیگر برخوردارند.

در نظام‌های پارلمانی رئیس کشور و رئیس قوه مجریه دو شخص متفاوت هستند.


 رئیس کشور که ممکن است رئیس‌جمهور (در نظام‌های جمهوری پارلمانی) (مثل ایرلند، آلمان، هندوستان و ایتالیا) یا پادشاه (در نظام‌های مشروطه سلطنتی) (مثل انگلیس و ژاپن) باشد، نقش مهمی ندارد و از مسئولیت مبراست.


 رئیس قوه مجریه که معمولاً نخست وزیر نامیده می‌شود به پیشنهاد رئیس کشور و انتخاب پارلمان مشخص می‌شود. اعضای هیئت وزیران در این سیستم حق پیشنهاد قانون به مجلس و شرکت در مذاکرات و مباحثات مجلس نمایندگان یا انحلال پارلمان را دارند و از سوی دیگر پارلمان نیز حق سؤال، استیضاح و دادن رأی عدم اعتماد به آنان را دارد. 


در تعداد کمی از جمهوری های پارلمانی مانند بوتسوانا، آفریقای جنوبی، سورینام و آلمان، حکمران همزمان رئیس حکومت نیز می باشد ولی توسط قوه مقننه انتخاب شده و به آن پاسخگو است.


این بر خلاف نظام جمهوری است که رئیس کشور همان رئیس حکومت بوده و مهمتر از آن قوه مجریه مشروعیت خود را از قوه مقننه نمی گیرد


https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85_%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C


نمونه های بالا با نظام پارلمانی ولایت مطلقه فقیه این تفاوت ها را دارد: 


الف - در نمونه های نظام پارلمانی بالا رئیس کشور جنبه تشریفاتی دارد و نماد ملی است و اختیاراتی هم ندارد که جوابگو باشد اما؛

 در نظام ولایت فقیه همه اختیارات به ولایت مطلقه فقیه داده شده است. اصل ۱۱۰ قانون اساسی را ببینید! و بنا بر همین قانون اساسی ایشان وظیفه ندارد که جوابگوی سیاستگذاری هایش باشد اما از همه طلبکار است که سیاست های او را درست اجرا نکرده اند 


حالا فرقی نمی کند که نامش جمهوری باشد یا پارلمانی!


در طول تمام دوره های ریاست جمهوری در جمهوری ولایی دیده ایم که ولایت مطلقه فقیه نقش مهمی در انتخاب وزرا داشته است و پنهان هم نمی کند! 


در چنین نظامی فرقی نمی کند که : 


  • نامش پارلمانی باشد یا جمهوری، فرقی نمی کند که


  • نخست وزیریش به پیشنهاد رهبر توسط مجلس انتخاب شود یا از فیلتر نظارت استصوابی بگذرد و مردم به چند نفر محدود که مورد تایید رهبری هستند بروند رای دهند.


 در چنین نظامی - جمهوری اش یا پارلمانی اش - کار رئیس قوه اجرایی در حد یک تدارک چی برای اجرای منویات رهبر است . 


از حق نباید گذشت آقای زیبا کلام سخن درستی گفته که :


«‌  ببینید اگر که الان شما دقت کنید، می‌بینید که نهاد ریاست جمهوری و شخص رییس جمهور، تنها بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی ایران است که مردم مستقیماً در آن نقش دارند و به هرحال چهار سال یک‌بار انتخابات می‌شود، هشت سال یک‌بار رییس‌جمهور عوض می‌شود. 


اما اگر پارلمانی شود، قوه‌ی مجریه عملاً زیر نظر مجلسی می‌آید که مجلس مستقلی نیست؛ یعنی با توجه به نظارت استصوابی موجود، امکان انتخاب نمایندگان مستقل وجود ندارد؛ فیلتر شورای نگهبان، اجازه نمی‌دهد که نامزدهای مستقل و دگراندیش در انتخابات شرکت کنند. 


مجلسی که ما در حال حاضر داریم، تا حدود زیادی مجلس مستقلی نیست »


http://www.ensafnews.com/81025/%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%85-%D8%A8%D8%A7-%D8%A7%DB%8C%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%DB%8C-%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%DB%8C/


 کسی نیست به ایشان بگوید بگفته خودت این مجلس که از زیر دست شورای نگهبان بیرون می آید، مجلس مستقلی نیست. یعنی ۲۹۰ نفر نماینده همه شان زیرآبشان زده شده است. 


وقتی شورای نگهبان از بین هزاران داوطلب نمایندگی مجلس آنهایی را انتخاب کرده است که حرف شنو مقامات بالا هستند چطور نمی تواند از بین چند نفر داوطلب ریاست جمهوری یک نفر را پیدا کند که :‌


الف - هم حرف شنو حاکمان اصلی جمهوری ولایی باشد نه حرف شنو مردم!


ب -  هم یکی به نعل بزند یکی به میخ تا آرای شرکت را بالا ببرد؟


این چه جور شرکت مستقیم مردم برای انتخاب رئیس قوه مجریه ای است که از فیلتر نظارت استصوابی همان شورای نگهبان گذشته است ؟ 


مگر این که باور کنیم این استاد دانشگاه همچنان بر مردم فریبی پافشاری می کند تا واقعیت حاکمیت ولایی زیر پوشش انتخاب مستقیم رئیس جمهور ولایت فقیه مخفی بماند 


حالا فایده مستقیمش برای ایشان چی هست باید خودش بگوید!!


کسی نیست بایشان بگوید شما اگر دنبال دموکراسی هستی از تخصصت استفاده کن چند حقوقدان را هم جمع کن و بررسی کن تا معلوم شود :


  • نظارت استصوابی  مخالف بند بند همین قانون اساسی است
  • ثابت کن که این اختیارات رهبری به هر کس داده شود همین می شود که هست
  • به این نوع جمهوری هیچ نمره ای از دموکراسی نمی تواند داد. 
  • اصول مختلف قانون اساسی با هم نمی خوانند و تعدادی از آنها همدیگر را نقض می کنند و به همین دلیل بسیاری از بندهای آن بی فایده بوده است.
  • توضیح بده که جمهوری وقتی است که مردم نقش اصلی را داشته باشند نه ولایت مطلقه فقیه 


استاد محترم : 


در مورد همه ی اینها ساکت است و از قسمت مردم فریب این جمهوری دفاع می کند: 


انتخاب مستقیم رئیس جمهوری که دست پخت نظارت استصوابی همان شورای نگهبانی است که بگفته این استاد «

‌مجلس غیر مستقل » را ایجاد می کند

----------------------------------------

نوشته ی پیشین : 


زیبا کلام مرد خود فریب 


http://tarikhroze4.blogsky.com/1396/06/06/post-86/%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%85-%D9%85%D8%B1%D8%AF%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D9%81%D8%B1%DB%8C%D8%A8-



 









خدمت و خیانت روحانیت ( ۲ )



کهن ترین افسانه های حاکمیت در ایران 


کیانیان اولین حاکمیت ایران در افسانه های ما است. مشهورترین شخصیت این حاکمیت جمشید است که جام جم هم منسوب به اوست؛ جامی که جمشید می توانست جهان را در درونش ببیند!


در دوران جمشید است که اصناف اجتماعی از هم مشخص می شوند. بنا به نوشته کتاب « وندیداد » زرتشتیان وی پیشنهاد اهورمزدا را برای اجرای احکام اهورایی نپذیرفت :


عرصه دین به جم :


۲ - نخستین کسی که با وی سخن گفتم  و دین اهورمزدا دین زرتشت را به وی آموختم جم زیبا بود … 


۳ - به وی گفتم ای جم مایلی احکام مرا تعلیم دهی ؟ گفت من برای حمل و تعلیم دادن احکام تو ساخته و آماده نیستم 


۴ - من که اهورمزدا هستم گفتم لااقل مخلوق مرا تکثیر کن و انبوه ساز و آنان را پاسداری بکن و بر آنان سلطنت بکن


۵ - جم پذیرفت 


۶ - گفت در سلطنت من نه باد گرم نه باد سرد نه بیماری و نه مرگ هیچکدام نخواهد بود


۷ - در این هنگام من یک شمشیر و یک حلقه زرین به وی دادم و وی به سلطنت رسید 


ص ۷۶


http://www.jasjoo.com/books/wordbook/dehkhoda/%DA%A9%D8%A7%D8%AA%D9%88%D8%B2%DB%8C/


البته این ادعایی است که در یک کتاب مذهبی شده است و دیگران از این کتاب نقل کرده اند. فردوسی در شاهنامه چنین می گوید : 


کارهای جمشید:


منم گفت با فرهٔ ایزدی

همم شهریاری همم موبدی


پیشه ها را از هم جدا ساخت از جمله روحانیون را : 


ز هر انجمن پیشه‌ور گرد کرد

بدین اندرون نیز پنجاه خورد


گروهی که کاتوزیان خوانی‌اش

به رسم پرستندگان دانی‌اش


جدا کردشان از میان گروه

پرستنده را جایگه کرد کوه


بدان تا پرستش بود کارشان

نوان پیش روشن جهاندارشان


https://ganjoor.net/ferdousi/shahname/jamshid/sh1/


کاتوزیان = زاهد و عابد. برای اطلاعات بیشتر در این مورد به اینجا نگاه کنید:


http://www.jasjoo.com/books/wordbook/dehkhoda/%DA%A9%D8%A7%D8%AA%D9%88%D8%B2%DB%8C/


باین گونه جمشید اگرچه نه تنها بی دین نیست بلکه شمشیر و حلفه زرین فرمانروایی  را از فره ایزدی دریافت کرده، اما ترجیح می دهد که مبلغان مذهبی را از حاکمیت جدا کند. 


او نه تنها مبلغان ایده ئولژیک را بصورت صنف در می آورد و از حاکمیت دور می کند بلکه به گفته فردوسی آنان را به کوه می فرستد تا همانجا به نیایش بپردازند. 


در کتاب وندیداد و نیز شاهنامه در مورد رابطه حاکمیت کیانیان و مذهب بیش از این سخنی نیست. اما تلاش جمشید برای جدایی دین از حاکمیت در ادامه حاکمیت کیانیان با شکست موجه می شود زیرا زرتشت به عنوان کسی ظاهر می شود که فرستاده اهورمزدا برای اجرای احکام الهی است. 


تلاش  جمشید برای دور کردن روحانیان از حاکمیت اگرچه در آن زمان انجام می شود اما با پیدایش زرتشت و راه میان بری که می گزیند، زندگی سالم و بی دغدغه ی حاکمیت کیانیان گرفتار جنگ های خانمان سوز با تورانیان در زمان گشتاسب  می شود.


اگر مایلید، داستانش را اینجا بخوانید:


http://www.mediafire.com/file/bn398jy818uri58/%D8%A7%DB%8C%D8%AF%D9%87+%D9%86%D9%88%D9%84%DA%98%DB%8C+%D9%88+%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C+%DA%AF%D8%B1%DB%8C.pdf



تا هنگامی که دین وارد حکومت نشده، حکومیت کیانیان هم با هیچ کس وارد جنگ نشده بود. اما با پیدایش زرتشت و پیوستنش به دستگاه حاکمیت گشتاسب وسوسه جنگ شروع می شود که بنا به گفته ی فردوسی زرتشت وسوسه گر اصلی این جنگ هاست . 


از اشعار فردوسی بر می آید که تا زمان گشتاسب و تا پیش از پیوستن زرتشت به دستگاه گشتاسب، کیانیان به تورانیان باج می داده اند، اما زرتشت به گشتاسب می گوید که دین بهی به کسی نباید باج بدهد. و این آغاز جنگ های ایران و توران می شود:

 

چو چندی برآمد برین روزگار

خجسته ببود اختر شهریار


به شاه کیان گفت زردشت پیر

که در دین ما این نباشد هژیر


که تو باژ بدهی به سالار چین

نه اندر خور دین ما باشد این


نباشم برین نیز همداستان

که شاهان ما درگه باستان


به ترکان نداد ایچ کس باژ و ساو

برین روزگار گذشته بتاو


پذیرفت گشتاسپ گفتا که نیز

نفرمایمش دادن این باژ چیز


http://ganjoor.net/ferdousi/shahname/goshtasp/sh4/ 

زیرا باج دادن به دیگران در خور دین زرتشتی نیست. نه تنها نباید به کسی باج بدهد بلکه باید از دیگران مالیات هم بگیرد. 


گشتاسب که خود سری پر باد دارد از این پیشنهاد خوشحال شده و این سرآغاز جنگ های ایرانیان و تورانیان می شود. 

----------------------------------------

بخش نخست :


http://tarikhroze4.blogsky.com/1396/05/27/post-85/%D8%AE%D8%AF%D9%85%D8%AA-%D9%88-%D8%AE%DB%8C%D8%A7%D9%86%D8%AA-%D8%B1%D9%88%D8%AD%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%AA-%E2%80%8C-%DB%B1-