ماه عسل
طیف چپ امور گزینشی و تئوریک و آموزشی و حفاظتی را بر عهده گرفت
و طیف راست امور اطلاعاتی و عملیاتی و امنیت را،
گرچه در عرصه سیاست چپ و راست در مجلس و دولت و … بسیاری با هم اختلاف داشتند اما این اختلافات هیچ وقت مانع از آن نشد که در وزارت اطلاعات هم این دو جناج هم با هم به مخالفت بپردازند چرا که سیستم به نوعی تنظیم شده بود که هر دو لازم و ملزوم همدیگر بودند و به راستی اعتقاد داشتند: «حفظ نظام از اوجب واجبات است»
و البته هیچگاه هم کسی خبر دار نبود که در این وزارت چه می گذرد وچه کسی چه می کند حتی نمایندگان مجلس که علی القاعده می توانستند از حق تحقیق و تفحص خود استفاده کنند هیچگاه اجازه وارد شدن به این حیات خلوت هر دو جناح را نداشتند و اصلا در مخیله نمایندگان نمی توانست جای گیرد که می توانند از وزارت اطلاعات تحقیق کنند و اینگونه بود که در سکوت کامل این «سربازان گمنام» می تاختند و به جلو می رفتند.
تا اینکه در دولت دوم هاشمی بود که وزنه جناح دیگر یعنی جناح راست رفته رفته در وزارت اطلاعات سنگین تر شد،
نتیجه آنکه هر چه امثال سعید حجاریانها و علی ربیعیها می رفتند دیگریها می آمدند کسانی همچون حسین شریعتمداری٬ محمد صادق میر حجازی٬ داود رحمانی ٬هاشم ناصریان ٬حسن شایانفر ٬مهدی سلیمی نمین ٬ اکبر خوش کوش ٬ خسروبراتی ٬ محمد محسنی ٬ کاظم روشن ٬ مسلم (مرتضی) فیروزی ٬ جواد دالایی (جوانشیر) ٬ مهرداد عالیخانی مهدی ریاحی و…
اینگونه بود که تعویض وزیر هم در سال ۱۳۶۸ از ری شهری به علی فلاحیان هیچ خلل و تغییری در اراده محافظه کاری این وزارتخانه نداد چرا که همانطوریکه در یادداشت پیشین نیز هم گفتم اولا علی فلاحیان کسی نبود جز قائم مقام هشت ساله و جزو طیف حقانی و راست وزارت ٬
و در ثانی سازمان وزارت اطلاعات در همان ماههای اول فوت آیه الله خمینی و رهبری علی خامنهای دچار آنچنان تغییری شده بود تمامی فعالیتهای وزارت اطلاعات زیر نظر دفتر عمومی اطلاعات و امنیت رهبری بود
و حالا دیگر می شود گفت که وزارت اطلاعات یکدست شده بود بطوریکه در سال هفتادو دو به هنگام انتخابات ریاست جمهوری در بولتن ماهانه وزارت که با نام «مشکاه» منتشر می شد و در اختیار ردههای دو تا چهار وزارت بود به صراحت این مسئله از قول محسن راشد یکی از مدیران ارشد این وزارتخانه (مدیر بازخورد) نقل شده بود :
که آقای هاشمی میتواند بروی یکصد هزار رای از معاونت وزارت تا خبرچین وزارت حساب کند! یعنی نه تنها این پرسنل رسمی و افتخاری مثل خبر چینها به کار سازمانی خویش عمل می کنند بلکه تبدیل به ماشینی هم شده اند برای پیشبرد اهداف و اغراض سیاسی یک جریان سیاسی خاص.!
جا بجایی جناح چپ زیر عنوان مخالفت!
شروع دهه دوم عمر وزارت اطلاعات دهه راستها بود دههای که طیف راست وزارت دیگر نیروی غالب شده بود و می تاخت بطوریکه مثلا در سال ۱۳۷۳ از مجموع دوازده معاونت این وزارتخانه هشت معاونت در اختیار راستها بود و از مجموع شصت و چهار اداره کل وزارت پنجاه و سه مدیر کل از میان راستها انتخاب شده بودند و غالب ادارات اطلاعات استانها نیز از همین طیف بودند ٬ در این میان حال و گرایش فکری و سیاسی پرسنل وزارت نیز مشخص است.
در دولت دوم هاشمی رفسنجانی بود که در اقدامی معنا دار تبصرهای در هیات دولت مصوب شد که سالانه تعداد مشخصی از اعضای کادر رسمی سپاه پاسداران در اختیار دولت به عنوان «مامور به خدمت» قرار گیرند، گرچه در این مصوبه هیات دولت به طور مشخص توضیح داده نشده بود که این پاسداران در کجای دولت باید قرار گیرند؟
اما آنچه که واضح بود و بعدها مشخص شد غالب این ماموران به خدمت در دو وزارت حساس اطلاعات و امور خارجه جای گرفتند و اینگونه بود که جای خالی چپهای وزارت اطلاعات را مامور به خدمتهای سپاه در وزارت اطلاعات پر کردند.
افرادی همچون حسین شریعتمداری که به یکباره از معاونت اطلاعات سپاه به گروه اجتماعی وزارت اطلاعات در معاونت ویژه رسیدند و یا امیر مسعود اثنی عشری که پیش از آن فرمانده حفاظت اطلاعات دانشگاه امام حسین بود به یکباره جایگزین محمد رضا تاجیک در دانشکده امام هادی وزارت اطلاعات گردید.
اما نکته مرموز تاریخ این وزارتخانه در اینجاست آنهایی که به این وزارتخانه در پی آن تغییر و تحولات آمدند که خوب تکلیفشان معلوم است اما آنهایی که عمدتا خود را از طیف چپ وزارت اطلاعات می دانستند (افرادی چون سعید حجاریان، عباس عبدی، محمد رضا تاجیک، محسن میردامادی، محسن آرمین، علیرضا علوی تبار، مجید محمدی، ماشاالله شمس الواعظین، علی ربیعی و اردشیر امیر ارجمند و…) همواره اعلام می کنند که ما چون با سیاستهای وزارت اطلاعات و هاشمی رفسنجانی مخالف بودیم از آنجا بیرون آمدیم و طبیعی است وقتی کسی با سیاستهای یک دولت و یا یک فرد مخالف است در اعتراض به وی از او دور شود نه اینکه نزدیکتر شود به وی!
و همه نکته همین جاست، چپهای وزارت اطلاعات با آغاز دولت دوم هاشمی رفته رفته و بصورت کاملا سازمانی از وزارت اطلاعات خارج شدند و در «مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری» مشغول به فعالیت گردیدند.
این گزارش ادامه دارد.
——————
وبلاگ -
= مصاحبه ی تازه ی آقای تاجیک را در مورد انتخابات پیش رو اینجا بخوانید باضافه موقعیت ایشان
= مصاحبه آقای عباس عبدی را هم در مورد جنبش دانشجویی اینجا بخوانید. ایشان می کوشند جنبش دانشجویی را از مسایل سیاسی دور کنند و آن را در محدوده ی نیازهای صنفی دانشجویی تعریف نمایند:
http://farasatkhah.blogsky.com/1394/09/16/post-285/%D8%AC%D9%86%D8%A8%D8%B4-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%D8%AC%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D8%9B-%D8%AF%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D9%88-%D8%A7%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B2
بیاد فروهرها ، محمد مختاری و پوینده
گزارش زیر نشان می دهد که چه بخش هایی از حاکمیت مستقیمن در قتلهای زنجیره ای دست داشته اند و چه بخش هایی در جلوگیری ازآن اهمال کرده اند.
گزارش بسیار مفصل است. اما خواندنش کلاف سردرگم حکومت را باز می کند که چه بخش هایی امروز اصلاح طلب نامیده می شوند و جه بخش هایی محافظه کاران بنام های گوناگون و نقششان در قتل های زنجیره ای.
این گزارش در چند بخش تقدیم می شود.
۱ - تشکیل وزارت اطلاعات
تقطه صفر جماران
در غروب ۲۲ مرداد سال ۱۳۶۰ تلویزیون دولتی جمهوری اسلامی ایران فیلمی از دیدار خانوادههای کشته شدگان انفجارهای دفتر نخست وزیری و دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی را پخش کرد که در آن آیه الله خمینی از «سربازان گمنام امام زمان» خواست که هر چه سریعتر رگ و ریشهها و بقایای منافقین [سازمان مجاهدین خلق] را شناسایی و آنها را به سزای اعمالشان برسانند.
این اولین باری بود که اصطلاح «سربازان گمنام امام زمان» بکار می رفت و در بعد از آن بود که اعضای واحدهای اطلاعاتی نظام نوپای انقلاب اسلامی که عبارت بودند از:
واحد اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ٬
حفاظت اطلاعات ارتش ٬
واحد اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری ٬
یگان اطلاعات کمیتههای انقلاب اسلامی و
واحدهای اطلاعات دادستانی انقلاب
خود را بدین نام خواندند! و این چنین بود که سپاهی سنجاق شده بهم «سربازان گمنام امام زمان» شدند و ماموریت یافتند تا چتر امنیتیای را بر سر نهال انقلاب اسلامی بگستراند.
باجناقها
در کوران ترورها و بمب گذاریها و بازداشتها و اعدامهای آن سالها خواسته و یا نا خواسته تقسیم کاری بین این سربازان گمنام برقرار می گردد و رفته رفته با شروع بحرانها و ناآرامیهای قومی همچون گنبد و کردستان و بلوچستان و در نهایت جنگ ایران و عراق ٬ واحد اطلاعات سپاه به دلیل این که درگیر این غائلهها و جنگ بود بیشتر اهتمامش را بروی آن مسائل معطوف کرد اما کماکان در بعضی موارد مثل بازجویی از سران گروهها و نگهداری آنها همچون حزب توده و … را نیز بر عهده داشت.
واحد اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری هم به امور ضد جاسوسی و حفاظت اطلاعات و جمع آوری اطلاعات و مدارک سفارتخانهها و دیگر مراکز حساس پرداخت ٬
حفاظت اطلاعات ارتش هم که در آن سالها همچنان در گیر تصفیه پرسنل ارتش بود ٬
اینجا بود که امنیت داخلی بر عهده کمیتهها و نیروهای دادستانی قرار گرفته بود، امری خطیر که بر عهده افرادی قرار گرفته بود که نه می توانستند این مسئولیت را درک کنند و نه تخصص و درایتی در این مورد داشتند.
اعضای واحد اطلاعات و تحقیقات نخست وزیری که اکثرا از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و دانشجویان پیرو خط امام (همان فاتحان و یا اشغالگران سفارت آمریکا) بودند ٬افرادی همچون سعید حجاریان ٬محسن میردامادی٬ بهزاد نبوی و محمد نعیمی پور و …. هرچند که گرایشهای رادیکال و چپگرانهای داشتند اما مشیشان با نیروهای دادستانی و کمیتهها بشدت در تضاد بود ٬
آنها به فراخور حالشان که اکثرا از میان دانشجویان و تحصیل کردگان دانشگاهها بودند هر چقدر بسوی تعقل و تشنج زدایی پیش می رفتند در مقابل کمیتهها و دادستانی بسوی توحش و خشونت گرایی حرکت می کردند به عنوان مثال «سعید حجاریان» از کادر ارشد اطلاعات نخست وزیری اختلاف نظر این دو جریان را در مصاحبهای با عمادالدین باقی اینگونه توصیف می کند: «… لاجوردی و برخی دیگر به برخورد قانونی و به بیانیه ۱۰ مادهای دادستانی اصلا اعتقاد نداشتند و معتقد بودند که باید برخورد قاطعی را با آن گروهها کرد و لازم نیست خیلی خودمان را به ضابطه و قانون ملزم کنیم مثلا در رابطه با ماجرای سعادتی دوستان رفته بودند صحبت کرده بودند که وی حفظ شود و نگه داشته شود که یک مرتبه خبر آوردند آقای لاجوردی خودش کار سعادتی را تمام کرده ….رجوی به این احتیاج داشت که لاجوردی بیشتر بچههای او را بزند تا او بیشتر بتواند نیرو جذب کند و کینه و نفرت آنها را به نظام افزایش دهد . لاجوردی هم به این احتیاج داشت که رجوی بیشتر ترور کند تا او بتواند مسئولان را توجیه کند که باید تا آخر خط رفت و نه تنها سازمان منافقین بلکه هر کسی که ذرهای دگر اندیشی دارد باید جارو شود٬ این یعنی سیکل معیوب و ما بشدت در آنزمان با آن مخالف بودیم…»
یارگیری
همانطور که گفته شد ٬در این سوی دانشجویان پیرو خط امام گرد هم آمده بودندو در آن سوی اسدالله لاجوردی و نیری و رهبرپور و مهدوی کنی و ناطق نوری و رفیقدوست و دیگرانی همچون ایروانی و اسماعیل افتخاری (اسمال تیغ کش) و حلقه حقانیه، آنها بدنبال آرامش و اعتماد سازی بودند اینها بدنبال قتل و غارت و فاشیستی کردن جامعه تا جایی که مهدوی کنی با مدد یاران بازاری و میدانی خویش یعنی همانهایی که ما آنها را با نام «موتلفهای ها» می شناسیم کمیتهها را به مساجد کشاندند و در کنار مساجد هم تعاونیهای مصرف محلی براه انداختند و اینگونه مردم را که در پی تامین مایحتاج زندگیشان بودند با دادن رانتهایی در حد یک کیلو گوشت و روغن بیشتر تبدیل به «خبر چین و جاسوس» کردند!
اختلافات و تضادها بالا گرفت و مثلا فردی که دیروز از کمیته آزاد شده بود امروز توسط سپاه بازداشت می شد یا نفوذی کمیته ایها را دادستانی می گرفت و اعدام می کرد و …تا اینکه همه به فکر تشکلی واحد برای این سربازان گمنام افتادند.
سزارین
اگر تولدی هم برای این «سربازان گمنام» می بایست صورت می گرفت طبیعی بود که اندکی صبر لازم بود تا با غربال این همه نیروهای آشفته و هرج مرز سره از ناسره تشخیص داده شود اما گویا در آن زمان «صبر» واژه غریبی بود و به یکباره تمام این افراد اعم از چپ و راست و رادیکال و معتدل را هم کاسه کردند و نهایتا واحد اطلاعات نخست وزیری در شهریور سال ۱۳۶۳ با استفاده از تجارب چند ساله خویش و به روایتی متاثر از آموزههای حسین فردوست (ارتشبد رژیم گذشته و عالیترین مقام امنیتی دوران پهلوی) طرح وزارت اطلاعات را تهیه و به مجلس ارائه داد.
راست سنتی و یا همین محافظه کاران امروزی که در مجلس لانه کرده بودند و از همان ایام به آینده بدون آیه الله خمینی و قبضه قدرت در دست خویش می اندیشیدند بشدت با طرح وزارت بودن این سازمان امنیتی مخالفت کردند و بیشتر بدنبال سازمانی بودند که نه زیر نظر دولت بلکه زیر نظر ولی فقیه باشد.
اما در نهایت رایزنیهای جناح چپ و فشار کاریزماتیکی آیه الله خمینی بالاخره باعث تصویب این طرح شد گرچه ناچارا برای این تصویب دولت و اطلاعات نخست وزیری مجبور شدند تا رانت و حقی را به مخالفان در مجلس و یا همان فراکسیون ۹۹ نفره بدهند در حرکتی بسیار هوشمندانه که بسیاری آن را ایده حجاریان و علی ربیعی می دانند «مقرر شد تا برای اینکه در این وزارت تازه تاسیس همه افکار و آرای معتقد به نظام جمهوری اسلامی وجود داشته باشد نیمی از معاونتهای وزارت اطلاعات که جنبه تئوریک و فکری دارد به جناح چپ و نیم دیگر که بیشتر جنبه میدانی و عملیات دارد به جناح راست واگذار شود» (مصاحبه سعید حجاریان با روزنامه فتح آبان ۱۳۷۷) ضمن اینکه نیروهای دادستانی و کمیتهها هم کماکان به کار خود ادامه دهند!
اینگونه بود که از باج گیرها و چاقو کشهای سابق محلات که با انقلاب کمیتهای شده بودند گرفته تا تحصیل کردههای دانشگاههای امنیتی سوئیس و آمریکا که در رکن دوم ارتش بودند و با انقلاب وفادار به خمینی شده بودند در کنار جوانان مذهبی دانشگاهها که دانشجویان پیرو خط امام بودند و فاتح سفارت آمریکا نام داشتند همه با هم زیر عنوان وزارت اطلاعات از مهر سال ۱۳۶۳ کار خود را در وزارتی دو شقه آغاز کردند.