گام های تاریخ

اجتماعی - تاریخی

گام های تاریخ

اجتماعی - تاریخی

چهار مطلب در مورد دموکراسی

نوشته های زیر در سال های گذشته بنا بر تناسب زمان و موضوع در زمان های گوناگون منتشر شده اند، که اینجا سرجمع منتشر می شوند. ویژگی همه شان در مورد دموکراسی است


۱ - آزادی یا دموکراسی ؟ 

دوشنبه، ۱۶ آبان ۱۳۹۰


چه کسی واژه ی  "  دموکراسی " را به " آزادی " در پندارهای ما جا انداخته است؟ نمی دانم، اما می دانم که این پنداری  درست نیست. زیرا این دو مقوله های جداگانه اند هر چند با شباهت هایی.

آزادی ترجمه ی واژه " لیبرالیسم " ، مقوله ای است بی در و پیکر که  هرکس می تواند به فراخور نیازش آن را بکار گیرد. هیچ تعریف مشخص و درستی از آن در دست نیست  تا بتوان گفت کی آزاد است، کی آزادی دیگران را نقض کرده است. زیرا آن که آزادی دیگران را نقض می کند به آزادی عمل خود می اندیشد و برمبنای منافعش می کوشد وسعت آزادی عمل خود را فراختر کند. به همین دلیل هر دیکتاتوری می تواند ادعا کند که طرفدار آزادی است و دروغ هم نگفته است. هر حکومتی می تواند مخالفان و منتقدان خود را سرکوب کند به این بهانه که اینان مخالف آزادی هستند و البته منظورش مخالف آزادی عمل خودش است و دروغ هم نگفته است. هر گروه مالی قدرتمند به بهانه دفاع از آزادی برنامه های اقتصادی خودش، به روش های گوناگون – قانونی و روابطی و غیر قانونی - برای دیگران محدودیت های اقتصادی ایجاد کند. اما؛

دموکراسی یک واژه ی تاریخی است و بر مبنای رفتار سیاسی ویژه ای قرار داد؛ پذیرش حاکمیت اکثریت و تضمین برابری حقوق اجتماعی  و سیاسی اقلیت توسط اکثریت.  چنین تضمین اجتماعی با بنیانگذاری قواعد مشخصی همراه است؛ به شکل قانون اساسی ، حقوقی و قضایی.

بر مبنای این تعریف، نظارت متقابل و اجتماعی شکل می گیرد. افراد و گروه های مستقل از حاکمیت و دولت حتا مخالفان سیستم حکومتی می توانند در این نظارت شرکت کنند. در این جا قواعد، مشخص می کند که چه کسی حقوق دیگران – توجه کنید حقوق دیگران و نه آزادی دیگران - را نقض کرده وبه خود اجازه – آزادی – داده تا پایش را از گلیم قانونی خویش بیرون بگذارد..

و ما هیچ واژه ای در فارسی نداریم که بجای دموکراسی بنشیند. اصطلاح مردم سالاری نیز مفهوم دموکراسی را در خود ندارد. زیرا مردم سالاری به معنای حاکمیت اکثریت، می تواند از اقلیت بخواهد برای حفظ منافع اکثریت، از حقوق خودش چشم بپوشد و برای رسیدن به چنین مقصودی روش های گوناگون اقناع و سرکوب را در پیش گیرد.

حواسمان به آنهایی باشد که واژه های  آزادی و مردم سالاری را آگاهانه بجای دموکراسی بکار می گیرند، چه نیاتی در مغزشان می گذرد. 


۲ - رابطه دموکراسی و رفاه :  


مقولات سیاسی مانند دموکراسی رابطه ی مستقیمی با رفاه اجتماعی ندارند اما حاصل عملکرد نظارت متقابل در دموکراسی تعادل رفاه عمومی را به همراه دارد و نه ثروت را! دو نمونه معرفی می شوند: 

بسیاری کشورها ثروتمندند و مردمشان ظاهرن در رفاه اما اصلن دموکراسی ندارند مانند عربستان سعود، قطر و بعضی کشورهای بسیار ثروتمند هم هستند که دموکراسی دارند اما  دموکرات ترین کشورجهان نیستند مانند امریکا که ثروتمندترین کشور جهان است اما دموکرات ترین کشور جهان نیست. 

سوئد، فنلاند، نروژ، کانادا، ژاپن  ثروتمندترین کشورهای جهان نیستند اما رفاه عمومی در این کشورها بالاتر از دیگر کشورهاست. زیرا اصول دموکراسی بیشتر بکار گرفته شده نه توسط حاکمیت بلکه توسط مردم. حاکمیت نیز مجبور است که تن به دموکراسی بدهد.


۳ - آیا استبداد ستیزی به معنای دموکراسی خواهی است؟


استبداد ستیزی : استبداد ستیزی لازمه اش دموکراسی خواهی نیست. با دیدگاه استبدای نیز می توان به جنگ استبداد رفت. نمونه های زیر گواه بر این مطلبند.

الف  – دیدگاه حاکمیت مذهب. نمونه اش نظریه ولایت فقیه که توانست نیروهای گوناگون و حتا متضاد را بر علیه استبداد نظام پادشاهی بکار گیرد.  در این دیدگاه مردم نقشی در حکومت ندارند. حکومت بر اساس اوامر مذهبی انجام می شود. نمونه ی بسیار روشنش را سی و دو سال است تجربه می کنیم. از این روشنتر نمونه می خواهید که با دیدگاه استبدای حاکمیت مذهب و ولی فقیه به جنگ استبداد نظام پادشاهی رفت و پیروز شد.

ب – حاکمیت مستضعفین . که بخشی  از روشنفکران مذهبی – دکتر شریعتی  - به آن اعتقاد دارند و گل سرسبد این اعتقاد سازمان مجاهدین خلق است. البته چون همه ی مردم مستضعف نمی توانند مستقیمن در حاکمیت باشند، حاکمیت را به نماینده شان که مثلن سازمان مجاهدین خلق یا هر سازمان دیگری تفویض می کنند که بجای آنان حاکمیت را در دست بگیرد. که نتیجه اش حاکمیت یک سازمان کوچک متشکل و سازمان یافته بر کل مردم ایران است. بدین گونه این دیدگاه نیز حاکمیت استبدادی را طالب است.

پ -  حاکمیت پرولتاریا. که شعار سازمان های چپ مارکسیستی بود. معروفترین و صادق ترینشان هم سازمان چریک های فدایی خلق بود. البته با توجه به شرایط عقب مانده اجتماعی – اقتصادی ایران، کشاورزان را هم در این حاکمیت شریک  می دانستند. چون خیل بزرگ کارگران و کشاورزان نمی توانستند در کار حکومت شریک شوند، این کار را به نماینده ی تاریخشان می سپردند مانند سازمان چریک های فدائیان خلق یا هر سازمان چپ مارکسیستی دیگری.

در کنار اینها، حزب توده هم بود که می خواست توده را به حکومت برساند با یک نان اضافی شامل میهن بزرگ سوسیالیستی اتحاد جماهیر شوروی .از گروه های ریز و کوچک دیگر صرف نظر می کنیم.

ملاحظه می شود که هر سه نمونه در مبارزه با استبداد نظامی پادشاهی، در پی دموکراسی نبودند که هیچ، آشکارا می خواستند یک حکومت استبدادی دیگر، با رنگ و بوی دیگر در ایران حاکم کنند. و در این راه چه جان ها را که از دست ندادند تا استبدادی را سرنگون و استبدادی دیگر را جانشین کنند. و اولین گروه که حاکمیت مذهب بود به این هدف رسید.

دموکراسی : از بین تمام احزاب و سازمان ها تنها جبهه ملی بود که مبارزه با استبداد را برای برقراری دموکراسی می خواست و بعد هم نهضت آزادی که با وجهه مذهبی گرایش دموکراتیک داشت.


۴ - برای برقراری دموکراسی:‌


 فقط نق زدن و سیخ زدن به حکومت نیست. 

مبارزه با همه ی آن فرهنگ و ذهنیتی است که پایه های فرهنگی پذیرش ایده های  مطلق گرایی را بوجود آورده است. 

بازنگری به اعتقادات، پرسش و نشان دادن بخش هایی که از اذهان پنهان نگه داشته شده اند،

تلاش برای بهم زدن هنجارهای کلیشه ای، 

مبارزه به هر صورتش - فردی یا جمعی - با هرگونه فشار اعتقادی حتا با یک لاک زدن ناخن! آرایش مو، نوع لباس و رنگ ، …

 کوشش برای بازگفتن آنچه می اندیشیم، بی پروایی در بزیر کشاندن اسطوره های ذهنی مان، همه بخش بزرگی از مبارزه با استبداد برای برقراری دموکراسی است. 

تعامل و گفتکو، بحث و تحقیق و بیان واقعیت های گم شده بخشی از این مبارزه است.

دموکراسی مرز اعتقادی نمی شناسد. سلمان رشدی هم دارد، دوست دختر و پسر هم دارد. مجلس رقص هم دارد، مسجد و حسینه اش را هم دارد. دموکراسی جنس درهم است و نه دست چین . دموکراسی یک سیستم است که  اگر چه رنگ و بوی محلی می گیرد، اما سیب زمینی نیست که دست چینش کنیم. مایی که با استبداد سر ناسازگاری داریم، باید متوجه باشیم که بخش ناپیدای استبداد در ذهنیت های ما است و تا انگشت به روی آن نگذاریم، همینیم که هستیم.

این نوشته را با سخن یک خانم بپایان می برم که نه نامش یادم مانده و نه کشورش – شاید مصری باشد – وی گفته بود:

دموکراسی فقط آن نیست که من حق رای داشته باشم، دموکراسی وقتی است که من بتوانم آزادنه بگویم عاشقم.


آیا این حاکمیت راه های قانونی برای تغییرات ساختاری را دارد؟ ( ۲ )


تحریم انتخابات با چه هدفی؟‌


۱- برگزاری رفراندم جمهوری اسلامی آری یا نه؟ 

۲- لغو نظارت استصوابی و آزادی احزاب؟ 


ا- تحریم انتخابات با درخواست « رفراندم جمهوری اسلامی یا نه ؟  » 


فرض را بر این می گذاریم که حاکمیت موجود بالاخره تن به این راه می دهد! و دومین فرضمان هم این است که نتیجه ی رفراندم « جمهوری اسلامی نه » می شود. با چنین نتیجه ای : 

حاکمیت موجود مشروعیت قانونی اش را از دست می دهد، هم از نظر داخلی و هم از نظر بین المللی.  وقتی مشروعیتش را از دست داد، از صحنه عمل و تصمیم گیری خارج می شود. 

در این صورت چه کسانی، چه سازمانی، چه حزبی ، چه گروهی مسئولیت مملکت را دارند؟ دست کم تا پیدا شدن حکومت بعدی اوضاع از این هم بهم ریخته تر می شود و نابسامان تر. به گونه ای که هر کسی در هر گوشه ای ساز خودش را می زن و علم وکتل خودش را علم می کند. ما بطور تاریخی یکبار این حالت را تجربه ای کرده ایم: پایان حاکمیت قاجار تا روی کار آمدن حکومت پهلوی!

همانطور که می دانیم  همه با قدرت گرفتن رضا خان موافق بودند: 

۱ - انگلیس ها بخاطر ایجاد یک حکومت ضد بلشویکی در کنار کشور شوروی تازه جان یافته، و سرکوب گروه های سوسیالیستی که طرفدار آن بودند

۲- وطن پرستان داخلی که از نا امنی گسترده بجان آمده بودند. 

۳- حتا روحانیون هم حکومت او را تایید کردند و حکومت او را با حکومت پیامبر یکی دانستند :

آقایان ابوالحسن موسوی اصفهانی و محمد حسین نایینی چنین فتوا دادند:

  • بر کافه ی مسلمین مخفی نماند که هر کس بر علیه حکومت ایرانی قیام نماید مثل کسی می ماند که در روز بدر و حنین برعلیه پیغمبر خدا قیام نموده باشند و منزله ای او به منزله ی کسانی است که خداوند تبارک و تعالی در کتاب مجید در باره انها فرموده است  ( می خواهند نور خدا را با  دهان خود خاموش کنند ولی خدای متعال نور خود را به کمال می رساند هرچند مشرکین مخالف باشند )  و جزای مشرک  در دنیا قتل است و در قیامت عذاب. بنابراین لازم است به آنها ابلاغ شود که بر حوزه ی محمدی که ناشر علم رایت اسلامی است تعرض ننمایند و هرکس که بر خلاف این امر رفتار نماید از جمله ی کفاری که محو و اضمحلال این دین مبین را خواهان باشند خواهد بود و بر طبق احکام ودلایل قرآنی تکفیر آنها واجب می گردد »

کتاب تشیع و مشروطیت  صفحه ۱۹۳ - حائری 

در چنین بلبشویی از کجا معلوم که یکی رضاخان دیگری پیدا نشود! و تکرار تاریخ گذشته!

بنابراین طرح رفراندم بدون یک نیروی آماده و جایگزین فقط راه را برای کسانی از درون حکومت باز می کند که می توانند با قدرت سرنیزه حاکمیت را با نام دیگری بدست گیرند. 

جمهوری اسلامی خوشحال است که هنوز چنین نیرویی نیست، اما سرداران سپاه بدشان نمی آید که چنین نقشی را بازی کنند  مانند سردار سلیمانی که ظاهرن از موقعیت بهتری در درون نیروهای مسلح برخوردار است  تا اوضاع بلبشو شود، و یا حتا درون ارتش ممکن است این مسائل در جریان باشد.


۲ - تحریم برای درخواست « لغو نظارت استصوابی و آزادی احزاب » 


ظاهرن این راه طولانی تراست برای آنهایی که می خواهند یک شبه همه چیز روبراه شود! 

اگر تحریم گسترده انتخابات صورت بگیرد و حاکمیت ناچار شود که به این خواسته تن دهد : 

الف - همه ی احزاب می توانند برنامه ها و هدف هایشان را به مردم بگویند. امروز خوشبختانه امکان مطرح کردن ایده ها از طریق شبکه های اجتماعی امری است هر روز راحت تر. 

ب - مردم می توانند به نامزدهای احزابی رای بدهند که هدف ها و برنامه هایشان به خواسته عمومی نزدیک تر است. 

پ - وقتی دو سوم نمایندگان چنین مجلسی طرح رفراندم « جمهوری اسلامی آری یا نه ؟‌ » را مطرح کنند، اگر جواب  « نه » باشد، می توانند طرح مجلس موسسان را تصویب کنند. 

ت - مجلس موسسانی که اعضای آن بر اساس انتخاب مردم تشکیل شده باشد، می دانند که چه حاکمیتی مورد علاقه مردم است، 

ث - قانون اساسی تازه ای که این مجلس می نویسد، می تواند بدون آشفتگی بسیار جایگزین قانون اساسی فعلی شود و بر اساس آن ساخنارهای حاکمیت تازه تشکیل شود. 

شاید به نظر عده ای طرح این مسائل در زمانه حاضر یک نوع خیال بافی باشد، اما واقعیت این است که جامعه ی ایران به این سو حرکت می کند، چه جمهوری اسلامی بخواهد یا نخواهد. بنابراین نه تنها طرح این مسائل خیال بافی نیست، بلکه ضرورت است تا بدانیم باید چکار کنیم. 

ممکن است راه های دیگری هم برای تغییر حاکمیت بر اساس خواست مردم پیدا شود، اما در حال حاضر این دو طرح - بویژه رفراندم - در اعتراضات خیابانی شنیده شد. 

فکر نکردن به این مسائل که چه می خواهیم، و چگونه باید به آن برسیم ، تکرار تاریخ را در پی دارد. 

شاید عده ای فکرکنند اگر تحریم گسترده هم کار نکرد و حاکمیت با همین ۳۰٪ هم بکار خودش ادامه داد چه پیش می آید؟ 

. فعلن تا تحریم گسترده فرصت هست. آن موقع مردم می دانند که چه کنند.

———————————————————————————

این نوشتار پیش از ۲۲ بهمن و سخنرانی آقای روحانی آماده شده بود که به علت گرفتاری منتشر نشد و چه خوب هم که منتشر نشد. زیرا اکنون آقای روحانی پیشنهاد رفراندم کرده است. 

رفراندم برای چی؟ رفراندمی که درآن آزادی احزاب غیر ولایت فقیهی وجود ندارد، به چه درد می خورد ؟ آن هم زیر نظر شورای نگهبانی ولایت مطلقه فقیه ؟ 

این نوع رفراندم دقیقن همان رفراندمی است که در بالا توضیح داده شده است. رفراندم وقتی درست است: 

نظارت استصوابی نباشد

آزادی تمام احزاب تضمین شده باشد. 

تبلیغات آنان برای نظراتشان آزاد باشد،

انجام رفراندم زیر نظرمنتخبین واقعی مردم که از تمام احزاب تشکیل شده باشد، 

فقط در این شرایط است که رفراندم می تواند مفید باشد. زیرا مردم می فهمند که به چه نوع حکومتی آری بگویند! 



آیا این حاکمیت راه های قانونی برای تغییرات ساختاری را دارد؟


پاسخ : نه،  و آری!!


نه : وقتی تصمیم بگیرند بهر قیمتی شده، ولو با خون صدها هزار نفر، تن به تغییرات ساختاری ندهند!! 


آری : وقتی که ببینند یا باید بروند یا تن به تغییرات ساختاری بدهند، تا هم کشور حفظ شود و هم روحانیت برای همیشه نابود نشود!


این نوشتار بر اساس « آری » است. 


الف - ساختار یک حکومت را معمولن در زمانه ی ما قانون اساسی تعیین می کند. قانون اساسی جمهوری اسلامی دارای چهار نقص عمده است: 

۱ -  الف : بر پایه دین اسلام نوشته شده، 

     ب - بر مذهب اثنی عشری تاکید کرده، 

    پ - و بر لزوم پذیرش ولایت فقیه اصرار می ورزد و

   ت -  از همه اولی تر پذیرش بدون چون و چرای ولایت مطلقه فقیه را سر لوحه کارش قرار داده است.

 به این ترتیب فقط پیروان بی چون و چرای ولایت مطلقه فقیه می توانند در حاکمیت حضور داشته باشند و بس! یک گروه کوچک!!

معمولن اگر قانون اساسی بخواهد همه مردم یک کشور را درحاکمیت شریک کند، باید بر پایه ملی نوشته شود، نه دین، ممذهب و قومیت، رنگ، جنسیت، ثروت … 

۲ - در قانون اساسی هیچ ماده ای وجود ندارد که بازبینی آن را مطرح کرده باشد! در نتیجه این قانون اساسی می تواند همیشگی باشد. به همین علت هم کسانی که باید قانون اساسی را بازبینی کنند، مشخص نشده اند!

۳ - قانون اساسی، تفسیر موادش را بر عهده شورای نگهبان گذاشته است بدون آن که حد و مرز این تفسیرها را مشخص کرده باشد. بنابراین هر تفسیری که شورای نگهبان از بندهای ان بکند، همه باید آن را بپذیرند! حتا رهبر!!

۴- نظارت استصوابی شورای نگهبان که محصول تفسیر شورای نگهبان از قانون اساسی است، عامل مهم برای ایجاد دیکتاتوری است. و ولایت مطلقه فقیه نهایت استفاده را از این تفسیر برای چیدن مهره هایش در مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان و ریاست جمهوری تا بحال کرده است. 

حتا اصل ۹۳ قانون اساسی می گوید مجلس شورای اسلامی بدون شورای نگهبان اعتبار قانونی ندارد. 

می دانیم و به تجربه دیده ایم که  شورای نگهبان - در واقع بیت رهبری -  با همین تفسیرش هر کس را خواسته است به مجلس خبرگان و شورای اسلامی و ریاست جمهوری فرستاده است و بازی انتخاباتی کسانی که از فیلتر نظارت استصوابی گذاشته اند چیزی نبوده جز فریب مردم. 

پس با این قانون اساسی جایی برای خوش بینی نمی ماند که از این مهلکه جان بدر ببریم. 

اما: 

اگر حاکمیت - به هر دلیل - تصمیم بگیرد که انحصار قدرت را از بین ببرد و به سوی دموکراسی حرکت کند، قانون اساسی موادی دارد که بر اساس آن می تواند این کار را بکند.

الف - اختیارات رهبری- ماده ۱۱۰ قانون اساسی تقریبن همه ی اختیارات کشور را به وی داده است و از جمله اصطلاح « حکم حکومتی » را که همه موظف به پیروی از آنند. در مجلس ششم رهبری با حکم حکومتی لایحه قانون مطبوعات را معلق کرد و هرگز تصویب نشد. 

همین امر می تواند در مورد نظارت استصوابی شورای نگهبان انجام شود. رهبری بنا به مصالح کشور از شورای نگهبان بخواهد که این تفسیر را به کناری نهاده و فقط بر حسن اجرای انتخابات اکتفا کند. 

ب - آزادی احزاب. 

در کنار حذف نظارت استصوابی، آزادی احزاب هم باید انجام شود. حتا احزابی که مخالف حاکمیت ولایت فقیه اند، اما ضد اسلامی نیستند. یعنی احزاب ملی و سکولار که ضد دینی نیستند اما غیر دینی اند.  احزابی که معتقدند حاکمیت باید از دین جدا باشد و هر کدام بدون وابستگی به هم، کار خودشان را انجام دهند. یعنی اصل حاکمیت را بر اساس رای اکثریت می دانند نه یک ایده ئولژی مشخص مانند دین.

هر دو این کار می تواند بر اساس قانون اساسی باشد.  اصول و بندهایی از قانون اساسی می تواند  در مورد آزادی احزاب بکار گرفته شوند، عبارتند از:

اصل دوم - بند چ 

اصل سوم - بندهای ۶، ۸، ۹، ۱۴

اصل ششم .

اصل چهاردهم ،

اصل نوزدهم، 

اصل بیست و نهم، 

اصل سی ام،

اصل پنجاه و ششم.

اصل پنجاه و نهم،

بر اساس این اصول و بندها همه ی احزاب می توانند فعالیت انتخاباتی داشته باشند، از جمله احزاب ملی  که  معتقد به جدایی دین از حکومت اند!

در این صورت: 

الف - با حضور نمایندگان واقعی مردم در مجلس، امکان برگزاری رفراندم بر اساس اصل ۵۹ بوجود می آید که می گوید در هر نوع مسئله ای با تصویب دو سوم نمایندگان رفراندم انجام می شود. رفراندمی که به تغییر قانون اساسی بر اساس ملیت شکل بگیرد تا ساختار حکومتی را از مذهبی به ملی تبدیل کند

ب - با حضور نمایندگان در مجلس خبرگان، تکلیف رهبری هم معلوم می شود.

اما آیا واقعن یک حاکمیت منحصر به فرد که همه ی امکانات کشور را  قبضه کرده ، حاضر است دو دستی این همه امتیازات را داوطلبانه به مخالفان و معترضان واگذار کند؟ 

تا بحال هم نشان داده که با صلح و صفا، دوستی و جانم چشمم ، تو نمیری و من مبرم، اهل این واگذاری نیست که هیچ، هر جنبنده ای را داغون کرده حتا یاران نزدیکش را کشته و به بند هم کشیده. 

پس چه راهی وجود دارد تا این حاکمیت ودار شود این تغییرات را بپذیرد؟

مبارزه مدنی و منفی! 

مبارزه منفی فعال علیه شرکت در انتخاباتی که زیر نظارت  استصوابی شورای نگهبان باشد. وقتی اکثریت مردم در چنین انتخاباتی فعالانه شرکت نکنند، و دلیل شرکت نکردن خود را در انتخابات با صدای بلند اعلام نمایند، آن وقت است که حاکمیت بفکر چاره می افتد. حاکمیتی که اکنون مردم از او جدا شده اند  تنهاست. وقتی در انتخاباتش یک عده اندکی شرکت کنند، آن وقت می فهمد که موقع تغییر است. 

تا بحال تحریم فعال انتخابات نتوانسته اکثریت مردم را قانع کند که تنها از این راه است که این حاکمیت در نظر جهانیان بی اعتبار می شود. 

اما اعتراضات اخیر نشان داد که مردم از انتخابات گذشته اند و راه های دیگر را بکار می گیرند.

با  عدم شرکت فعال در انتخابات توسط اکثریت مردم کشور، حاکمیت در سطح جهانی بی اعتبار می شود. با بی اعتباری یک حاکمیت در سطح جهانی :

کشورهای دیگر اعتباری برای آن قائل نخواهند بود. 

از سرمایه گذاری در چنین حاکمیتی خود داری می کنند،

از همکاری های بین المللی کنارش می گذارند. 

از اعتبارات مالی بین المللی نمی تواند استفاده کند، 

در نظر داشته باشیم که :

تمام سرمایه گذاری ها با مشارکت حاکمیت انجام می شود. 

با کاهش سرمایه گذاری ها خارجی، توان اقتصادی رژیم  برای ادامه دیکتاتوری اش کاهش پیدا می کند. 

آخوندها وقتی بی پول می شوند، می گویند اسلام ضعیف است!


زیرا که حاکمیتی که توسط مردمش تحریم شده است، از نظر جهانی قابل اطمینان نیست که با آن قرار داد ببندند. حتا همان ها که قرار داد دارند، در قراردادهایشان واکنش منفی نشان می دهند. تا همین جا دیگر کشورها دیده اند که جمهوری اسلامی مشکلات داخلی و خارجی بسیار دارد، و از پس بحران داخلی اش بر نمی آید. به همین دلیل  شروع کرده اند به پس زدن این حاکمیت!  - و هنوز اکثریت مردم هم  انتخاباتش را تحریم نکرده اندد - برای نمونه این دو گزارش را بخوانید:

https://t.me/gozaresh1395/1445

https://t.me/gozaresh1395/1446

پس اگر با هدف : 

لغو نظارت استصوابی و :

آزادی تمام احزاب و سازمان های سیاسی 


انتخابات توسط بیشتر مردم تحریم شود، موقعیت جهانی اش از این هم بدتر می شود. و هیچ کشوری با چنین حاکمیتی وارد گفتگو و همکاری نمی شود. 

ممکن است عده ای بگویند وقتی قرار باشد در انتخابات نظارت استصوابی شورای نگهبان شرکت نکنیم، بهتر است از اول موضوع رفراندم جمهوری اسلامی  آری یا نه را مطرح کنیم. تا کلک قضیه از اول کنده شود و منتظر سالهایی نشویم که رفراندم از طریق مجلس انجام شود. 

البته این هم راهی است. بسته به انتخاب همه ی مردم دارد!

انتخابات مجلس در راه است: شرکت نکردن فعال در انتخابات برای : 

لغو نظارت استصوابی و آزادی همه ی احزاب ، یا : 

رفراندم جمهوری اسلامی آری یا نه؟ 

اما واقعن اگر جمهوری اسلامی نه، چه نوع حکومتی می خواهیم؟ 

نخواستنمان معلوم است ، اما این که چه می خواهیم معلوم نیست. تا ندانیم چه نوع حکومتی می خواهیم، آش همین است  و کاسه همین!

تجربه سال ۱۳۵۷ تجربه تلخی است ، اما درس بزرگی به ما داده است:

باید بدانیم چه می خواهیم!

زمان شاه هم می گفتند شاه برود، همه چی درست می شود. مانع اصلی شاه است. خب شاه رفت، کی آمد و چی شد؟ می بینیم که بسیار بدتر شد و عقب رفتیم. زیرا:

 می دانستیم چه نمی خواهیم، ولی :

 نمی دانستیم چه می خواهیم!! ،

 بطوری که حالا عده ای می گویند اشتباه کردیم. و آرزوی بازگشت حکومت شاهی را می کنند. بد نیست به این فایل گوش کنید. وزیر خارجه شاه سخن می گوید: 

https://t.me/gozaresh1395/1616

او وزیر خارجه شاه بوده  و می داند که چه کرده اند که به انقلاب سال ۵۷ منجر شد.

ممکن است جمهوری اسلامی برود، یک حکومت دیگر بیاید با نام دیگر اما مردم این وسط بازهم طعمه عده ی دیگری خواهند شد.

بنابراین اول معلوم کنیم ، چه می خواهیم. وقتی معلوم شد چه می خواهیم راهش را هم پیدا می کنیم. تا خواستن معلوم نشود. نخواستن ها راه بجایی نمی برد!

برای این که بدانیم چه می خواهیم. باید فرق درخواست  « لغو نظارت استصوابی و ازادی احزاب  » با « رفراندم جمهوری اسلامی آری یا نه » را بدانیم که موضوع نوشته بعدی است.



زندگی کبکی حکومت مطلقه ولایی !!

زندگی که تعطیل بردار نیست، هست؟  اما  اکنون دو گونه زندگی در ایران وجود دارد: 

۱ - زندگی حکومتی 

۲ - زندگی مردمی

زندگی حکومتی : 

امروز پس از چهل سال حاکمیت ولایت مطلقه فقیه بشدت احساس تنهایی می کند، زیرا معترضان با صدای بلند یا می گفتند:

 جمهوری ایرانی یا می گفتند: 

 مملکتی که شاه نداره - حساب وکتاب نداره

حساب جناح بازی حکومت را هم روشن کردند : 

اصلاح طلب ، اصولگرا، دیگه تمام شد ماجرا!

هر لحظه حکومت دست و دلش می لرزد که فردا چه اتفاق می افتد؟ از کجا باز این شعارها سر در می آورد؟  و صدها سئوال دیگر ذهن حکومت گران را پر کرده است. 

حکومت با بازی ای که سر انتخابات ریاست جمهوری در آورد و حتا استادان دانشگاه را هم فریب داد، فکر نمی کرد به این زودی مردم دستش را بخوانند.

حکومت برای فریب مردم، امنیت را مطرح می کرد که اگر انتخابات تحریم شود، ایران سوریه یا لیبی می شود و این بزرگترین تهدید کار خودش را کرد که حتا گروهی از مخالفان قسم خورده جمهوری ولایی به پای صندوق رای رفتند!

۲ - زندگی مردمی : 

اما ترفند یا جمهوری اسلامی یا سوریه، نتوانست خیلی دوام بیاورد، و مردم با شعارهای گوناگون به خیابان ها آمدند.

 آیا معترضان تحصیل کرده تر از استادان دانشگاه بودند؟ 

مسلمن نه! اما بی پول تر بودند، اما بی درآمد بودند، اما گرانی را هر لحظه بر گرده هایشان احساس می کردند، کاهش ارزش پول ذخیره های آنان را به هیچ تبدیل کرده بود…

مردم به جایی رسیدند که دیدند چیزی ندارند از دست بدهند: نه کار دارند، نه درآمد کافی، نه پوشش بیمه ای، نه دارو، نه بیمارستان، ن … نه…. نه…. 

مردم به جایی رسیدند که دیدند نه تنها چیزی که ممکن است از دست بدهند، جانشان است. جانی که نان ندارد، جانی که خانه ندارد، جانی که دارو ندارد، جانی که  مدرسه ندارد، جانی که هیچ تامین امنیت اجتماعی ندارد  از دست پلیس، قوه قضائیه، سپاه ، ارگان های کوچک و بزرگ وابسته به دفتر ولایت مطلقه فقیه. خب، این جان به چه درد می خورد؟ 

این بود که یکمرتبه ریختند به خیابان ها در تمام شهرها. و حرف دلشان را گفتند، بیست و چند نفر هم کشته دادند، چند هزار نفر هم بازداشتی و چندتایی هم کشته در بازداشت خانه ها!

 و حالا این مردم دوباره سکوت کرده اند، دوباره به سراغ بازداشتگاه ها می روند، این و ان را ببین تا شاید عزیزشان ازاد شود، و حالا هر روز گرانی را بازهم بیشتر حس می کنند هر چند فعلن حکومت از سر اجبار تخم مرغ  را ارزان نگه داشته است و می گوید بنزین گران نمی شود.

تا بحال چنین شکاف و جدایی کاملی بین حکومت ولایت مطلقه فقیه و مردم ظاهر نشده بود، 

حالا این دو زندگی سر از کجا در می آورند؟ 

الف - بی شک حکومت ولایت فقیه همان راه گذشته را می رود، اگر می خواست راه سابق را نرود:

۱ - مردم را بازداشت نمی کرد، 

۲ - مردم را نمی کشت،

 ۳ - بازداشتی ها را کاری نمی کرد که یا خودکشی کنند یا آنها را کشته اند و بگویند خود کشی کرده اند. 

۴- ولی مطلقه فقیه و دوستانش نمی گفتند پای عربستان، اسرائیل، امریکا، پسر صدام حسین  و غیره در میان است، 

خب حکومت فکر می کند با این کارها و حرف های همیشگی می تواند که این آتش زیر خاکستر را خاموش کند؟ 

تجربه های قبلی. سال ۱۳۷۱ مشهد، سال ۸۸ تهران، نشان دادند که این حرف و ترفندهای حکومت فقط به درد خودش می خورد تا خودش را فریب  دهد. 

حکومت سرش را مانند کبک توی برف فرو برده که چون کسی را نمی بیند فکر می کند بقیه هم او را نمی بینند!

ب - آهای مردم! شما هم حکومت را نمی بینید؟ 

حالا فکر کنید معترضان فردا که انبوه ترند ، از کجا سر در می آورند و چگونه؟ 

همین طور پراکنده؟

 همین طور هر گروه برای خودش شعار بدهد؟

همین طور بی نقشه و بی برنامه؟ 

همین طور بی گروه هدایت کننده ؟ 

همین طور بدون اعتصاب های سراسری ؟ 

همین طور با پرداخت قبض اب و برق و تلفن ؟ 

همین طور اجازه می دهند نیروهای پلیس و امنیتی آنها را گله ای داخل کوچه ای برانند و دستگیر کنند؟

حالا این دو نوع زندگی ادامه دارد:

یکی در تشویش از بین رفتنش در آینده، با یاران و جیره خواران اندک اما سرا پا مسلح :

تا معترضان را به گلوله بندد و  ایران را سوریه کند!

اما فکر نمی کند، سوریه شوروی را داشت و جمهوری ولایی را تا حمایتش کنند به قیمت صدها هزار کشته و میلیون ها دربدر، 

ولی خودش چه پشتیبانی دارد؟ 

کدام کشورحاضر است برای حمایتش به ایران نیرو بفرستد تا مردم معترض را سرکوب کند؟ 

و دیگری:

 زخم خورده  و با گوشت و استخوان احساس کرده ولایت مطلقه فقیه - یا هر حکومت ایده ئولژیک -  نمی تواند این کشور را اداره کند:

 و هر روز زندگی دراین حکومت سخت تر می شود و این نیرو :

 هر روز با نیرویی افزون تر، در اندیشه یافتن بهترین راه برای ایجاد یک حکومت مردمی! 

در این تلاش افق ایده هایش گسترده تر و روشن تر می شود، و در نتیجه هدف هایش مشخص تر. 

 اگر حرف همه ی معترضان ساختار شکنانه نبود، در آینده نزدیک سخن بسیاری از آنان ساختار شکنانه است. تا این ساختار است، زندگی همین است!

مباد آن روزی که مردم از همه ی راه های اعتراضی ساده برای تغییر صلح آمیز ساختار حکومتی  ناامید شده و به این نتیجه برسند :

دیگی که برای ما نمی جوشد، بگذار کله سگ در آن بجوشد!

در آن روز دیگر از دست همه ی مصلحان اجتماعی - داخلی و خارجی - که  امروز بعضی روشن و بعضی به زبان بی زبانی تغییرات ساختاری حاکمیت را مطرح می کنند، نیز کاری بر نمی آید!

آیا این حاکمیت راه های قانونی  برای تغییرات ساختاری را دارد؟ 

در نوشته بعدی بررسی می شود.