گام های تاریخ

اجتماعی - تاریخی

گام های تاریخ

اجتماعی - تاریخی

نگاهی به نظریه ایرانشهری ( ۳ )


ملت یا رعیت!

نگارنده با این نظر آقای طباطبایی  بر پایه مدارک تاریخی کاملا موافقم که :


نظام فرمانروایی(دیوانی)" و"نظام فرهنگی"

دو رکن پایداری ایرانشهر تا سده اخیر


دو رکن پایداری ایرانهشر بوده اند، اما نه تا سده اخیر! بلکه : 


مربوط به پیش از حاکمیت عربی و اسلامی بوده اند. چرا؟ 


در شماره پیش « نظام فرهنگی » ایرانشهری ایشان بر پایه داده های تاریخی بررسی و روشن شد که نظام فرهنگی ایرانشهر ایشان در دوره پس از اسلام دو پاره شده بود: 


الف - نظام فرهنگی رسمی که در مدارس زیر نظر روحانیت بود، زبان اصلی آن عربی بود تا  « سده اخیر »- حدود انقلاب مشروطیت - می بینیم که چه فاجعه ای در طول تاریخ بویژه از زمان صفویه به این سو بار آورده است.


ب - نظام فرهنگی کوچه که بدور از نظام فرهنگی رسمی بود و بیشتر هم زیر ضربات تکفیری این نظام قرار داشت. زبان کوچه در بیان شعرا تبلور یافت. اما هرگز جزو نظام رسمی آموزشی تا « سده اخیر » قرار نگرفت. زیرا روحانیت با هرگونه اندیشه ای بجز خودش سازگار نبوده است.


بنابر این تاکید ایشان به ادامه « نظام فرهنگی » تا « سده اخیر » با توجه به نظام رسمی است که زیر نظر روحانیت  و زبانش عربی بوده است!


و این زبان و نظام فرهنگی مورد توجه ایشان، اساسا ایرانی نیست و هیچ ربطی به ایرانشهری ندارد. حالا ایشان چگونه نظام رسمی فرهنگی را به مردم ایران می چسباند و چه منظوری دارد، باید خودش پاسخ دهد!



اکنون به بخش دیگری از نوشته های ایشان که مربوط به ملت و دولت است توجه می کنیم:


مقوله « ملت »


ایشان می نویسد :



تمامی اقوامی که در ایران بودند از زمان‌های بسیار دور ملتی را ایجاد کرده بودند و این ملت است که دولت خودش را در زمان‌هایی مثل هخامنشی و ساسانی ایجاد کرده است. صفویه نیز نوعی دولت ملی است


بسیار خوب!


آقای دکتر بفرمایند که این « ملت » را که « دولت » خودش را « ایجاد کرده »  از کدام ماخذ تاریخی ایران بیرون کشیده است؟ 


تا پیش از مشروطیت ، یعنی تا پیش از همان « سده » ای که مورد نظر ایشان است، در هیچ نوشته حکومتی در ایران - از زمان مادها تا پیش از مشروطیت - واژه « ملت » در فرهنگ ایرانی به معنی ای که «  دولت خودش را ایجاد کرده باشد»‌  وجود ندارد؛ نه پیش از اسلام و نه پس از اسلام!


در همه جا مقوله « رعیت » وجود دارد که تفاوتش با « ملت » آقای دکتر از زمین تا آسمان است!


نمونه ای از پیش از اسلام :

.

از عهد نامه شاپور - فرزند اردشیر -    

                                                                                     .

« امناء خود را وادار تا نیازمندان و تهی دستان را که بیمار و زمین گیرند و نمی توانند برای خود کاری انجام دهند، و مال کافی هم ندارند، سر شماری کنند. آنگاه برای آنان مستمری در حد کفاف ایشان برقرار ساز.                                                                                                   .

زیرا پادشاهان سزاوارتر از رعیت به کمک کردن به ایشان هستند.  

                                            .

دکتر محمد محمدی ملایری - تاریخ و فرهنگ ایران - ج ۵ - ص ۳۹۴ 


در این متن بخوبی دیده می شود که « رعیت » افراد نیازمند و تهیدست نیستند، بلکه کسانی اند که زیر فرمان حکومت اند. 


نمونه ای از پس از اسلام .


از همان سیاست نامه ای که آقای دکتر جواد طباطبایی خیلی به آن علاقمندند!


 «  چـاره نیسـت پادشاه را از آن که هر هفته ای دو روز به مظالم بنشیند و داد از بیدادگربستاند، و انصاف
بدهـد، و سـخنِ رعیت به گوشِ خویش بشنود بیواسطه ای… » 

دکتر جعفر شعار -گزیده ای از سیاست نامه و قابوسنامه - دادخواهی و سیرت نیکو ورزیدن .ص ۱ 

اما رعیت کیست؟ 

فرهنگ دهخدا : عامه مردم زیر دست و فرمانبردار 

فرهنگ معین : قوم و جمعیتی که در یک سرزمین  تابع یک حکومت باشند!

در هر دو تعریف از مردمی سخن می رود که پیرو یک حکومت باشند نه این که نقشی در تعیین حکومت داشته باشد 

« ملت  » را با « رعیت » عوض کردن یک تقلب بزرگ اجتماعی - تاریخی است. نام دادن « ملت » به مردمی که نقشی در تشکیل حکومتشان نداشته اند جزو پیروی از قدرت حاکم، یک نقض غرض بزرگ است. 

در واقع پیروی بی چون و چرا از قدرت حاکم زیر نام ملت، همین است که جمهوری اسلامی و هر حکومت دیکتاتوری دیگر آن را طالب است. چنین مردمی « ملت » نیستند ، بلکه « رعیت » اند.

سر دیگر این جابجایی مقولات اجتماعی و سیاسی در جای دیگری هم هست و آن بکار بردن مقوله«  ملت »  و « رعیت »  در نظام فرهنگی غیر رسمی است توسط شعرای کلاسیک و بنام ایران! 

واژه « ملت » در اشعار حافظ ، مولوی ، نظامی ، سعدی، عطار، سنایی ، وحشی بافقی ، ناصر خسرو، منوچهری  و فرخی سیستانی بکار رفته است و در همه جا منظور پیروان مذاهب و ادیانند، نه بوجود آورندگا حکومت یا دولت!

مانند شعر معروف حافظ که :

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند!

این هم یکی دیگر از جابجایی مفاهیم است. در نظریه ایرانشهری ، این ملت را که پیرو ادیانند، بجای ملتی گذاشته شده که تشکیل دهندگان حکومت و دولت اند!

چقدر خوب با نیازهای تئوریک جمهوری اسلامی هماهنگ می شود!!

در واقع در نظریه « ایرانشهری » ، مقوله « ملت » به معنای بوجود آورندگان یک دولت را از فرهنگ غرب برداشته  و بجای مقوله « رعیت » در فرهنگ سیاسی ایرانی بکار برده  است. همان کاری که آقای خمینی در کتاب ولایت فقیه اش در حدود سال های ۱۳۴۰ بکار برده است :

«  قیم ملت با قیم صغار از لحاظ وظیفه هیج فرقی ندارد - کتاب ولایت فقیه  » 

 جناب دکتر جواد طباطبایی  همان تعریف آقای خمینی را با مدرک دانشگاهی بخورد خواننده می دهد  که  بقول خودش باید مفاهیم غرب را با فرهنگ ایرانی مهندسی کرد. تا تعریف تازه ای بر مبنای فرهنگ ایرانی بوجود آید:  \کر

 این هم اعتراف خود ایشان :

اساسا مسائلی در ایران وجود دارد که با ابزارهای مفهومی غرب تا حد زیادی قابل توضیح نیستند و باید مانند صنعت گران چیره دست، ابزارهای غربی را مورد دخل و تصرف قرار دهیم و مفاهیمی مانند قدیم-جدید، رنسانس یا جهان باستان را در باب مفاهیم خود به کار ببریم


ایشان یادش رفته که این مهندسی را پیشتر آقای خمینی انجام داده بود و نتیجه اش همین است که می بینیم!

با یک تیر سه نشان !!                                                                                                                                 ایشان مفهوم ملت را به معنای بوجود آورنده دولت  بجای « رعیت » و « ملت » به معنای پیروان ادیان در ادبیات ایران گذاشته است. به این ترتیب با یک تیر سه مقوله مهم تاریخی، اجتماعی و سیاسی را بهم دوخته  و در نتیجه  از ماهیت خودشان خالی کرده است.

 یک پیشنهاد به ایشان :

 کاش ایشان از فردوسی پیروی می کرد و از   واژه « مردم » استفاده می کرد. زیرا واژگان « ملت »  و « رعیت » را فردوسی به عنوان زنده کننده ملی گرایی ایرانی هرگز در اشعارش بکار نبرده است. 

از نظر فردوسی کسانی که فرهنگ غنی و متنوعی ایرانی را ساخته اند، نه ملت به معنای پیروان ادیان و نه  رعیت به معنای فرمان برداران بی چون و چرای حکومت بوده اند. بلکه  کسانی که این فرهنگ را بوجود آورده اند، مردمی بوده اند با تنوع زبانی و فرهنگی همبسته که در سرزمین ایران زندگی می کرده اند. به همین جهت فردوسی  فقط از مقوله « مردم » سخن گفته است نه از رعیت و نه از ملت! 

ادامه دارد 

پ.ن ۱ - . برای پیدا کردن هر واژه در اشعار شعرای کلاسیک ایران ، کافیست برود سایت « گنجور »، واژه مورد نظر را تایپ کنید و روی بیاب  کلیک کنید! کار بسیار ساده ای است!

در همین رابطه مطلبی سال گذشته منتشر شده است بنام : 

۲ -بازتاب فرهنگ سیاسی جامعه در تعریف ( ۲ )

https://tarikhroze4.blogsky.com/1398/07/03/post-187/


نگاهی به نظریه ایرانشهر! ( ۲ )‌


یادآوری : 


چون  آوردن مطالب تاریخی باعث طولانی شدن این متن می شد، فقط به دادن نشانی برای مراجعه علاقمندان اکتفا شده است.


بنا به ماخذ دوم :


نظام فرمانروایی(دیوانی)" و"نظام فرهنگی"

دو رکن پایداری ایرانشهر تا سده اخیر


چون در ماخذ اول ایشان از نقد نظام فرهنگی امروز - دانشگاه ها - شروع کرده است، این نوشته نیز ابتدا به نظام فرهنگی اشاراتی دارد.


ایشان نوشته است  « دانشگاه های ملی نیستند » َ

این سخن درستی است، با اجازه ایشان، نه تنها دانشگاه ها ملی نیستند، بلکه  نظام آموزشی ما ملی نیستند ، بجز مدارس آخوندی!

چون تا « سده اخیر » نظام آموزشی رسمی مان فقط مدارس آخوندی و مکتب خانه های زیر نظر آنان بوده است.

 بجز دارالفنون ، اولین دبستان بیرون از نظام آموزشی آخوندی توسط میرزا حسن رشدیه بنا نهاده شد. او این نوع روش را از مدارس بیروت تقلید کرد که نظام آموزشی فرانسوی داشت!


یک نگاه به پشت !

 

به تاریخ برگردیم. به همان زمانی که ایشان به نظام فرهنگی ایرانشهری توجه دارد!


پس از حمله مسلمانان عرب به ایران، حدود صد سال طول کشید تانظام اداری ساسانیان به آهستگی نظام اداری امویان و عباسیان را بوجود آورد که عمدتا توسط  ایرانیان متخصص انجام شد که در خدمت حکومت تازه بودند. اوج این انتقال در دوره عباسیان است.

https://t.me/gozaresh1395/8355

در کنار این انتقال اداری ( دیوانی )، نظام فرهنگی جامعه ایران به دو پاره شد. بخش رسمی که عربی بود و بخش زبان کوچه که فارسی باقی ماند. 

در زمان سامانیان برای پیشبرد دین و نیز مشکلات اداری، به فتوای علمای دینی اولین ترجمه از عربی به فارسی انجام شد که بنام ترجمه تفسیر طبری معروف است.بقیه داستان را اینجا بخوانید:

https://t.me/gozaresh1395/7597

و البته بانی و بانی این کار بعدا از کار بر کنار شد:

https://t.me/gozaresh1395/7719

این بدان معنا نیست که فارسی زبانان، خواندن و نوشتن فارسی را از یاد برده بودند، بلکه نظام آموزش رسمی عربی ماند. گزارش مقدسی را از مناطق مختلف ایران :

https://t.me/gozaresh1395/8388

حتا رازی، بیرونی و ابن سینا هم عربی نویس بودند.

https://t.me/gozaresh1395/8284

البته ابن سینا بیشترین کتاب های فارسی را در آن زمان تالیف کرد، شاید به همین دلیل معروفترین دانشمند بین عموم مردم شناخته مانده است.

https://t.me/gozaresh1395/7799

اما آنهایی هم که به عربی عشق می ورزیدند، فارسی نویس هم بودند با دیده تحقیر و از سر ناچاری به این کار می پرداختند. به نوشته امام محمد غزالی توجه کنید: 

https://t.me/gozaresh1395/7837

البته غزالی دشمن علم هم بود حتا ریاضیات:  

https://t.me/gozaresh1395/8393

هنگامی که از نظام فرهنگی حرف می زنیم، باید زبانش دست کم یکی باشد که می بینیم در نظام فرهنگی  ایرانشهر ، زبان به دو پاره می شود. زبان کوچه که سر از ادبیات - عمدتا شعر -  در می آورد و دیگری زبان مدارس که عربی باقی می ماند.

معلوم نیست که چرا آقای طباطبایی در نظام فرهنگی ایرانشهرش ، این دو پارگی را در نظر نگرفته است! 

اگر در اروپا نظام فرهنگی همگنی بوجود آمد، به دلیل زبان همگن بود. دانشگاه های اکسفورد و کمبریج که حدود ۲۰۰  سال پس از زکریای رازی بوجود آمدند، حدود ۱۲۰۰ میلادی، با همان زبانی تدریس می کردند که زبان عموم مردم بود. اما در ایرانشهر ایشان چنان نبود. 

علاوه بر آن، وقتی این دانشگاه ها بوجود آمدند، پاپ گریگوری به آنها اجازه داد که به مسیحیان درس بدهند. اما در ایرانشهر آقای طباطبایی در همان حدود زمانی کتاب های عبدالقادر گیلانی را بنام کتاب های کفر می سوزاندند   

https://t.me/gozaresh1395/8324

این جریان با روی کار آمدن صفویه تشدید شده است. در وقف نامه یکی از مدارس صفویه چنین آمده است:

«  باید سکنه مدرسه مذکوره مشغول تحصیل علوم دینی که فقه و حدیث و تفسیر و مقدمات آنها است .. 

باید کتاب های علوم وهمیه یعنی علوم شکوک و شبهات که به علوم عقلیه  و حکمت مشهور و معروف است مثل شفا و اشارات و حکمت العین و شرح هدایت  و امثال ذالک به شبه دخول  از مقدمات علوم دینی نخوانند…. » 

https://t.me/gozaresh1395/8690


یادمان باشد تمام مدارس در ایران آن روز  شامل :                                                                                            

ایران امروز، عراق امروز ، افغانستان، تاجیکستان، ترکمنستان، ازبکستان، آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، کویت و  بخشی از پاکستان و روسیه، اکراین و عربستان امروز - زیر نظر همچه سیستم آموزشی بودند.

این ایرانشهر شما است؟ 

توجه شما را به تولید فقیه  از این مدارس جلب می کنم :

پیش از حمله مغول ۱۱ نفر. از حمله مغول تا صفویه ۵ نفر ، از صفویه تا کنون ۶۸ فقیه! ایرانشهر آقای طباطبایی در نظام آموزش رسمی  از صفویه به این سو هر هشت سال و نیم یک فقیه تولید کرده است و نه حتا یک دانشمند!

https://t.me/gozaresh1395/8292

می بینید ایرانشهر شما فقط مربوط می شود به ادبیات، و نه همه نظام فرهنگی!

و تازه همان ادبیات هم که مربوط به پیش از صفویه است، زیر ضربات مذهب از رمق افتاده بود. زیرا هیچ اثر ادبی هم ردیف حافظ، سعدی، مولوی  فردوسی  از صفویه به این سوبوجود نیامد.

حالا آقای طباطبایی می خواهد ایرانشهری ایجاد کند مانند «  یک سده پیش » !! یعنی نظام صد در صد آخوندی !

این دقیقا یک دیدگاه  واپسگرا است و نه فاشیستی!

شگفت آن که اگر ادوارد برون انگلیسی نبود تا اولین تاریخ ادبیات ایران را تدوین و منتشر کند، معلوم نبود اکنون چیزی از آن ادبیات هم باقی مانده بود.

به همین دلیل اولین آموزشگاه تازه - دارالفنون - در ایران با معلمان فرانسوی شروع بکار کرد، زیرا امیرکبیر می دانست که از نظام آموزش رسمی که  صدها سال در اختیار روحانیت بود جز مرده خوار بر نمی خیزد.

 

اگر روحانیت به ظاهر در آن مورد سکوت کرد، اما در برابر دبستان تازه تاسیس حسن رشدیه در تبریز ساکت ننشست و آن را به  آتش کشید. چرا که آن را مقدمه ای می دانست تا نظام آموزشی رسمی را از دست روحانیت بیرون بکشد.  البته ناصرالدین شاه هم به کمک روحانیت آمد و دبستان رشدیه را در باکو تعطیل کرد!

نقل به مضمون از :

سوانح عمرشمس الدین رشدیهنشر تاریخ ایران

امثال آقای طباطبایی باید بدانند - و می دانند - که اگر در قرن ۱۹ روحانیت دبستان را به آتش کشید،  گریگوری نهم رهبر کاتولیک ها در  قرن ۱۳ به دانش آموخته های دانشگاه اکسفورد اجازه تدریس به جامعه مسیحی را داد!

همین جا توجه کنیم که همین جناب گریگوری نهم بنیان گذار محاکم تفتیش عقاید هم در اروپا بوده است!


در پشت نظام فرهنگی ایرانشهری آقای طباطبایی، یک عادت درونی شده تمایل به مذهب، و ملی جلوه دادن روحانیت و مدارسش دیده می شود. چه آگاهانه و یا نا آگاهانه! و این عجیب نیست. زیرا عادت های تربیتی و اعتقادی بسیار دیرپا تر از اعتیادهای افیونی اند. 

مگر نه این که تاریخ نویسان ما، با همه آگاهی که از نقش روحانیت در سرکوب اندیشه های اجتماعی و فلسفی داشتند، هیچ یک را به نقد نکشیدند و کوشیدند دامن روحانیت و مذهب از هر گردی در امان باشد. و آقای طباطبایی دیر به این جرگه پیوسته است، چون : 


خوشبختانه جمهوری اسلامی در عمل و نه در حرف نشان داد که ملت، ملیت، وطننمی شناسد. این را همه ی مردم با پوست و استخوان تا کنون حس کرده اند. 


آیا نظرات واپسگرانه ای که پشتش مدارک دانشگاهی خوابیده است، باز می تواند عده ای را بفریبد و به عمر این حاکمیت بیفزاید؟ 

شاید! 

بخش نخست :


https://tarikhroze4.blogsky.com/1399/12/05/post-234/%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d9%86%d8%b8%d8%b1%db%8c%d9%87-%d8%a7%db%8c%d8%b1%d8%a7%d9%86%d8%b4%d9%87%d8%b1-%db%b1-





نگاهی به نظریه ایرانشهر ( ۱ )

 


آقای دکتر سید جواد طباطبایی پس از سی سال مطالعه، نطریه ایرانشهری را مطرح کرده است.  برای بررسی نظریه ایشان از دو منبع خودش استفاده شده  است. این دو منبع عبارتند از : 


الف - ایران به عنوان ایرانشهر / سید جواد طباطبایی

از مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی 


https://www.cgie.org.ir/fa/news/180189/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%B9%D9%86%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%87%D8%B1---%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%AF-%D8%B7%D8%A8%D8%A7%D8%B7%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DB%8C


ب - چکیده ای از این نظریه در :

سرو ایرانشهر

https://t.me/Sarveiranshahr2mrahmati/11570


که مربوط به خود ایشان است. 

برای آشنایی بهتر با تحصیلات ایشان بدانیم که :

وی حقوق و فلسفه سیاسی خوانده و این جوایز را دریافت کرده است:

نخل طلایی آکادمیک دولت فرانسه (۱۳۷۶)

مدال نقره تحقیقات سیاسی دانشگاه کمبریج (۱۳۷۶)

برگزیده دوره نهم جشنواره بین المللی فارابی (۱۳۹


https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%DB%8C%D8%AF_%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%AF_%D8%B7%D8%A8%D8%A7%D8%B7%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DB%8C


۱- نظریه ایرانشهر چیست؟

فشرده اش این است:

"نظام فرمانروایی(دیوانی)" و"نظام فرهنگی"

دو رکن پایداری ایرانشهر تا سده اخیر 

ماخذ ب


نظریه ایرانشهری که ایشان مطرح می کند، پیشتر توسط اقای دکترمحمد محمدی ملایری در یک تحقیق ۶ جلدی بنام « تاریخ و فرهنگ ایران » مطرح شده است. 

تفاوت آنچه آقای دکتر ملایری می گوید با آنچه ایشان برای امروز نسخه می پیچد، بسیار متفاوت است. دکتر محمدی همان نظام دیوانی و فرهنگی را نشان می دهد با مواخذ تاریخی که چگونه به حکومت مسلمانان - امویان و عباسیان - منتقل شده است.


این انتقال بسیار کند بوده و در اولین مورد اواخر قرن اول هجری انجام، سپس در قرون بعدی این انتقال گسترده تر گردیده است.

اقای دکتر ملایری توضیح می دهد که چون مرکز فرمانروایی ساسانیان در حدود عراق امروز بوده - ایوان مدائن - در قصر شیرن -  عراق که تعریب شده ایران بوده، مرکز ایرانشهر خوانده می شده  است. 

اگر به « گوشه هایی از تاریخ ایران » نگاه کنید، مطالب بسیارکوتاه شده ای را از شماره ۲۹۲  در این مورد می بینید که همچنان ادامه دارد. اکنون این مطالب به شماره ۴۵۲ رسیده است. که بیشتر این مطالب مربوط به همان نظام فرمانروایی و فرهنگی ایرانشهر است. 

اما اقای دکتر ملایری آن را برای امروز نسخه نمی پیچد زیرا - بر خلاف آقای طباطبایی -  تفاوت مفاهیم را در زمان و مکان بسیار روشن می بیند که به این تفاوت ها بعدن می رسیم.

حالا  برویم سر ماخذ اول :

۲ -  تضادهای مقدمه چینی ها:

نخستین تضاد :

«  اندیشه سیاسی در ایران سابقه‌ای ندارد »

دو بند پایین تر نوشته است:


خواجه نظام‌الملک طوسی، صرفا یک کارگزار نبوده است؛ او با اینکه هم علوم روز را می‌دانسته و هم به علوم دینی تسلط داشته و هم به‌شدت دیندار بوده ولی زمانی که در باب سیاست صحبت می‌کندتوجهش به ملیت است. او نخستین شخصی است که در باب اندیشه ایرانشهری، وارد شده است و با تفکیک نظامنامه شریعت از نظامنامه سیاست، طریق ایجاد دولت بر اساس نظامنامه‌های سیاسی را تدوین کرده است.


اگر اندیشه سیاسی در ایران سابقه نداشته، چگونه نظام الملک « در باب اندیشه ایرانشهری » - به عنوان یک اندیشه سیاسی - وارد شده است؟


و نظامنامه شریعت و سیاست را از جدا کرده است؟ 


پس اگر نظریه « ایرانشهری » را یک اندیشه سیاسی بدانیم، برخلاف عنوانی که در بالا آمده، اندیشه سیاسی وجود داشته البته نه مانند اندیشه سیاسی درغرب!

این نخستین اشتباه ایشان است. از یک سو می خواهد خودش را نظریه پرداز اندیشه سیاسی معروفی کند و از سویی می گوید این نظریه پیشتر وجود داشته ، و صد البته وجود داشته است. 

چند خط پائین تر هم می گوید:

بنده این اصطلاح را از جایی وام نگرفته‌ام بلکه این واژه، در تمام منابع ایرانی آمده و در اینجا شهر به معنای دولت و ایرانشهر به معنای کشور و دولت ایران است

البته نه دولت  و حگومت جمهوری اسلامی که با ایرانشهری از زمین تا آسمان فاصله دارد. ایشان بی آن که از جمهوری اسلامی نام ببرد، در ماخذ دوم نوشته است :


می‌گویم: تا دهه‌های اخیر، زیرا بی‌اعتنایی به مبانی وحدت ایرانشهر،...، موجب شده است که خدشه‌ای در ارکان وحدت ملّی ایرانشهر وارد شود و بیم آن می‌رود که اگر این راه دنبال شود بر وحدت سرزمینی آن آسیب‌هایی وارد شود »


حالا چرا نام جمهوری اسلامی را نیاورده است،  پاسخش را همه می دانند،  اما بد نیست که خود ایشان هم حرفش را سر راست بزند تا متهم به نظریه پردازی برای حکومت و بویژه جناحی از حکومت نشود.

دومین تضاد:


در بررسی بعضی از شریعت‌نامه‌نویسان بسیار مهمی که در منطقه فرهنگی ایران وجود داشته‌اند از بصره و بغداد گرفته تا خراسان بزرگ، هیچ نویسنده‌ای یافت نمی‌شود که در باب خلافت صحبت کرده باشد زیرا ساختار ذهنی ما با خلافت اصلا سازگار نیست و خلافت به عنوان شعوبیه در دیدگاه ایرانیان جایی ندارد ».

پس هیچ نویسنده ای یافت نمی شود که در  باب خلاف صحبت کرده باشد!! اما ادامه همان پاراگرف چنین است


 حتی شریعتنامه‌نویسان مهمی که در حوزه فرهنگی ایران بوده‌اند نیز در باب سیاستنامه نوشته‌هایی دارند، مثل ابوالحسن ماوردی، متفکر، فیلسوف و قاضی‌القضات آل بویه که نخستین کتاب و نظریه منضبط خلافت را نوشته، 

اگر کسی در باب خلاف صحبت نکرده ، پس نظریه منضبظ خلافت جناب ماوردی لابد در مورد ایرانشهری است!!


ادامه دارد.