گام های تاریخ

اجتماعی - تاریخی

گام های تاریخ

اجتماعی - تاریخی

حکومت پهلوی و سکولاریسم تقلبی ( ۳ )‌


یک حکومت سکولار : 


۱ - نیازی به تایید رهبران مذهبی ندارد. اما حکومت پهلوی به این تایید نیاز داشت. اینجا: 



http://tarikhroze4.blogsky.com/1397/10/11/post-152/



 ۲- نیازی به قسم خوردن و تعهد به یک آئین، کیش، مذهب و ایده ئولژی مشخص  ندارد. آیا حکومت پهلوی چنین بود؟ 


پیشتر در نوشتار « دستاورد قانون اساسی مشروطیت و متمم آن »  نشان داده شد که دموکراسی  مشروطیت به دو عامل بنیادی استبداد وابسته شده بود : 


الف - اختیار مطلق شاه در توشیح قوانین. 


هیچ اصلی از قانون اساسی شاه را ملزم به توشیح قوانین مجلس نمی کند. بلکه در عمل  این مجلس است که باید قوانینی بگذراند که مورد رضایت شاه باشد تا شاه آن را توشیح کند. اگر قانونی را شاه توشیح نمی  کرد قابلیت اجرا نداشت.


ب - مطابقت تمام قوانین بر اساس احکام شریعت اسلامی و مذهب شیعه اثنی عشری. که این بخش در متمم قانون اساسی تمام قوانین را به احکام شریعت وابسته می کند. 


http://tarikhroze4.blogsky.com/1397/06


از داستان کارهای سردار سپه برای جلب رضایت و حمایت روحانیت که بگذریم، می رسیم به داستان انتقال سلطنت از قاجاریه به پهلوی در مجلس موسسانی که به این ترتیب تشکیل شد:


https://t.me/gozaresh1395/4252


با اعلام رسمی سلطنت پهلوی، در ۲۱ آذر ۱۳۰۴، رضا شاه در ۲۴ آذر با تشریفات خاصی به مجلس رفت و پس از نطق کوتاهی … در مقابل قرآن مجید زانو زد و قرآن را برداشت و بوسید و در سکوت مطلق نمایندگان ، متن اصل ۳۹ قانون اساسی را به عنوان سوگند پادشاهی به شرح زیر قرائت کرد:


  • من خداوند قادر متعال را گواه گرفته، به کلام الله مجید و به آنچه نزد خدا محترم است قسم یاد می کنم که تمام هم خود را مصروف حفظ استقلال ایران نموده ، حدود مملکت و حقوق ملت را محفوظ و محروس بدارم. قانون اساسی مشروطیت ایران را نگهبان و بر طبق آن و قوانین مقرر سلطنت نمایم و در ترویج مذهب جعفری اثنی عشری سعی  و کوشش نمایم و در تمام اعمال و افعال خداوند عز شانه را حاضر و ناظر دانسته، منظوری جز سعادت و عظمت دولت و ملت ایران نداشته باشم و از خداوند متعال در خدمت به ترقی ایران توفیق می طلبم و از ارواح طیبه اولیاء اسلام استمداد می کنم. » 


رضا شاه از تولد تا سلطنت - دکتر رضا نیازمند- ص ۷۶۱ . انتشارات حکایت قلم نوین ۱۳۸۵


چگونه می شود حاکمیتی که : 


الف بر پایه قانون اساسی مشروطیت - که شرحش پیشتر رفت - 


ب -  و در ترویج مذهب معینی - اینجا مذهب شیعه اثنی عشری - خود را متعهد می داند - باز هم بر اساس متمم قانون اساسی مشروطیت -


شکل گرفته است، آن را حکومت سکولار نامید؟ 


می بینیم که حاکمیت پهلوی قانونا حتا بر اساس قسم نامه و نیز قانون اساسی مشروطیت و متمم آن نمی توانسته یک حکومت سکولار باشد. یعنی : 


حکومتی که به مذهب ، دین ، و ایده ئولژی معینی پایبند نبوده بلکه بر اساس نیازهای اجتماعی و زمانه برنامه ریزی و تصمیم گیری کند.


حکومت پهلوی نه تنها خود را ملزم به رعایت مذهب شیعه اثنی عشری می داند، بلکه خود را ملزم به ترویج آن هم می داند!!


آیا چنین حکومتی،  قانونا می توانست سکولار باشد؟ 


برای این که یک حکومت قانونا سکولار باشد، باید بر اساس یک قانون اساسی سکولار باشد. قانون اساسی ای که به هیچ مذهب، ایده ئولژی و گروهی وابسته نشده باشد. 


در نوشتار آینده می بینیم که اگر چه حکومت پهلوی کوشش کرد خودش را از زیر بار روحانیت بیرون بکشد، اما در عمل به رشد و گسترش ایده ئولژی اسلامی از نوع شیعه اش کمک شایانی کرده است. به همین دلیل از درون چنین حکومتی، انقلاب اسلامی سر بر می کشد. 

 


حکومت پهلوی و سکولاریسم تقلبی! ( ۲ )


یک حکومت سکولار: 


۱ - نه به دین مردم کار دارد،


 ۲ - نه نیازی به تایید توسط رهبران مذهبی دارد مگر این که رهبران مذهبی - برای این که از مردم عقب نمانند -  بر غیر دینی بودن حکومت مهر تایید بزنند. مانند آنچه در اروپا پیش آمده است.


۳ - نه نیازی به توسل به مظاهر مذهبی دارد. 


۴ - نه بطور مستقیم یا غیر مستقیم بعضی اندیشه ها را سرکوب و بعضی را تقویت می کند.


آیا حکومت پهلوی چنین بود؟ 


سردار سپه، فرماندهی کل قوا را توسط تایید مدرس بدست اورد اینجا:


https://t.me/gozaresh1395/4206


در شماره ( ۱ ) این نوشتار هم برای فرار از داستان جمهوری هم به دامن آیت الله ها پناه برد و اعلام انصراف کرد و آنها هم تاییدش کردند. علاوه بر این ها دو داستان دیگر هم فراهم کرد. که اولینش را به یادداشت تلگرامی ارجاع می دهم.


سردار سپه همچون شارع اسلام :


https://t.me/gozaresh1395/3986


بجز این اعلامیه محکم و قوی که سردار سپه را فردی کاملن مذهبی موجه در انظار عمومی معرفی کرده، میرزا حسین نائینی یکی از همین دو نفری که اعلامیه بالا را امضا کردند و مرجع تقلید بود، تمثالی از علی بن ابیطالب به همراه یک نامه برای سردار سپه می فرستد. این هم متن نامه: 


« بسم الله الرحمن الرحیم :


در این موقع که بحمدالله سبحانه  و تعالی بعتبه حضرت شاه ولایت صلی الله علیه و آل الطاهرین مشرف شدیم، دعای دوام تایید حضرت اشرف دامت شوکته در اعتلای دین و دولت و موجبات تعالی مملکت و ملت را در تحت قبه منوره از اهم ادعیه دانسته کاملا مراقب و محض کمال میمنت و تبرک یک قطعه تمثال مقدس را که از قدیم در خزانه مبارکه محفوظ است از جناب مستطاب آقای سید عباس کلیددار  روضه منوره برای حرز آن وجود اشرف در خواست شد و اینک بصحابت جناب اجل اکرم سردار رفعت دام تاییده تقدیم می نمایند بهترین حافظ آن وجود اشرف خواهد بود. انشااله تعالی… انشاالله و باقتضای فرط اشتیاق و کمال امیدواری که دوره زمامداری حضرت اشرف دامت شوکته شرف عظیم  تاریخی و ذکر جمیل ابدی در صفحات تاریخ ایران بیادگار  گذارد » 


با آمدن این تمثال جشن های بسیاری در پایتخت برپا شد و روزنامه های وابسته به سردار سپه نوشتند : امروز بزرگترین عید ایرانیان است!!


تاریخ بیست ساله - حسین مکی - ج ۳ - ص ۲۴- ۲۵ 


و نیز در انتقال سلطنت از قاجاریه به سردار سپه، نیز روحانیت از جمله کاشانی و سید محمد بهبهانی - فرزند سید عبدالله بهبهانی رهبر مشروطه - نقش اساسی داشتند. بدون موافقت کاشانی این کار امکان پذیر نبود. اینجا:


https://t.me/gozaresh1395/4003


آیا چنین حکومتی می توانست « سکولار » باشد؟ 


در این که سردار سپه بر حسب شرایط زمانه - برای رسیدن به پادشاهی - مجبور بوده دستش به عصای مجتهدین باشد، حرفی نیست اما مدارک  رفتاری ، تاریخی و قانونی  سکولار بودن حکومت پهلوی - پدر و پسر - را رد می کنند.


نوشته بعدی به موارد قانونی«  غیر سکولار » بودن حکومت رضاشاه می پردازد.


حکومت پهلوی و سکولاریسم تقلبی! ( ۱ )


رابطه روحانیت با روی کار آمدن رضا شاه!


بسیار می شنویم - بویژه از طرفداران سلطنت  - که حکومت پهلوی سکولار بوده است. به این معنا که مذهب را در حکومت خود شرکت نداده است! این سخن با توجه به چند کار خاندان پهلوی که ظاهرن روحانیت را از صحنه ظاهری حکومت رانده بود به دلها می نشیند. اما اگر پشت صحنه را بنگریم، داستان فرق می کند. این بررسی از این زاویه است. 


سکولاریسم چیست: 


بنیانگذار این نوع تفکر در کتابش بنام « اصول سکولاریسم » این تعریف را از سکولاریسم بدست می دهد:

« سکولاریسم کاری به مذهب ندارد، خوشحالی مردم را در این جهان می خواهد و انسان را توجه می دهد به وظایفی که زندگی اینده او را بهتر می کند. »‌


خب ، با این تعریف، ببینیم که آیا حکومت پهلوی به مذهب کاری نداشته است؟ 



پس از جنگ جهانی اول شکل بندی سیاسی قدیمی دنیا عوض شد: 


۱ - حکومت عثمانی شکست خورد و سرزمین هایی از آن به کشورهایی نو بنیاد عربی تبدیل شدند: عراق، اردن، سوریه، لبنان، اسرائیل ، فلسطین، عربستان، 


۲- حکومت سزارهای روسیه از بین رفت و بجایش حکومت کمونیستی بلشویکی روی کار آمد. شعارهای این حاکمیت برای غرب بسیار خطرناک بود. 


۳- نفت، هنوز به فراوانی امروز نبود، غرب و بویژه انگلستان که بزرگترین حکومت استعماری جهان بود به نفت ایران بشدت وابسته بود. 


۴- برای جلوگیری از نفوذ بلشویک ها در کشورهای دیگر، از جمله ایران، حکومت های قوی لازم بود. در ایران دو نفر نامزد این کار شدند: سید ضیاء الدین و دیگری رضا خان میر پنج. از این دو رضاخان که زبر و زرنگ تر بود و قدرت نظامی را هم در اختیار داشت، برنده شد. و سید ضیا را بیرون کرد. 


۵- از کارهای مهم رضاشاه پیش از شاهی اش پایان دادن به کار نیروهایی بود که در گوشه و کنار کشور پیدا شده  بودند تا بر علیه حکومت ناتوان قاجاریه بجنگند و قدرت را بدست گیرند. و در این کار موفق شد از جمله سرکوب میرزا کوچک خان در شمال و شیخ خزعل در جنوب. پایان دادن به رشد نیروهای مخالف حکوم قاجار با استقبال عمومی نیز همراه شد چون هرج و مرج نفس مردم را گرفته بود. 


بقول مجله کاوه آن زمان « استبداد منور » لازم بود!!

http://tarikhirani.ir/fa/files/2/bodyView/9/%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87.%D8%B1%D8%B6%D8%A7%D8%AE%D8%A7%D9%86%D8%8C%D8%B1%D8%B6%D8%A7%D8%B4%D8%A7%D9%87.%D8%B4%D8%AF.%D9%88.%D8%B1%D8%A6%DB%8C%D8%B3%E2%80%8C%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1.%D9%86%D8%B4%D8%AF%D8%9F.html



۶- رضاخان اکنون به قدرت بلامنازع کشور تبدیل شد و فرمان های او با عنوان « حکم می کنم » چون و چرا نداشت. رضاخان برای تصرف کامل حکومت، می خواست جمهوری اعلام کند که با مخالفت عموم روبرو شد و برای رهایی از این دام خود ساخته به قم رفت و با سه تن از معروفترین مجتهدان آن زمان دیدار کرد و انصراف خود را از جمهوری اعلام کرد. 


۷-  همزمان باتحولات جهانی بالا و با قدرت گیری رضاخان، اولین پایه های حوزه ی علمیه قم  توسط سه تن از فقهای شیعه که که از نجف به ایران آمده و به قم رفته بودند، ریخته شد.  این سه تن عبارت بودند:


ابوالحسن موسوی اصفهانی، محمد حسین نائینی و  عبدالکریم حائری .


 پیش از این زمان مرکز فقهای شیعه نجف بود و فقط تعداد اندکی از فقهای شیعه در اصفهان حضور داشتند که باقی مانده زمان صفوی بودند. 


رضا شاه برای این که انصراف خود را از جمهوری اعلام کند، به دیدار این سه تن در قم رفت. پس از این دیدار، این سه تن اعلامیه زیر را منتشر کردند: 


  • بسم الله الرحمن الرحیم . جنابان مستطابان حجج اسلام و طبقات اعیان و تجار و اصناف و قاطبه ملت ایرات دامت تاییداتهم . 

چون در تشکیل جمهوری بعضی اظهاراتی شده بود که مرضی عموم نبود و با مقتضیات این مملکت مناسبت نداشت، لهذا در موقع تشرف حضرت اشرف آقای رئیس الوزراء ( سردار سپه ) دامت شوکته برای موادعه  به دارالایمان قم نقض  این عنوان و الغاء اظهارات مذکوره و اعلان آن را به تمام بلاد خواستار شدیم و اجابت فرمودند. انشاالله تعالی عموما قدر این نعمت را بدانند و از این عنایت کاملا تشکر نمایند. 


الاحفر  ابوالحسن الموسوی الاصفهانی - الاحقر محمد حسین نائینی - الاحفر عبدالکریم حائری  »‌


تشیع و مشروطیت - عبدالهادی حائری - ص ۱۸۹ 


بدین گونه، رضاخان رئیس الوزراء مشروعیت حکومت خود را بر اساس نظر فقهای شیعه تحکیم و جمهوری را به فراموشی سپرد.


از زمان صفویه رسم شده بود که شاهان مشروعیت خودشان را از فقها می گرفتند. برای آگاهی بیشتر یادداشت های تلگرامی « نگاهی به تاریخ ایران » را بخوانید.


سردار سپه نیز همین کار را کرد!


 خواهیم دید که این سرسپردگی در طول حکومت رضاشاه آینده چگونه عمل کرد.