گام های تاریخ

اجتماعی - تاریخی

گام های تاریخ

اجتماعی - تاریخی

چرا ایران عقب ماند و توسعه پیدا نکرد؟ ( ۷ )


وقتی نقش روبنای طبقات کمرنگ دیده می شود!


 آقای دکتر مجتبی لشگر بلوکی این پرسش را با تنی چند از اساتید دانشگاهی و دست اندر کاران حکومتی در میان گذاشته و جواب هایی با دیدگاه های گوناگون دریافت کرده است. این نوشته به نقد دیدگاه  و عملکرد این اساتید  می پردازد.


https://t.me/Dr_Lashkarbolouki/59


مهربانانه پیش از خواند این نوشته، نظرات  اقای دکتر حسین عظیمی آراتی   را در سایت بالا بخوانید. با سپاس


همایون کاتوزیان.


فشرده نظرات: 

۱- در ایران دولت فوق طبقات بوده و طبقات متکی به دولت بر خلاف اروپا که دولت متکی به طبقات بوده است.

۲- زودگذر بوده اند.

۳- نبودن قواعد مشخص برای جا نشینی

۴ -قاعده اصلی برخورداری ازفره ایزدی یا فیض الهی بود. هر کس که از این فیض الهی بهره داشت می توانست بر تخت دست یابد و بدین ترتیی حکومت او مشروعیت میافت. 



۵- چالش انباشت سرمایه

۶- تفاوت استبداد با دیکتاتوری

۷- سقوط یک دولت استبدادی، سبب تغییر نظام استبدادی نمی شد.

۸- شاه نماینده خدا بود و  به هیچ رو در برابر افراد و طبقات جامعه، با هر مایه از  فضل و اعتبار و ثروت ، ناچار به پاسخگویی نبود. بر جان و مال اتباع یا همان رعیت دستی گشاده داشت.

۹ - فرد پرستی. ما زیاد سابقه همکاری و رهبری جمعی نداریم .. جامعه ایرانی در تاریخش تمایل به یک منجی داشته 


در نتیجه :


۱ - انباشت سرمایه بوجود نمی آمد چون سرمایه دار ایرانی بر سرمایه خودش امنیت نداشته است تا چه رسد به سرمایه گذاری که نیاز به امنیت طولانی مدت داشته است.



در نظرات ایشان دو مشکل عمده دیده می شود:


الف - قاعده جانشینی :


به بند ۳ و ۴ نظرات ایشان توجه کنید: 


اگر «  قاعده مشخصی برای جانشینی نبوده »، پس:

« قاعده اصلی برخورداری از فره ایزدی »‌ چه بوده است؟


بنابراین:


 اولین قاعده حمایت دستگاه مذهبی از شخص بوده که بتواند جانشین شود یا جایگزین گردد!


دومین قاعده این بود که شاه نماینده خدا شناسانده شود توسط دستگاه مذهبی نه این که خودش چنین ادعایی بکند. شاه در برابر مذهب حاکم، بازیچه ای بیش نبود. به یاد بیاوریم داستان حاکمیت زرتشتی را در زمان ساسانیان و فرار قباد از دست آنان و نیز سرکوب مزدکیان و مانویان توسط شاهی که به روحانیت مذهب زرتشتی تکیه داشت.



ب - فوق طبقاتی بودن حکومت :

بظاهر چنین می نماید اما: هیچ شاهی علیه مذهب حاکم که نماینده طبقات حاکم بودند، نشورید و روحانیون حاکم را مانند رعیت ندید. در واقع روحانیون مذهب حاکم، نمایندگان طبقات حاکم بوده اند و نه فلان خاندان، ارباب و یا تاجر! و شاه - در طول تاریخ ایران -  وسیله اجرای نظرات آنان بوده است. 

در درازنای تاریخ ایران این روحانیت بوده است که همیشه با اندیشه های تازه مخالف کرده و اندیشمندان را سرکوب کرده است حتا آنان که از درون خود روحانیت سر بر کشیده بودند.  فراموش کردن این موضوع ما را از یکی از پراهمیت ترین عوامل عقب ماندگی مان دور می کند و به ادامه وضع موجود راضی می نماید.


فرد پرستی ما هم از همان دیدگاهی سرچشمه گرفته که مذهب نماینده آن بوده و آن همه کاره ی دنیا یعنی « خدا »!


وقتی در فرهنگی یک فرد می تواند تعیین کننده باشد؛ « خدا » یا نماینده اش « آیت الله » یا سایه اش « شاه »، فرهنگ جمع گرایی و تصمیم جمعی نمی توانسته است رشد کند زیرا در چنین فرهنگی نظر گروه در برابر « مشیتی » که خدا تعیین کرده یا فتوایی که آیت الله داده یا فرمانی که شاه داده، بی ارزش می شود. 


نکته ای که ایشان به آن بی توجه بوده، این است که حکومت متمرکز که ظاهرا فوق طبقات بوده: 


نخستین اش  مربوط  است به کمبود آب و نیاز به ایجاد یک سیستم آبیاری  پر هزینه که کار یک ارباب نمی توانسته باشد مانند کندن قنات هایی بطول کیلومترها و کانال های آبیاری بطول  ده ها کیلومتر که نیاز به حکمرانی متمر کز داشته است .


دومین اش مربوط است به ویژگی سرمایه داری تجاری ایران، که کارش تجارت بوده بین شرق و غرب و نه سرمایه گذاری مستقیم در تولید. به همین خاطر از هر حکومت متمرکزی  که بتواند منافع آن را حفظ کند، حمایت می کرده و برایش حکومت ایرانی و غیر ایرانی تفاوت چندانی نداشته است بلکه سود اش مهم تر از همه چیز بوده است.


و هر دو وجه داستان، حکمرانی متمرکز برای آبیاری و نیز تجارت کاملا وابسته به روحانیت و مراکز مذهبی بوده اند که وابستگی ذهنی به قدرت مافوق انسانی را تبلیغ می کرده اند  تا از این راه بتوانند واقعیت منافع خود را از دید مردم پنهان نمایند.


به نظر می رسد امروز با امکانات وسایل ارتباط جمعی جهانی، وضعیت روحانیت و منافع آنان از تبلیغاتشان روز به روز آشکارتر می شود. 






























نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.