مبارزه با دیکتاتور، نه دیکتاتوری!!
نوشته پیشین با این پرسش بپایان رسید که:
با همه ی همراهی های حکومت پهلوی با روحانیت، چرا روحانیت علیه شاه پرچم بر افراشت؟
پاسخ این چنین پرسشی را باید در دو نکته یافت:
الف - حکومت پهلوی و از جمله شاه حضور روحانیت را برای حکومت سلطنتی امری لازم می دانستند و روحانیت از زمان صفویه به این امر آگاه بود. برای نمونه :
شاه در مورد روحانیت چنین گفته بود:
نگاهی به شاه - عباس میلانی- ص ۱۱۴
نظر شاه تا پایانی سال های ۳۰ درست بود. روحانیت نشان داد که در برابر جنبش ملی که خواهان دموکراسی بود، از استبداد سلطنتی دفاع می کند. بهمین جهت هم در سرنگونی مصدق و باز گشت شاه به قدرت نقش بسیار موثری بازی کرد.
سیاست شاه پس از سرنگونی مصدق به همان دو پایه استوار شد:
سرکوبی نیروهای وابسته به شرق - حزب توده - با نهایت قدرت، از اعدام گرفته تا زندان های طولانی مدت، و نیز سرکوب نیروهای ملی از زندان گرفته تا بیرون راندن آنان از مجامع تصمیم گیری کشور - مانند مجلس -
از این میان نیروهای مذهبی بودند که بیشترین سود را کردند. بجز اعدام نواب صفوی - بخاطر ترور ناموفق حسین علاء - بقیه نیروهای مذهبی دستشان برای تبلیغ مواضع مذهبی کاملن باز بود. از جمله فدائیان اسلام فعالیت تبلیغی خود را گسترش دادند که بعدها بنام هیات های موتلفه اسلامی شناخته شدند.
هیات های موتلفه
https://t.me/gozaresh1395/4596
علاوه بر این مجالس، مدارس رسمی مذهبی نیز گسترش یافت
مدرسه علوی
https://t.me/gozaresh1395/4805
افزون بر این :
نگاهی به شاه - عباس میلانی - ص ۱۱۳
ب - اما از سوی دیگر ایران در مرز رقابت های سخت شرق و غرب قرار داشت. به گونه ای که امریکا و اروپا به شدت مواظب ایران بودند که مبادا زیر نفوذ شوروی سابق قرار بگیرد. اوضاع ایران - اقتصادی و سیاسی - به اندازه ای وخیم شده بود که :
گروه تالبوت یادداشتی بریا کندی تدارک کرد … در گزارش گفته شده بود که اگر چه اوضاع ایران به اندازه ویتنام … وخیم نیست اما ادامه سقوط اوضاع ایران در جهت هرج و مرج می تواند به شکستی همسنگ ویتنام شمال منجر شود »
نگاهی به شاه - عباس میلانی - ص ۳۱۰
به همین دلیل دولت کندی خواهان اصلاحاتی در ایران بود از جمله کاهش دیکتاتوری شاه و شرکت نیروهای سیاسی مخالف در اداره کشور. اما شاه به آنها گفته بود :
اگر قرار باشد در ایران اصلاحاتی واقعی صورت گیرد، تنها شاه است که از پس این امر مهم برمی آید.. و چندبار به مقامات امریکایی تاکید کرد که استعفا را بر ایفای نقشی صرفا نمادی رجحان می گذارد.»
همانجا ص ۳۱۶
این اصلاحات می باید از اصلاحات ارضی شروع شود. اما با مانع جدی برخورد کرد: روحانیت و مالکان! که مرجع تقلید وقت آیت الله بروجردی بود:
https://t.me/gozaresh1395/4937
آخرین بار، در دولت منوچهر اقبال - ۱۳۴۰ - صدرالاشرف، حاج اقا رفیع و سلیمان بهبودی از سوی شاه به قم رفتند تا فشارهای سیاسی را برای او بازگویند و اجازه طرح قانون اصلاحات ارضی را بگیرند… آقای بروجردی … با پاسخی باب هر گفت و گویی را در این باره بست :
« آنها ابتدا رژیم سلطنتی را به جمهوری تبدیل کردند »
دولت های ایران - از سید ضیاء تا بختیار - ص ۴۵۴ مسعود بهنود.
از سوی دیگر بسیاری از شخصیت های وابسته به جبهه ملی و نیز نهضت آزادی با اصلاحات ارضی مخالف بودند :
چند تن از اعضای آن در زمره مالکان بودند، از سوی دیگر رهبران جبهه میل نداشتند با اعضای روحانی شورای عالی که بیشتر آنها مخالف اصلاحات ارضی بودند، همچنین عده ای از مراجع عظام درگیری پیدا کنند »
خاطرات مهندس بازرگان - ص ۳۵۳
به این ترتیب می بینیم که اگرچه وضعیت اقتصادی کشور ب قهقرا می رفت و اصلاحات لازم بود، هم شاه نمی خواست نیروهای سیاسی را در این اصلاحات شرکت دهد، و نیروهای سیاسی موجود نیز بنا به خاستگاهشان با این نوع اصلاحات موافق نبودند و بسوی مراجع تقلید گرایش یافته و زیر سلطه نفوذ روحانیت قرار گرفتند. تنها کسی که از نیروهای سیاسی موجود پیروی نکرد، خلیل ملکی بود او گفته بود:
نگاهی به شاه - ص ۳۱۵
اما همانطور که در بالا دیدیم، شاه نیز حاضر نبود به عنوان « نماد ملی » از قدر قدرتی اش بکاهد و راه را برای اصلاحات با شرکت این نوع نیروهای ملی با طرح هایی که داشتند، باز کند.
او روشی را برای اصلاحات برگزید که هم مخالفت روحانیون را در پی داشت و هم مخالفت نیروهای ملی را: روش قدر قدرتی ! که حتا خلاف قانون اساسی دو سر طلای مشروطیت بود.
درنتیجه به نماد دیکتاتوری تبدیل شد، و نیروهایی که مدعی بودند برای دموکراسی می کوشند، نفی دیکتاتوری را فراموش کرده و به سوی مبارزه با نماد دیکتاتوری - شاه - گرایش یافتند.
مبارزه با شاه اصل شد و مبارزه بر علیه دیکتاتوری به فراموشی سپرده شد. این داستان مطلب بعدی است. خواهیم دید که نیروهای موثر و مبارز بر علیه شاه، نه تنها علیه دیکتاتوری حرکت نمی کردند، بلکه خود، خواهان نوعی دیگر از دیکتاتوری بودند!!
تشکیل حکومت پهلوی را باید در سطح جهانی دید. با ناکارآمدی حکومت قاجار، با پایان جنگ جهانی اول و پیدایش حکومت بلشویکی در روسیه، و وابستگی شدید انگلیس به نفت ایران، حکومت انگلیس دو راه برای حفظ منافع خودش داشت:
۱- جدا کردن خوزستان، کوشید این کار را با داستان شیخ خزعل انجام دهد.
۲ - روی کار آمدن یک حکومت مقتدر در ایران که بتواند از رشد نیروهایی متمایل به حکومت سوسیالیستی جلوگیری کند.
ظاهرن به دلیل وضع ویژه ایران، راه دوم پیش گرفته شد. این سخنان مشیرالدوله است به دو نفر از دوستانش ۵ ماه پیش از
کودتا :
https://t.me/gozaresh1395/4545
گزارش سفیر انگلیس از سخنان رضاخان در شب کودتا نیز واقعیت را روشن می کند:
https://t.me/gozaresh1395/4562
می بینیم رضاخان روی دو نکته انگشت می گذارد:
الف - بی نظمی کشور!
ب - خطر بلشویک ها!
اینجا اتفاق دیگری هم رخ می دهد که ظاهرن مستقل از روی کار آمدن رضاشاه است و آن تشکیل حوزه علمیه قم است که
با آمدن آیت الله حائری از نجف به ایران همراه است.
ایشان به همراه دو تن دیگر از روحانیون، نیز از حکومت رضاشاه ابراز رضایت می کند! که نوشته های پیشین آمده است.
دست کم تا این لحظه این وبلاگ هیچ مدرکی نیافته است که ارتباط نقشه انگلیس برای برپایی حکومت مقتدر در ایران را با آمدن آقای حائری به ایران و تشکیل حوزه علمیه را نشان دهد.
اما برپایی یک کانون تقویت مذهبی خواه ناخواه کمکی بود به نقشه انگلستان برای تقویت حس مذهبی و علائق مذهبی مردم در برابر اندیشه هایی که ممکن بود منافع نفتی انگلیس را به خطر اندازد. برای نمونه شاه جهت سرکوب نیروهای ملی گرایی که بعدن بنام جبهه ملی شناخته شدند، پس از اجازه آقای بروجردی رفراندامی گذاشت تا اختیاراتش را زیاد کند که بنام مجلس موسسان دوم مشهور است:
https://t.me/gozaresh1395/4787
اینجا هم همدستی نیروهای مذهبی از جمله اخوان المسلمین مصر برای کمک به انگلیس در مورد نفت ایران وجود دارد:
https://t.me/gozaresh1395/4476
یا هنگامی که شاه از ایران به عراق فرار کرد، علاوه بر مشورت با سفیر انگلیس و امریکا به دیدار آیت الله شهرستانی رفت تا کسب تکلیف کند و ایشان هم راهنمایی لازم را می نماید:
https://t.me/gozaresh1395/4815
این هم همکاری زاهدی با روحانیت برای حفظ تاج و تخت شاه :
https://t.me/gozaresh1395/4715
نیز استقبال نیروهای اعلیحضرت از نواب صفوی پس از کودتا در زمانی که دکتر مصدق به محاکمه نظامی برده می شود:
https://t.me/gozaresh1395/4840
پس از سرنگونی مصدق در سال ۱۳۳۲، تنها نیروهای ملی گرا - طرفداران جبهه ملی و مصدق - و نیز حزب توده سرکوب شدند. نواب صفوی نیز بخاطر طرح ترور حسین علا اعدام شد. اما نیروهای مذهبی به شدت به فعالیت های تشکیلاتی و فرهنگی خود افزودند:
تشکیل هیات های موتلفه اسلامی
https://t.me/gozaresh1395/4596
علاوه بر آن روحانیت به تاسیس مدارسی پرداخت که هدف اصلی اش نوسازی ذهنیت مذهبی نسل تازه پس از سال ۱۳۳۲ بود.
https://t.me/gozaresh1395/4815
نیروهای مذهبی همانطور که در قانون اساسی آمده بود و نیز در مجلس موسسان دوم بر آن تاکید شده بود، می خواستند شاه برای ترویج مذهب شیعه دیگر اندیشه ها را سرکوب کند و همیشه مواظب بودند بهر راهی شاه را مجبور به این کار کنند. یک نمونه را اینجا می توانید بخوانید:
https://t.me/gozaresh1395/4822
https://t.me/gozaresh1395/4830
شاه حتا برای دلجویی از مرجع تقلید آن زمان آیت الله بروجردی که نماینده اش در انتخابات رای نیاورده بود، برای دلجویی از ایشان به قم رفت :
https://t.me/gozaresh1395/4751
این جریان در کتاب خاطرات آیت الله مهدوی کنی هم آمده است.
با همه ی این احوال بخشی از روحانیت می کوشید تا قدرت را به کسانی منتقل کند که کاملن در خط فقط هدف های روحانیت شیعه باشد. این شخص سرلشگر قرنی بود که پس از جمهوری اسلامی هم اولین رئیس ستاد ارتش جمهوری اسلامی شد. او با حمایت روحانیت کودتایی ترتیب داد، وقتی هم که کودتا کشف شد، با حمایت روحانیت فقط به سه سال زندان محکوم شد:
https://t.me/gozaresh1395/4835
نمونه ی دیگری از کارهای شاه در جهت خواسته های روحانیت، داستان بنیاد پهلوی است که بخشی از ثروت و در آمدهای آن به امور مذهبی اختصاص یافت:
https://t.me/gozaresh1395/4849
شاید این پرسش در ذهن مطرح شود که با این وضعیت چرا روحانیت علیه شاه پرچم بر افراشت ؟
با پا پس می زند، با دست پیش می کشد!
بتازگی نوشته ای از آقای سعید حجاریان تئوری پرداز جبهه اصلاحات - استمراری ها، تحولی ها، تعادلی ها و …. - در سایت ایران بیدار منتشر شده در اعتراض به آقای نوربخش که خلاصه اش این است شما برای مردم چه کرده اید که هر موقع قافیه تنگ آید، مردم به یاد آید!! اگر دوست داشتید اصل متن را اینجابخوانید :
وقتی این نوشته را می خوانیم فکر می کنیم که ایشان از انواع صورتبندی اصلاحات بیرون آمده و مخالف سیستم ظاهر شده است بویژه وقتی از ملاهای ۹۰ سال یاد می کند. به این ترتیب عین قورباغه آب را با پا پس می زند. اما چگونه آب را با دست پیش می کشد؟
آقای علی افشاری نوشته ای دارد بنام :
« اصلاح طلبان بدفهمی از اپوزیسیون و اعتراضات اقتصادی »
وی از قول آقای حجاریان فهم اصلاح طلبان را از اپوزیسیون و اعتراضات اقتصادی چنین نمایانده است :
این هم چهره دیگری از این تئوری پرداز انواع اصلاحات!
اصل نوشته آقای علی افشاری را هم اینجا می توانید بخوانید :
http://www.didgahenow.com/1398/02/02/7730/