گام های تاریخ

اجتماعی - تاریخی

گام های تاریخ

اجتماعی - تاریخی

به کجا می رویم ؟

پاسخ این پرسش در بین مردم ممکن است متفاوت باشد:


بعضی ها بدبینند و گروهی هم خوشبین و بخشی هم بی تفاوت، اما: 

 در یک مورد ظاهرا بیشتر مردم به نظر مشابه ای رسیده اند:

جامعه ای : 

آزاد در ایده ئولژی ، 

آزاد از پرس و جوهای اعتقادی ، 

آزاد برای گفتن نظرها در هر مورد،

آزاد از تبعیض بین زن و مرد 

آزاد از اعتقاد چشم بسته به یک رهبر یا  یک گروه،

زیرا :

وضعیت کنونی حاصل چهل سال تلاش روحانیت و معتقدان به حاکمیت دینی است که می خواستند نه تنها ایران ، بلکه جهان را بسوی بهشت هدایت کنند، اما معلوم شد که بهشت آنان برای بیشتر مردم جهنمی بیش نیست! 

در طول تاریخ ایران، روحانیت تنها گروهی بود که توانسته بود اعتماد مردم را به دنبال خود داشته باشد. این اعتماد فقط به علت درستکرداری روحانیت نبود، بلکه حاصل حرف هایی که می زدند و ترسی از جهنم در اذهان ایجاد کرده بودند، و بهشتی که وعده ی آن را می دادند. البته بشرطی که مقلد این آقایان باشیم. 

این حالت فقط مربوط به روحانیت اسلامی یا شیعه نبوده است ، بلکه از زمان مغ ها در دوران پیش از تاریخ ایران هم وجود داشته است.

این متنی است از کتاب وندیداد یکی از قدیمترین و شاید بعد از گات ها قدیمی ترین کتاب دینی جهان است که توسط مغان زرتشتی نوشته شده است. گفتگویی است بین زرتشت و اهورمزدا:‌

زرتشت :‌‌

    • ای دادار جهان استومند! ای اشون ! کجاست نخستین جایی که زمین در آنجا بیشتر از همه جا شادکام شود؟
    • ای سپیتمان زرتشت!
    • چنین جایی، آن جاست که اشونی بر آن گام پیش نهد؛ هیزم پاک در دست، برسم در دست ، هاون  در دست ، شیر پیشکشی در دست ، به درست باوری در کار آیین گزاری و به آوای بلند، مهر فراخ چراگاه و رام بخشنده ی چرا گاه های خوب را نیایش کنان»
    • می بینیم که شادکام ترین جای زمین، جایی است که نیایش باشد و بس!!
    • و ای نیایش باید به پرچمداری چه کسانی باشد؟ به  دومین جای شادکام زمین می رسیم :
    • زرتشت می پرسد : 
    • ای دادار جهان استومند! ای اشون! کجاست دومین جایی که زمین در آن جا بیشتر از همه جا شادکام شود ؟
    • اهورمزدا پاسخ داد: 
    • چنین جایی ، آن جاست که اشونی خانه ای برپای دارد با موبدی در آن ، با گله ای گاو، کدبانویی، فرزندانی و رمه های خوب در آن . خانه ای که در آن ، گله گاوان به خوبی پرورده شود، اشونی افزونی گیرد، خوراک ستوران فراوان باشد، سگ خوب پرورش یابد، کدبانو کامیاب شود، فرزندان ببالند، آتش فروزان بماند و هریک از نیایش های نیک زندگی به خوبی برخوانده شود.»
    • وندیداد - فرگرد سوم - پرسش اول و دوم - ص ۲۷ - ترجمه شادرون ابراهیم پور داود-
    • می بینیم که : 
    • -  نخست بهترین جای جهان آن جاست که نیایش باشد، 
    • -  دوم بهترین جای جهان ، جایی است که در آنجا برزگر و دامداری باشد که : 
    • ۱ - خانه ای بسازد و موبدی را در آن جای دهد.
    • حتا از خانه ساختن برای خودشان هم عاجز بوده اند .
    • ۲ - خانه ای پر پیمانه از گاوهای شیر ده و فربه - بابت خوش خوراکی موبد محترم - و دیگر نیازهای ایشان. خانه خالی کم پیمانه هم نمی خواهند!!
    • اگر امروز ما شاهد بودجه های کلان برای روحانیت هستیم که هیچ پاسخگویی هم ندارند، اگر بیت رهبری ۶۰ ٪ موسسات اقتصادی کشور را در اختیار دارد و یک ریال هم مالیات نمی دهد که هیچ ، بودجه هایش را از مالیات بقیه مردم تامین می کند و نیز از درآمد نفت بر می دارد، جای تعجبی نیست. خواسته اهورمزدا  زرتشتی برای روحانیون مسلمان شیعه انجام شده است . 
    • بنابراین حرف سر فقط روحانیت شیعه نیست. در طول تاریخ اینان به هر رنگی درآمده اند - از زرتشتی گری تا شیعه گری امروز و آخوندهای دموکرات فردا که حاضرند به هر آهنگی برقصند تا سر سفره مردم باشند و از دسترنج آنان استفاده کنند.
    • اگر گاهی برای برکت مردم دعا می کنند، در واقع می خواهند  از سفره خودشان چیزی کم نشود. این هم نمونه تازه ی آن :  
    • آیت الله جوادی آملی با بیان اینکه طبق فرموده پیامبر(ص)، کشوری که مشکل مالی داشته باشد، دینش در خطر است ادامه داد: آنکه روسری خود را بر سر چوب می کند با قرآن مخالف نیست، بلکه با این شرایط کشور مخالف است، این را پیغمبری می فرماید که سه سال را در شعب ابیطالب گذرانده است، لذا اگر سهل انگاری در بخش های مدیریتی و اقتصادی کشور صورت بگیرد آسیب دیدن دین مردم قطعی است.
    • . http://www.asriran.com/fa/news/603556/%D8%A2%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%A2%D9%85%D9%84%DB%8C-%D8%A2%D9%86%DA%A9%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%B3%D8%B1%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D8%B1-%D8%B3%D8%B1-%DA%86%D9%88%D8%A8-%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D9%86%D8%AF-%D8%A8%D8%A7-%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%D9%85%D8%AE%D8%A7%D9%84%D9%81-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D8%A8%D9%84%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%B4%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B7-%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1-%D9%85%D8%AE%D8%A7%D9%84%D9%81-%D8%A7%D8%B3%D8%AA
    • یعنی ایشان  به عنوان یک آیت الله بسیار محافظه کار و سنتی حاضر است روسری ها را سر چوب ببیند تا مبادا سفره اش خالی باشد!!
    • چرا که فکر می کند اگر مردم فقیرتر شوند، سفره ی ایشان و ایادی شان هم خالی تر می شود.
    • یعنی ایشان به عنوان یک آیت الله دو آتشه شیعه ، نه پیرو دینش که پیرو مردم می شود بخاطر سفره اش . البته سفره ی امروز ایشان فقط چند گاو پروار و شیر ده مرد کشاورز زرتشتی نیست. بلکه شرکت های واردات و صادرات  و سرمایه گذاری است. 
    • نمونه دومش هم اینجا :
    • https://t.me/gozaresh1395/2315
    • که ایشان را وادار کرده به پذیرش روسری سر چوب !

    • این هم فهرستی از چیزهایی که روحانیت از زمان ناصرالدین شاه به این سو حرام اعلام کرده بود، اما یواشکی حرام بودنش را پس گرفت و تن داد به آنچه حرام کرده بود!
    • https://t.me/gozaresh1395/2306
    • اینجا هم می بینیم که وقتی مردم به کارش اعتراض می کنند، راهش را می گیرد و می رود:
    • https://t.me/gozaresh1395/2255

روحانیت در تاریخ بر حسب رتبه شان با حرف هایشان از بهشت و جهنم بر  سفره مردم نشسته اند  و نیز  بر سر سفره شاهان برای این که با حرف هایشان دعایا را به پیروی از شاهان دعوت می کرده اند که شاه سایه خداست.  این هم یک نمونه از امام جمعه فعلی مشهد جناب علم الهدی در پیش از انقلاب: 


    • جامعه ای که در طول تاریخش سه تجربه ناگوار حاکمیت مذهب را پشت سر دارد و هر بار پایانش بسیار غمناک بوده است : 
    • حاکمیت زرتشتی ساسانیان : نتیجه اش شکست این حاکمیت از اعراب بود و گزارش های دردناک تاریخی از این حمله. 
    • حاکمیت شیعه گری صفویان  که پایانش به هرج و مرجی انجامید در زمانه ای که اروپا با دوران رنسانسش از زیر بار حاکمیت مذهبی کلیسا کمر راست می کرد تا  با تمدن تازه اش متکی بر علم  بر جهان  فرسوده و عقب مانده چیره شود. 
    • حاکمیت جمهوری اسلامی که دستاوردهای منفی اش را هر روز در هر جای جهان باشید، حس می کنید. اما این بار پایانش نوید بخش است : 
    • پایان تسلط روحانیت و مبلغان حاکمیت دینی برای ساختن یک بهشت برای خودشان: 
    • این چهره ای است  که جامعه ایران از خود نشان می دهد و  باز گشتی  هم  ندارد. 

    • اما چگونه به پایانش می بریم؟ این  پرسشی است که باید به آن اندیشید!    


به کجا رسیدیم!


کارنامه ۴۰ سالگی جمهوری اسلامی به روایت سینما  از : 


« مرکز بررسی های مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری »


۱- تصویر جامعه ی ایران :


جامعه‌ای «درهم»، «بی­‌نظم»، «در آستانه اضمحلال» است


۲ - خانواده : 


«خانواده» در فیلم­‌های جشنواره سی و ششم، تصویری «ناقص»، «در حال اضمحلال» و با صورتی «غیرطبیعی» است .


۳ - زنان : 


زنان … افرادی پرخاشگر و عصبانی …دختران نیز در چارچوب‌های مردسالارانه، قربانیِ «غرور، تعصب، کامیابی و جبران ناکامی مردان» تصویر شده‌‌اند…


۴ - انسان : 


انسانِ «راضی» و «خوشحال»، نادر ،  «ناتوان در تعریف وضع موجود»، «ناتوان در پیدا کردن راه حل معقول» و «ناتوان در برقراری ارتباط سالم با خود و جامعه» هستند …


۵ - تکنولژی ..


در سینما رشد کرده است!


۶- امید ، آینده و رویا:


نبود «ما»یی که دارای وحدت هویت باشد .. فاقد «افق» هستند. « بی­‌آیندگی »، « ناامیدی » و « دنیای بدون فانتزی و رویا »


۷ - اخلاق و دین : 


دین پشتوانه اخلاق اجتماعی نیست… نه نظام ارزشی دینی یا حتی نوعی اخلاق سکولار!!


۸  - گسست نسلی : 


تمایزی میان «گسست نسلی» و «تفاوت نسلی »  نیست!!


۹ - قانون : 


قانون» … نه به عنوان «متن»، بلکه به عنوان موضوعی اغلب «در حاشیه» نمایش داده می­شود..


۱۰ - عقلانیت و پیشرفت: 


اساسا پرسشی از توسعه و پیشرفت در آنها مطرح نمی‌شود


۱۱- امنیت و آزادی 


مفهوم آزادی بیش از هر چیزی به «آزادی اجتماعی» محدود شده ­است. تقریباً در هیچ فیلمی موضوع «آزادی سیاسی» مطرح نمی­‌شود و اساسا موقعیتی که آزادی در آن معنا پیدا کند به مخاطب ارائه نمی‌شود…


۱۲ -  ما  ( هویت ملی )‌


تصویر روشن و مشخصی از نوعی هویت متحد  قابل مشاهده نیست. بنابراین:

 تفاهمی درباره وضع موجود ارائه نمی‌شود. 


۱۳ - آسیب های اجتماعی :


آسیب‌های اجتماعی بیش از هر چیزی در مرکز روایت‌ها قرار دارند


اصل گزارش را اینجا می توانید بخوانید:


http://www.css.ir/fa/content/112799/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86_%D8%AF%D8%B1_%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86


شاید جامعه ای بی هدف، بی افق، ناامید، سرخورده  و بهم ریخته مطلوب حاکمیتی باشد که مایل است هر کار خواست بکند و کسی هم از او بازخواست نکند!! این نهایت آرزوی همه ی خودکامگان است . 


چرا چنین شد ؟ واقعن این جامعه چنین است:


بی ایده، انفرادی، و هیچ نقشه و طرحی در این بهم ریختگی شکل نمی گیرد ؟


۱ - جامعه ی ایران -  بهم ریخته است چون حاکمیت ولایت فقیه توانایی هدایت یک جامعه را ندارد!


۲ - خانواده - بهم ریخته ، آیا بیشتر خانواده ها چنین اند؟


۳ - زنان  - وقتی حاکمیتی حقوق نیمی از جامعه را نادیده بگیرد و برای آن یک انسان نیمه بداند، اما در رای گیری  از او بخواهد یک به عنوان یک انسان یک رای بدهد، نتیجه همین می شود!


۴ - انسان راضی و خوشحال نادر است  اما آخوندها، پاسداران، نمایندگاه مجلس خبرگان، شورای اسلامی، بیت رهبری و وابستگان به حاکمیت هم راضی اند و هم خوشحال!!


۵ - تکنولژی وارداتی رشد کرده است  قبول!


۶ - نبود مایی که دارای وحدت هویت باشند. 


 این یک دروغ است .  شاهد این دروغ بزرگ زلزله غرب کشور است که مردم نشان دادند دارای « مایی و هویتی » هستند فارغ از حاکمیت . همگامی همه مردم در کمک رسانی نشان داد  آن که « مایی » ندارد و بی « هویت » است حاکمیت جمهوری اسلامی است.  مردم نشان دادند که « مایی » دارند بنام هموطن ، و « هویتی » دارند بنام انسان فارغ از مذهب و قوم وقبیله.


۷ - اخلاق و دین : 


همان هم که بود ، جمهوری اسلامی بباد داد.


۸ - گسست نسلی : 

 

کاری که جمهوری اسلامی کرد، گسست نسلی امری محتوم است .  تمام مردمی که برای ایجاد یک جامعه مرفه، پاک، قانونمند ، و انسانی برای برپایی اش به خیابان آمده بودند، بدهکار نسل نو کرد. این وضعیت نه فقط یک اختلاف نسلی است بلکه واقعن یک گسست نسلی است.


۹ - قانون  - 


کدام یک از سردمداران جمهوری اسلامی تابع قانونند که مردم باشند؟ که در فیلم ها نمود پیدا کند؟


۱۰ - عقلانیت و پیشرفت : 


جمهوری اسلامی کاری کرد تا همه ی آنهایی که عقلانیت و پیشترفت مد نظرشان بود، از این کشور فرار کنند یا به گوشه ای بنشینند و نظاره گر حاکمیتی باشند که می خواهد ایران امروز را با دستورات چهارده قرن پیش سازمان دهی و اداره کند. 


۱۱- امنیت و آزادی : 


چه کسانی جز سردمداران نظام جمهوری اسلامی احساس امنیت می کند؟ حتا نورچشمان دیروزشان هم که سیاستشان به سیاستشان نزدیک بود، امروز احساس امنیت نمی کنند. 


۱۲ - ما ( هویت ملی ) 


اگر این سخن درست است چرا از رفتن مردم به  آرامگاه کوروش می ترسید؟ جریان دیماه نشان داد که امروز شعار کارگران اهوازی هر لحظه هم آوازی  بیشتری پیدا می کند: 


پشت به منبر- پشت به دشمن - رو به میهن!

این هویت ملی هر روز رنگش پرجلاتر می شود.


۱۳- آسیب های اجتماعی : 


فکر نکنم کسی نداند که سرچشمه ی همه آسیب های اجتماعی کجاست. 

******

  علی رغم رویدادهای این چند ماه که خواب از چشم حاکمیت ولایی گرفته است، جمهوری اسلامی همچنان بر ساختار ناکارآمد خود پای می فشارد و از هرگونه تغییر بنیادی خود داری می کند که نمونه آخری آن بیانیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. 


باشد که در سال نو، مردم ایران با ایده هایی تازه، با روش های نو، به میدان آیند تا طرحی نو برای آینده شان بیاندازند.                    





نامه جسورانه شیما بابایی به آقای خامنه ای


قرار نداشتم تا ۱۴ فروردین به وبلاگ برگردم اما این نامه قرارم را شکست. نامه تازه نیست، اما به سخنان آقای خامنه ای مربوط است. سخنانی که بارها تکرار شده است.


نامه جسورانه شیما بابایی (۲۲ ساله) به خامنه‌ای

شنبه, ۴ام فروردین, ۱۳۹۷  

اشتراک گذاری

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت آقای علی خامنه ای رهبر خود منتسب جمهوری اسلامی!

من شیما بابایی فرزند ابراهیم یکی از مردم ایران هستم. سخنان شما را که شنیدم احساس کردم هیچ گاه در جامعه یی که ادعای رهبری آن را دارید زندگی نکرده و درک درستی از شرایط زندگی در آن را ندارید، لازم دیدم تنها قسمتی از سرگذشت خود را برایتان روایت کنم شاید درک بهتری از شرایط پیرامون به شما بدهم، هر چند قلم ناتوان است از بازگویی رنجی که در این ۳۸ سال بر من و خانواده ام و این مردم تحمیل شد!


پدر من در سن ۱۷سالگی در اوایل دهه شصت تنها به دلیل نگهداری چند کتاب که در حکومت اسلامی جرم محسوب میشد به مدت یک سال تحت شدید ترین شکنجه های روحی و جسمی در زندان مرکزی شهر ساری محبوس بود! پس از آزادی از زندان، کشور درگیر جنگی بود که نظام و رهبر سابق به مردم ایران تحمیل کرده بودند تصمیم گرفت برای دفاع از خاک میهن و هموطنانش در لباس مقدس سربازی جلوی دشمن بایستد و البته که ایستاد، اما با پایی که در آن یک ترکش جا خوش کرده بود و اعصابی که دچار موج گرفتگی شد! در نهایت با ۴۵% جانبازی برگشت!


جنگ بالاخره با نوشیدن جام زهری تمام شد .. اما آنچه از آن روزها به یادگار ماند کشوری ویران با آمار سرسام آور کشته شدگان و جانبازان و اسیران جنگی بود.با خانواده هایی که تا پایان عمر یا داغدار عزیز بودند یا پرستار و یا چشم به راه آزادی و برگشتشان.. پس از جنگ با مادرم ازدواج کرد و برای ادامه تحصیلی که در این سالها از آن بازمانده بود به تهران مهاجرت کرد. وی در دانشگاه علوم پزشکی تهران قبول شد و شروع به تحصیل کرد.


در حوادث غمگین سال ۷۸ درگیری های کوی دانشگاه در تمام صحنه ها همواره در کنار دوستان و مردمش حضور داشت، به یاد دارم زمانی را که با پدر و مادر و خواهرم در یکی از اعتراضات که برادران ارزشی موتور سوار شما (انصارحزب الله) با قمه و باتوم به جمعیت یورش می بردند، جمعیت دگرگون شد و همگی به سمت خانه ها دویدیم، درب خانه ها یکی پس از دیگری باز میشد و به مردم پناه می دادند!

هیچوقت فراموش نمیکنم لحظه ای را که من که در آن زمان خردسال بودم به همراه پدرم از مادر و خواهرم ناخواسته جدا شدیم و در خانه ای دیگر پناه گرفتیم از فرط وحشت ضجه میزدم که مبادا عزیزان شما بلایی بر سر مادر و خواهر من که نمیدانستم کجا هستند بیاورند! بگذریم…


من در جامعه اسلامی رشد کردم که شما و دوستانتان به مردم تحمیل کردید!

در جامعه ام همیشه برخورد ناشایست و تبعیض آمیزی با جنس خود دیدم!

از حق پوشش که ابتدایی ترین حقوق انسانی است تا شخصی ترین احقاق انسانی ام!

ظلم هایی که یا به وسیله ماموران شما یا با پیاده سازی فرهنگی که شما به مردم تحمیل کردید صورت گرفت.

راستی شما چیزی از فقر میدانید؟ آیا تابحال فشارهای تحریم را احساس کرده اید؟

آیا میدانید شما و دوستنانتان در این ۳۸ سال چه بر سر ایران و ایرانی آورده اید؟

من مردمی را میشناختم که از اقلیت های مذهبی بودند و از اندک امکاناتی که ما داشتیم مثل حق تحصیل و کار هم محروم بودند و ما با تمام این محرومیت ها و محدودیت هایی که به خواست شما و اطرافیانتان به جامعه تحمیل شده بود زندگی کردیم و بزرگ شدیم.. اما هرگز با آن خو نگرفتیم!

مبارزه و تن ندادن به ذلت خصیصه بسیاری از مردم ماست، مردمی که هم اکنون بر سر مخالفت با شما به سرنوشت های غمگینی دچار شده اند!

پدرم که با مدرک دکتری فارغ التحصیل شده بود به کار و زندگی عادی خود ادامه داد تا که سال ۸۸ رسید و بقول شما فتنه آغاز شد! پدرم همراه چند تن از دوستانش در اعتراضات مردمی شرکت کرد به اتهام اقدام علیه امنیت ملی دستگیر شد و به ۶ سال و ۹ ماه حبس تعزیری و۷۴ ضربه شلاق محکوم شد!

مردی که در سالهای جنگ نیمی از بدنش را در راه این مرز و بوم داده بود حال باید تازیانه های حکومت اسلامی شما را بر تن نحیف و رنجورش تحمل کند. و اینگونه بود که باز سایه شوم حکومت شما بر روی خانواده ی ما افتاد!


بماند که ۱۰ماه بعد به رجایی شهر تبعیدشد و در حالی که بیمار بود و نیاز شدید به درمان داشت به مدت یکماه ناپدید شد..! چه دلهره ها که نکشیدیم که مبادا مامورانتان او را همانند سعید زینالی نابود کنند و بعد موجودیتش را منکر شوند!

نهایتا بعد از یک ماه کابوس و دربه دری مطلع شدیم که پدرم را در سلول های مخوف انفرادی بند ۲۰۹ در حالی که در اعتصاب غذا بود قرنطینه کردند و تحت بازجویی و شکنجه قرارش دادند،سپس به بند عمومی ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد و ثمره اش ۵ سال حبس تعلیقی و اینبار تبعید به زندان بندرعباس تنها به دلیل اعتراض!


درتمامی آن سالها که میتوانستم او را تنها ماهی یکبار در آغوش بگیرم، در فضای ملاقاتی ها خانواده های زیادی را میدیدم که محکوم به تبعیض شده بودند یا از نظر عقاید و یا عملکرد. اتهام مشترک تمام آنها عمل و یا تفکر مخالف با شما و حکومتتان بود!

من در این سالها با خانواده هایی آشنا شدم که همان عزیزان بسیجی شما ،فرزندانشان را با گلوله در کف خیابان کشتند و یا در همان روز عاشورا با ماشین های نظامی که قرار بود امنیت مردم را فراهم کند از روی عزیزانشان رد شده بودند!

من با مادری آشنا شدم که دختر ۱۹ ساله اش به جرم دفاع از ناموس و شرفش بعد از ۷ سال زندان به دار عدالت اسلامی شما آویخته شده بود.. آه که چه داغ هایی داشتند..

دوستان عزیزتر از جانم هر کدام به جرم در دست داشتن قلم و اعتراض به این پیشرفت های دولت اسلامی شما هر کدام به بیش از ۱۰ سال زندان محکوم شدند!

راستی این عزیزان در آمار های پیشرفت شما جایی داشتند؟

با وجود تمام این پیشرفت های شما که قلم از نوشتن آنها عاجز است، نتوانستم در مقابل ظلمی که به من و خانواده و دوستان و کشورم رفت سکوت کنم و به اعتراض برخاستم اما دیری نپایید که خودم را در کنار دوستان وجای پدرم در سلول های مخوف شما با شکنجه های روانی و بازجویی های طولانی مدت دیدم.

عزیزان شما همانگونه که مرحمت فرمودند و پدرم را با مدرک دکتری از حق کار محروم کردند، حال حق تحصیل را هم از فرزندش گرفتند و دیگر اجازه ندادند همانند بسیاری از دوستانم روی دانشگاه را ببینم!

هر چند وقت یکبار به صورت غیرقانونی مرا به دفترهای پیگیری شان که در سراسر تهران شعبه های زیادی دارد احضار میکنند و به بی احترامی و تهدید میهمانم میکنند!


این تنها قسمت کوتاهی از زندگی من بود که برایتان شرح دادم بنگرید که در این ۳۸ سال نظام مقدس شما چه بر من و هموطنانم گذشت!

این مردم قهرند و آشتی هم نمیکنند ما هیچگاه سر سازش با ظلم نداشته و نداریم!

آن آمارها و افتخارانتان تنها به درد خودتان و جمعیت پای منبر نشینتان میخورد!

مردم آگاهند, و توصیه ای برایتان دارم:

تا ایران دچار هرج و مرج و جنگ های داخلی نشده با همین کارنامه ۳۸ ساله پر از افتخارتان از قدرت کناره گیری کنید و بستر را برای یک انتخابات آزاد مردمی فراهم کنید تا مردم خودشان سرنوشتشان را رقم بزنند.

ما هم قول میدهیم دادگاه های عادلانه و علنی برای تمامی آنهایی که در این چند دهه بر ایران و ایرانی تاختند برگزار کنیم، این تضمین را به شما میدهیم که در هیچ کجای ایران چوبه داری برپا نکنیم و تاریخ ننگین شما را تکرار نکنیم..!

پاینده ایران

شیما بابایی

فرزند ایران

دوم_اسفند_یکهزار و سیصد و نود و پنج تهران


شیما بابایی روز ۵ خرداد ماه ۹۵ توسط ماموران اطلاعاتی دستگیر و روز ۱۱ خرداد همان ماه با قرار وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی آزاد شد. اتهام وی شرکت در تجمعات مسالمت آمیز در مقابل ساختمان دنا در تهران و حمایت از زندانیان سیاسی عنوان شده بود.

روز بیستم بهمن ماه سال جاری، شیما بابایی، فعال مدنی طی احضار دستگاه قضایی با مراجعه به دادسرای اوین با شش اتهام سیاسی روبرو شد؛ اما تنها اجازه دفاع از یک اتهام مطرح شده را داشته است.

شیما بابایی که پیش‌تر جهت ارائه آخرین دفاعیات به شعبه سوم دادسرای اوین احضار شده بود، پس از مراجعه به این مکان، شش اتهام «تبلیغ علیه نظام»، «اجتماع و تبانی»، «نشر اکاذیب در فضای مجازی»، «توهین به رهبری»، «توهین به سران»، «ارتباط با بیگانه و رسانه های خارج از کشور» به وی تفهیم شد و تنها فرصت دفاع از یکی این اتهامات را پیدا کرده است.

مسئولین قضایی طی این جلسه اعلام داشته که وی تنها می‌تواند از اتهام «تبلیغ علیه نظام» دفاع کند و برای سایر اتهامات “به‌اندازه کافی مستندات موجود است.”

لازم به ذکر است، شیما بابایی پس از آزادی با قرار وثیقه، تاکنون چندین بار از سوی «دفتر پیگیری وزارت اطلاعات» احضار و مورد بازجویی قرارگرفته است.

همچنین پدر این فعال مدنی، دکتر ابراهیم بابایی از زندانیان سیاسی پیشین و جانباز ۴۵% جنگ که در سال ۸۸ بازداشت و به مدت پنج سال در زندان اوین محبوس بوده است.

http://rowzane.com/announcements/article=118059