گام های تاریخ

اجتماعی - تاریخی

گام های تاریخ

اجتماعی - تاریخی

« شیخ شده » !!


 اندر وصف انتخابات 


 

در گذشته ی نه چندان دور کفاشی ها هم کفش درست می کردند و هم کفش می فروختند. آنها به کفشی که مدتی دراز فروش نشده بود و همچنان توی ویترین مانده بودند به طنز می گفتند « شیخ شده » !! 


در واقع آن که « شیخ شده » یعنی جنس بد! 


طنز زیبای آنها تاریخ روز ما را پر کرده است و هر از گاهی انتخابات « شیخ شده » ها انجام می شود : مجلس خبرگان و شورای نگهبان. اولی توسط مردم، دومی توسط رهبر - که شیخ ترین ها را انتخاب می کند  - تا هم ورودی های مجلس خبرگان  را کنترل کند و هم ورودی های  مجلس شورای شیخلامی را.

 

با توجه به تجربه ی چند صد ساله تاریخ ما  در طنز کفاشان قدیمی از بکار بردن « شیخ »  و  نتایج حاصله از انتخابات « شیخ شده » ها در این مدت ۳۷ سال، « شیخ » اصلن به معنی جنس خوب نیست. فقط می توان گفت : 

 

  این « شیخ » از آن  « شیخ  »  بدتر یا « شیخ تر» است.

 

پاییز فصل قتل های زنجیره ای ( ۴ )


جناح چپ  و پیگیری قتل های زتجیره ای


اما چه شد که این اطلاعیه منتشر شد؟


 علی ربیعی از اعضای آن کمیته بعدها به رسانه ها گفت :

که از اول به گروهی از اعضای وزارت اطلاعات در مورد دست داشتن در قتل ها شک وجود داشته و «حدس قوی می زدیم که قتل ها کار آنهاست.»


علی ربیعی همانند دیگر اصلاح طلبان و چپهای وزارت اطلاعات به دلایل کاملا مشخص اشاره به حقیقت ماجرا می کنند و ابراز می دارند «ما شک داشتیم» در حالیکه شکی نبوده است و آنها کاملا مطمئن بوده اند.


 چرا که در۱۳۷۷/۳/۱۶ یعنی ۹ ماه قبل از وقوع قتلها مصطفی کاظمی (موسوی) که معاون امنیت وزارت اطلاعات بوده است به منزل خاتمی مراجعه می‌نماید و می‌گوید همانند گذشته هنوز خط مسیر حذف مخالفان و دگراندیشان در حال اجرا هست اما احتمالش می رود که این قتلها این بار دولت وی را نیز تضعیف کند و حتی منجر به سقوط دولت نیز شود و از او می خواهد که از مراجع بالاتر (مقام رهبری) بخواهد که این پروژه را متوقف نماید، وی به صراحت به خاتمی عنوان می نماید که قرار است این حذفها از پائیز امسال مجدّداً از سر گرفته شود.


خاتمی در مقام رئیس جمهور و عالی‌ترین مقام امنیتی کشور (ریاست شورایعالی امنیت ملی) توصیه و هشدار یکی از عالی‌ترین مقامهای وزارت اطلاعات دولت خود را نه تنها جدی نمی‌گیرد (طبق گفته مصطفی کاظمی در زمانی که در زندان ۶۶ سپاه مدتی را با وی بودم) بلکه جلسه آن شب را با مزاح و بی‌تفاوتی می‌گذراند. و حتی به کاظمی می‌گوید: حالا تو خسته شده‌ای. یک مدتی مرخصی بگیر و برو کیش استراحت کن!…



در حدود دوهفته بعد از آخرین قتل (قتل محمدجعفر پوینده در ۱۸ آذر ۱۳۷۷) و آغاز به کار کمیته پیگیری، مصطفی کاظمی هنگامی که مشاهده می کند رفتارش در وزارت اطلاعات تحت نظارت و کنترل است نیمه شب یکی از شب های آذر ماه 77 به درخانه علی ربیعی می رود و طی سه ساعت کل ماجرای قتل ها را بازگویی می کند


ربیعی همان شب به محمد خاتمی می گوید که:«قصه کاملا روشن و بازشده است و می توان آن را پیگیری قضایی کرد» اما باز اتفاق خاصی از سوی خاتمی نمی افتد و واکنشی را رئیس جمهور نشان نمی دهد! ربیعی وقتی واکنشی را از خاتمی نمی بیند کاظمی را به سکوت دعوت می کند و می گوید:«فعلا چیزی به کسی نگوئید و در دسترس باشید» وی البته همان شب به کاظمی می گوید که کنترل شما کار ما (کمیته پیگیری قتلها) نیست.


پس از این گفته ربیعی کاظمی احتمال می دهد که کنترل وی و دیگران (عالیخانی و امامی) شاید کار دری نجف آبادی باشد که به همراه عالیخانی در ۲۹/۹/۱۳۷۷ به ملاقات وی می‌روند و علت را جویا می‌شوند و اظهار می‌دارند مگر ما چه جرمی کرده‌ایم که تحت تعقیب و مراقبتیم؟ و اظهار می دارند ما کاری نکرده‌ایم الا اجرای دستور شما پس این مراقبت یعنی چه؟


کاظمی که برخورد مشکوک دری نجف آبادی را در آن جلسه می‌بیند از بیم توطئه همانروز در ساختمان شهید دقایقی وزارت اطلاعات واقع در خیابان استاد نجات‌اللهی کوچه شیرین تعدادی از معاونان از جمله مسئول حفاظت را فرا می‌خواند و پس از نماز جماعت ظهر و عصر به امامت عالیخانی اظهار می‌دارد که:


 «همانطوریکه همه می‌دانید ما به دستور مستقیم آقای دری این قتل‌ها را انجام دادیم و مشکلی متوجه ما نیست و نظام باید خود چاره‌ای بیندیشد نه اینکه ما چند نفر هزینه‌اش را بپردازیم. در سوی دیگر نیز همانروز شفیعی نیز که معاون وقت وزارت اطلاعات بوده است در خیابان دبستان در مقر اصلی وزارت اطلاعات در سالن آمفی‌تئاتر پرسنل ستادی وزارت را گرد می‌آورد و می‌گوید: “آقای موسوی می‌گوید دری دستور قتل‌ها را داده است و آقای دری هم امروز صبح به من می‌گوید من نگفته‌ام. الله اعلم!”


همان شب مجدّداً و شخصاً مصطفی کاظمی به دفتر خاتمی مراجعه می‌کند و اعلام می‌کند که آقای خاتمی چه می‌کنید من تابستان به شما گفتم که قرار است این قتلها انجام شود شما به شوخی گرفته‌اید حالا هم که قتلها انجام شده باز خود وزارت اطلاعات را مسئول کشف آن کرده‌اید؟ و …


نهایتا همان شب خاتمی به علی ربیعی (عباد) تلفن می‌زند و وی می‌آید و سخنان مصطفی کاظمی را می‌شنود و از همان شب مصطفی کاظمی به خانه‌ در فرمانیه برده می‌شود و تحقیق از وی آغاز می‌شود و در ۵/۱۰/۱۳۷۷ با بازداشت مهرداد عالیخانی و دو روز بعد از آن در ۷/۱۰/۱۳۷۷ بازداشت سعید امامی و سپس مابقی متهمان آغاز می‌شود، مهرداد عالیخانی ۵/۱۰/۱۳۷۷ ساعت ۷:۳۰ صبح هنگامی که وارد پارکینگ خودروهای ستاد وزارتخانه می‌شود. ابتدائا به حفاظت فراخوانده شده و از آنجا به خانه امنی در قیطریه هدایت شده و پس از دو روز یعنی در ۷/۱۰/۱۳۷۷ به زندان توحید منتقل شده، سعید امامی نیز همانروز در خیابان‌های شهرک شهید محلاتی توسط تیمی از حفاظت اطلاعات وزارت بازداشت شده وابتدا به بازداشتگاهی در پادگان امام علی و بعد از آن به زندان توحید هدایت می‌شود.


بازداشت ها توسط کمیته پیگیری انجام می گیرد متهمین به بازداشتگاههای قوه قضائیه نیز دلالت نمی شوند و کار بازجویی از آنها نیز توسط بازجویان وزارت اطلاعات که عمدتا گرایش چپ داشتند انجام می گیرد و نکته مجهول نیز همین جاست چرا؟


چرا خاتمی و حجاریان و ربیعی که خود ماهها قبل از وقوع قتلها از وجود چنین ستاد و پروژه ای مطلع بودند از آن جلوگیری نکردند؟ 


چرا در بعد از وقوع قتلها نیز که اطلاع کامل از هویت قاتلان داشتند آنها را بازداشت نکردند و اصلا بر طبق روایت خود آقای ربیعی در حالیکه به افرادی همچون کاظمی و عالیخانی شک داشتند این شک را به عنوان یکی از سرنخ های قتلهای زنجیره ای پیگیری نکردند؟ 


چرا در هنگام تنظیم اطلاعیه مشهور وزارت اطلاعات به وزیر اطلاعات اطلاع ندادند و وزیر نیز همچون دیگر افراد جامعه از اطلاعیه وزارتخانه اش در تلویزیون از آن مطلع شد؟


 جواب این سئوال کاملا واضح است چون احساس کردند جریان رقیب دارد در این ماجرا – ماجرایی که هر دو جناح نظام در آن دست داشتند – از آنها پیشی می گیرد جناح راست در آنزمان قتلها را به صهیونیست ها و سرویس های امنیتی خارج از کشور نسبت داده بود که توسط عاملان داخلی آنها (منظورشان جناح اصلاح طلب بوده) انجام شده، کمیته پیگیری هیچ رغبتی به بازداشت کاظمی نداشت چون کاظمی از عالیترین مقامهای امنیتی وفادار به اصلاح طلبان بود اما به محضی که دیدند دری نجف آبادی رفت و آمد و مکالمات کاظمی را تحت کنترل و پیگیری دارد اقدام به بازداشت آنها کردند.


در تمامی صحنه های بازجویی از متهمین نیز که بعدها وابستگان به جناح راست برای خشونت طلب بودن اصلاح طلبان آنها را در اقدامی مرموز و معنا دار منتشر کردند و به خارج از کشور نیز فرستادند می بینیم که از متهمین همه چیز پرسیده می شود الا قتلهای زنجیره ای و در حال هدایت پرونده به مسیری هستند که رد پایی از آنها بر جای نماند!


داستان قتلهای زنجیره ای همانند همان داستانی است که قریش تصمیم می گیرد پیامبر اسلام را به قتل برساند و برای اینکه از گزند حمله مسلمانان و خاندان عبدالمطلب فراری یابد تصمیم می گیرند از سران هر قبیله یکنفر در تیم ترور وی شرکت داشته باشند تانه کسی محکوم شود و نه قبیله ای دیگر بر قیبله دیگر حمله برند! 


قتلهای زنجیره ای نیز نه کار جناح راست بود و نه جناح چپ بلکه محصول اندیشه حاکم بر وزارت اطلاعات و اصل نظام جمهوری اسلامی بوده است و اتفاقا اگر نیک بنگریم نقش جناح راست در آن کمتر نیز بوده است چرا که درست است که عاملان قتلها عمدتا از این جناح بوده اند اما آمران و طراحان کسانی نبوده اند جز مصطفی کاظمی و …

هر دو جناح بیش از دو دهه گرفتند و کشتند وتارومار نمودند و دست آخر نیز وقتی مجبور به افشای آن شدند اندک نفراتی را بازداشت کردند و بعضی هم با آنکه کمترین اتهاماتشان بازداشتهای و قتلهای خودسرانه بی‌آنکه نامی از آنها برده شود از وزارت اخراج شدند [که البته ایشان نیز تعدادشان کمتر از صد نفر می باشد!]


 و دیگری‌ها هم که همچنان دارای حاشیه امن و سایه پر مهر حقانی بر سرشان بود یا به قوه قضائیه و یا در دیگر ادارات غیر ستادی وزارت اطلاعات همچون مرکز اسناد انقلاب اسلامی و دادگاه ویژه روحانیت و دادگاه‌های انقلاب و بیت رهبری و …منتقل شدند تا اینکه با روی کار آوردن احمدی نژاد دوباره میزو قدرت خویش را باز یافتند! 


محسنی اژه‌ای قبای وزارت برتن کرد و زالوهایی همچون موسی خانی، کارگر، محسن نریمان و حاج منصور ردای مدیر کلی بر تن نمودند و این داستان تهدید و ترور و ارعاب دوباره فصل دیگری یافت و جالب اینجاست که در دولت آقای روحانی نیز باز ما پور محمدی و ربیعی و دیگران را می بینیم و حتی در نظر داشتند صالحی امیری مدیرکل وزارت اطلاعات در خوزستان را دردولت (هاشمی و خاتمی) را به وزارت ورزش و جوانان برسانند، فردی که کمترین اتهامش فشار به روی متهمان و خودکشی چند تن از آنان بوده است!


 کلام آخر


 براستی این سپاهی که آیه الله خمینی دستور برپا شدن خیمه و اردوگاهش را داد تا سربازان گمنام امام زمان عج الله تعالی گردند و حافظ جان و مال و ناموس ملت امروزه سرباران نامدار اجل الله جان و مال و ناموس ملت نیستند؟ تاریخ باید گواهی دهد!


http://goftaniha.org/sarbazan/



————————————————-


وبلاگ . مهمتر این که هیچکس نگفته است که فتوای قتل ها توسط کدام مرجع داده شده بود. حتا نویسنده این گزارش که شاید از فتوا دهنده اصلی خبر داشته، از افشای آن خودداری کرده است.


نویسنده گزارش آقای فرشاد ابراهیمی است که بعد از فاجعه دانشگاه تهران - ۱۸ تیر ۱۳۷۸ - از ایران گریخت. اطلاعات ایشان در این گزارش نشان می دهد که با سیستم اطلاعاتی کشور از نزدیک آشنا، اما خودش آنجا چکاره بوده معلوم نیست. 


در مورد فاجعه ۱۸ تیر دانشگاه تهران اینجا:



https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D9%85%D9%84%D9%87_%D8%A8%D9%87_%DA%A9%D9%88%DB%8C_%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86_(%DB%B1%DB%B8_%D8%AA%DB%8C%D8%B1_%DB%B1%DB%B3%DB%B7%DB%B8)


پاییز فصل قتل های زنجیره ای ( ۳ )


کار جناح چپ ( تئوریسینها )

 

آنچه که این افراد در این مرکز انجام دادند دقیقا همانی بود که در وزارت اطلاعات انجام می دادند، به عبارتی دیگر ماموریت این افراد همانی بود که بود و صرفا بنا بر سیاستی که «نظام» در نظر داشت و به دوران پسا هاشمی می اندیشید که مهمترین مقطع تاریخی جمهوری اسلامی بود (چرا که با فوت آیت الله خمینی و آغاز رهبری خامنه‌ای و بدنبال آن انتخابات ریاست جمهوری و انتصاب هاشمی به آن سمت که کاملا انتخاباتی از پیش تعیین شده بود اکنون نظام با یک انتخابات نفس گیر مواجه بود). 

 

سعید حجاریان از جمله اصلی‌ترین مهره هایی بود که از وزارت اطلاعات به مرکز تحقیقات ریاست جمهوری رفته بود، وی خود بدون هیچ پرده پوشی‌ای این امر را یک ماموریت و تصمیم خاص می داند و می گوید: 

 

«من از سال ۱۳۶۸ که این مرکز براه افتاده بود در آنجا هم فعالیت داشتم اما از سال ۱۳۷۲ (دولت دوم هاشمی) من و دیگر دوستان سعی کردیم تمام وقت دیگر در مرکز باشیم رفتیم تا به فکر دولت بعدی باشیم من در معاونت سیاسی این مرکز همین پروژه‌ی کاری را دنبال می‌کردم معاونت سیاسی مرکز تحقیقات استراتژیک یک پروژه بیشتر نداشت و آن هم پروژه‌ی توسعه‌ سیاسی بود.

 

 البته این پروژه‌ چندین زیر پروژه داشت، نظیر فرهنگ سیاسی و رفتار سیاسی اقشار مختلف ایران، پروژه‌ تحلیل چرایی انقلاب اسلامی با هدف تئوریزه کردن انقلاب، پروژه‌ ماهیت دولت در ایران پروژه‌ی نوسازی ایران… ما رفته بودیم آنجا تا ببینیم بعد از آقای هاشمی چه باید بکنیم»! (توسعه سیاسی حرف اصل نظام است مصاحبه حجاریان با روزنامه خرداد ۶ اردیبهشت ۱۳۷۸).

 

حجاریان و دیگر چپهای مقیم وزارت اطلاعات نه به قهر و اعتراض بلکه به امر و ماموریت به مرکز تحقیقات رفته بودند و نتیجه‌ای که آنها طی تحقیقات مختلف گرفته بودند، این بود که توسعه سیاسی در ایران در مرحلهٔ اول نیازمند ایجاد برخی تغییرات در ساختار سیاسی کشور است و در مرحله بعد باید فرهنگ سیاسی ایران متناسب با نیازهای روز نظام تغییر کند.

 

حجاریان در همان مصاحبه ادامه می دهد که: «ما بخش سیاسی‌اش را کاملا انجام داده بودیم. پروژه‌ی توسعه‌ سیاسی ما حداقل اتودش کاملا مشخص بود که چه می‌خواهیم پروژه‌‌ی ما در چهار سال اول ریاست جمهوری آقای هاشمی در مرکز تحقیقات استراتژیک روی مسائل اقتصادی و سازندگی بسیار کار کردیم و موفق هم شدیم و در دوره دوم ریاست جمهوری آقای هاشمی هم به روی توسعه سیاسی تمرکز کرده بودیم که می شود گفت ثمره‌اش را در دوم خرداد دیدیم در همان سالها بود که ما مشخص کردیم در راه نو سازی بومی چه می‌خواهیم. همه چیز تعریف شده بود؛ فساد اداری یعنی چه؟ مشارکت یعنی چه؟ رقابت یعنی چه؟ جامعه مدنی یعنی چه؟ چرا ضعیف است و … حتی برای مسائل و اختلافات احتمالی هم راه حل داشتیم»

 

همچنین مصطفی تاج زاده عضو شاخص دو حزب اصلاح طلب (حزب مشارکت و سازمان مجاهدین) که وی نیز همان سالها در آن مرکز از وزارت اطلاعات مقیم آنجا شده بود، بخش توسعهٔ سیاسی مرکز تحقیقات را این گونه توصیف می‌کند: «در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری که در آنزمان آقای موسوی خوئینی‌ها مسئولش بود… آقای حجاریان در معاونت توسعه سیاسی بود که افرادی چون بهزاد نبوی، سازگارا، امین زاده، آرمین، آغاجری، خودم و دیگران با آن همکاری می‌کردیم ما آنجا همه چیز را مشخص کرده بودیم که در دولت بعدی چه باید بشود و چه نباید بشود»

 

کار جناح راست ( خشن ها )

 

چپها که به مرکز تحقیقات رفتند راستها و یا بهتر بگویم حقانی‌ها اکنون حرف اول را در وزارت اطلاعات می زدند و راه حذف مخالفین نظام را که با شاهپور بختیار و اویسی و برومند و نیک منش و کاظم سامی و اسماعیل رائین شروع شده بود با جدیت هرچه تمامتر ادامه دادند و به رضا مظلومان ٬عباس زریاب و احمد میر علایی و سعیدی سیرجانی، شرفکندی و قاسملو و… رساندند و در این میان هیچ ابایی هم نداشت تا مقدمات و اساس حذف آیه الله منتظری را هم پیاده کند تا حتی احمد خمینی را هم در گرداب خود هلاک نماید و یا صیاد شیرازی را نیز حذف نمایند. با هم یکبار دیگر مروری می نمائیم نسل دهه دومی‌های وزارت اطلاعات را و به کارنامه‌های درخشانشان نیز نگاهی می اندازیم:

 

سعید امامی (سعید اسلامی) سر محفل ترور و توطئه بیش از هجده سال وزارت اطلاعات.

 

حسین شریعتمداری با نام مستعار حسین معصومی ٬ مدیر کل امور اجتماعی و مشاوره وزارت ٬ کارشناس در تواب سازی و متخصص در ضبط و تهیه نوارهای اعتراف و شوهای ندامت.

 

عباس سلیمی نمین با نام مستعار مهدی ذوالفقاری٬ معاون طرح وعملیات داخلی وزارت ٬از جمله افراد تیم ترور اویسی.

 

جواد دالایی با نام مستعار جوانشیر ٬عضو ارشد معاونت عملیات ٬عامل ترور مصطفی چمران.

 

کاظم لاهوتی با نام مستعار احمد کارگر مدیر کل عملیاتی حوزه اروپای مرکزی ٬سرپل ارتباطی وزارت اطلاعات با اپوزیسیون آرام و سازمان مجاهدین خلق.

 

اکبر خوش کوش با نام مستعار اکبر اکبری ٬عضو ارشد معاونت عملیات برون مرزی ٬ عامل ترور شاهپور بختیار.

 

مهرداد عالیخانی ٬بانام مستعار سید صادق ٬معاون عملیات وزارت ٬عضو محفل قتلهای زنجیره‌ای ٬عامل قتل داریوش فروهر و پیروز دوانی.

 

مهدی روشن ٬ با نام مستعار مسعود ٬ مدیر کل عملیات استان تهران ٬ عضو محفل قتلهای زنجیره‌ای ٬ عامل قتل پروانه اسکندری.

 

اکبر محسنی ٬ با نام مستعار اکبر گودرزی ٬ سرویس معاونت عملیات ٬عضو محفل قتلهای زنجیره‌ای ٬ عامل قتل محمد جعفر پوینده.

 

مهدی ریاحی ٬سرویس معاونت عملیات ٬که در بعضی محافل از وی به عنوان عامل ترور صیاد شیرازی یاد می شود.

 

مسعود توانا ٬ مدیر کل عملیاتی حوزه اروپای غربی ٬عضو محفل قتلهای زنجیره‌ای ٬ سرپل ارتباطی وزارت اطلاعات با اپوزیسیون و سازمانهای امنیتی اروپا.

 

موسی محمدی نسب ٬ سرویس عملیاتی اداره کل چپ٬ عامل قتل بانو اشرف السادات برقعی.

 

خسرو براتی ٬با نام مستعار سیامک ٬سرویس معاونت امنیت ٬عضو محفل قتلهای زنجیره‌ای ٬عامل قتلهای

سیامک سنجری ، فاطمه قائم مقامی، عامل به دره انداختن اتوبوس حامل نویسندگان به ارمنستان 

  

این سرنوشت وزارت اطلاعات بود که اعضایش در آن شلوغی و هیاهوی ابتدای انقلاب و کوران هرج ومرج‌ها همدیگر را یافتند و لقب سربازان گمنام امام زمان را آیه الله خمینی برایشان برگزید و آنها را بدنبال کلاه فرستاد اما کسانی امثال لاجوردی و رهبرپور و حسینیان و محسنی اژه‌ای با کلاه کاری نداشتند و در پی سرها و مغزها بودند.


 قتلهای پائیزی

 

ساعت هفت عصر روز ۱ آذر سال ۱۳۷۷ اخبار رادیو و تلویزیون دولتی جمهوری اسلامی ایران در خبری کوتاه:«مرگ وزیر کار دولت موقت و همسرش در منزل شخصی شان» را اعلام کرد، در خبر صدا و سیما البته به نحوه و علت مرگ این دو تن اشاره ای نمی شود اما فردای آنروز اغلب روزنامه های صبح و عمدتا اصلاح طلب پرده از ماجرا برمی دارند و مشخص می شود عصر روز گذشته داریوش فروهر و پروانه اسکندری در منزل شخصی‌شان واقع در محلهٔ فخرآباد تهران با ضربات چاقو به قتل رسیدند و جسدشان به نحو فجیعی تکه تکه شده.

 

فضای سیاسی کشور با مرگ این دو تن ملتهب گردیده بود و اعتراضاتی هم در مراسم تشییع پیکر فروها و متعاقب آن ختم آنها در تهران و دانشگاهها در انجام بود که در روزهای ۱۲ و ۱۸ همان ماه، جسد دو نویسندهٔ دیگر محمد مختاری و محمدجعفر پوینده پس از چند روز بی‌خبری در جاده‌های اطراف شهر پیدا شد.

 

حالا دیگر مشخص بود که این قتلها با انگیزه سیاسی و اقدامی سازمانی در حال انجام گرفتن است، با توجه به باز بودن نسبی فضای مطبوعاتی و سیاسی کشور نسبت به سال‌های قبل، این قتل‌ها واکنشهای بسیاری در مطبوعات کشور داشت و بلافاصله از آنها به عنوان «قتلهای زنجیره ای» یاد شد و با توجه به حساسیت شدید جامعه نسبت به قتل‌ها و وعدهٔ رئیس جمهور وقت خاتمی برای مجازات عاملین آن، بلافاصله به دستور وی، کمیته‌ای ویژه، مرکب از علی یونسی، رئیس وقت سازمان قضایی نیروهای مسلح، علی سرمدی، معاون وزیر اطلاعات و علی ربیعی، مسؤول اجرایی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی مسئول پیگیری قتل‌ها شدند.

 

 از همان ابتدای تشکیل این کمیته و اینکه رئیس جمهور بجای انتصاب مقامات قضایی رایج در دادگستری و یا دادسرای انقلاب رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح ر در آن کمیته منصوب نموده بود انگشت ها به سمت یکی از نهادهای نظامی،انتظامی و یا امنیتی رفت چرا که با کشف اجساد هر یک از قربانیان قتل های زنجیره ای پرونده های قضائی جداگانه ای برای آنها تشکیل شده بود،

 

 پرونده قتل پروانه و داریوش فروهر در مجتمع قضائی امور جنائی تهران،

 پرونده قتل محمد مختاری در دادگاه عمومی شهر ری، و 

پرونده قتل محمدجعفر پوینده نیز در دادگاه عمومی شهریار تشکیل شده بود

 

 و حالا با تشکیل این کمیته مشخص گردید که پرونده همه مقتولان در سازمان قضایی نیروهای مسلح کشور که معمولا به جرائم کارکنان نیروهای نظامی و امنیتی کشور رسیدگی می کند منتقل شده است.

 

 

حدس و گمانهای بسیاری در مورد قتلهای زنجیره ای بر سر زبانها بود تا اینکه در حدود یک ماه از آغاز فعالیت کمیته پیگیری قتلها وزارت اطلاعات اطلاعیه ای را در روز 15 دی ماه سال 1377 صادر نمود که در آن خبر می داد که قتلها کار تعدادی از اعضای وزارت اطلاعات بوده است! در اطلاعیه وزارت اطلاعات آمده بود که:

 

«وزارت اطلاعات بنا به وظیفه‌ قانونی و به دنبال دستورات صریح مقام معظم رهبری و ریاست محترم جمهوری، کشف و ریشه‌کنی این پدیده‌ شوم را در اولویت کاری خود قرار داد و موفق گردید شبکه‌ مزبور را شناسایی، دستگیر و تحت تعقیب قرار دهد و با کمال تأسف معدودی از همکاران مسئولیت‌ناشناس، کج‌اندیش و خودسر این وزارت که بی‌شک آلت‌دست عوامل پنهان قرار گرفته و در جهت مطامع بیگانگان دست به این اعمال جنایتکارانه زده‌اند، در میان آنها وجود دارند. این اعمال جنایتکارانه نه تنها خیانت به سربازان گمنام امام زمان‌(عج) محسوب می‌شود، بلکه لطمه‌ بزرگی به اعتبار نظام جمهوری اسلامی ایران وارد آورده است.»

 

این اطلاعیه که برای اولین بار از اخبار ساعت 14 روز پانزدهم دی ماه پخش می‌شد، با آنکه تحت عنوان «روابط عمومی وزارت اطلاعات» منتشر گردیده بود بعدها مشخص شد که بدون اطلاع دری نجف‌آبادی، وزیر وقت اطلاعات تنظیم و منتشر گردیده است و در نهاد ریاست جمهوری توسط مشاوران امنیتی محمد خاتمی (حجاریان و ربیعی) نوشته و منتشر شده است. بدنبال این اطلاعیه سه روز بعد دری نجف آبادی وزیر وقت اطلاعات از وزارت اطلاعات استعفا داد.


——————————————-

وبلاگ - این سربازان امام زمان،  که آلت دست بیگانگان بوده اند ، همچنان پس از سال ها از برگزاری مجالس یاد بود این قربانیان « مدهب در قدرت » جلوگیری می کنند.


بخش آخر در آینده.