گام های تاریخ

اجتماعی - تاریخی

گام های تاریخ

اجتماعی - تاریخی

ایده ذولژی و نظامی گری ( ۱۲ )


گفتگوی اسفندیار با گشتاسب 


اینک گشتاسب بر تخت نشسته سران نظامی در یک سو و موبد موبدان باتقاق همه ی موبدان در سوی دیگر :


و در پیش او انجمن شد سپاه

ز ناموران وز گردان شاه


همه موبدان پیش او بر رده

ز اسپهبدان پیش او صف زده


اسفندیار دراین دیدار رسمی با گشتاسب سخن می گوید:


پس اسفندیار آن یل پیلتن

برآورد از درد آنگه سخن


http://ganjoor.net/ferdousi/shahname/esfandyar/sh3/


او به گشتاسب یادآوری می کند که :


پس از پیروز شدن بر تورانیان و گسترش دین بهی - زرتشتی - با بدگویی یک نفر به زندان انداخته می شود


هنگامی که او در زندان است  توران و دیگر سرزمین های فتح شده به دست او بر علیه تسلط گشتاسب شورش می کنند، توران به بلخ حمله می کند، بلخیان  - از جمله زرتشت و لهراسب پدر گشتاسب -را می کشند و دختران گشتاسب را به توران می برند،


بیاد گشتاسب می آورد که پس این شکست  : 


او با مشورت جاماسب - موبد موبدان - او را از زندان فرا می خواند و قول می دهد اگر تورانیان را از سرزمین ایران بیرون براند  پادشاهی را به وی وامی گذارد و خود به عبادت می پردازد. 


اما : 


پس از بیرون راندن تورانیان گشتاسب می گوید هنوز خواهرانت در شهر توران اسیرند و اگر پادشاهی را می خواهی آنها را هم باید آزاد کنی و او این کار را به انجام می رساند.


و اکنون زمان وفای به عهد است،


سپارم ترا افسر و تخت عاج

که هستی به مردی سزاوار تاج


http://ganjoor.net/ferdousi/shahname/esfandyar/sh3/


گشتاسب پاسخ می دهد :


ازین بیش کردی که گفتی تو کار

که یار تو بادا جهان کردگار


اما یک نفر هست که هنوز به درگاه ما زانو نزده است و او رستم است، بسوی زابل شو و او را دستگیرکن و به ایتجا بباور. زآن پس پادشاهی تراست :


به گیتی نداری کسی را همال

مگر بی‌خرد نامور پور زال


که او راست تا هست زاولستان

همان بست و غزنین و کاولستان


سوی سیستان رفت باید کنون

به کار آوری زور و بند و فسون


برهنه کنی تیغ و گوپال را

به بند آوری رستم زال را


اسفندیار پاسخ می دهد: 


چه جویی نبرد یکی مرد پیر

که کاوس خواندی ورا شیرگیر


ز گاه منوچهر تا کیقباد

دل شهریاران بدو بود شاد


و گشتاسب  رویگردانی رستم از دین بهی  را بهانه می کند:


هرانکس که از راه یزدان بگشت

همان عهد او گشت چون باد دشت

اگر تخت خواهی ز من با کلاه

ره سیستان گیر و برکش سپاه


چو آن‌جا رسی دست رستم ببند

بیارش به بازو فگنده کمند


http://ganjoor.net/ferdousi/shahname/esfandyar/sh4/


فرستادن اسفندیار به جنگ رستم به دلیل رویگردانی رستم از دین  یک بهانه ایده ئولژیک است. زیرا پس از اولین جنگ با توران و پیروزی بر آن ، گشتاسب برای خوشگذرانی به زابل می رود و  دو سال میهمان رستم است:


برآمد بسی روزگاری بدوی

که خسرو سوی سیستان کرد روی


و در این مدت موبدان به گسترش دین زرتشتی در سیستان پرداخته اند:


که آنجا کند زنده و استا روا

کند موبدان را بدانجا گوا


در تمام این مدت این رستم است که از گشتاسب و درباریانش پذیرایی می کند: 


جو آنجا رسید آن گرانمایه شاه

پذیره شدش پهلوان سپاه

شه نیمروز آنک رستمش نام

سوار جهاندیده همتای سام

….

به زاولش بردند مهمان خویش

همه بنده‌وار ایستادند پیش


و در این دو سال : 


وزو زند و کشتی بیاموختند

ببستند و آذر برافروختند

برآمد برین میهمانی دو سال

همی خورد گشتاسپ با پور زال

….

به زاولستان شد به پیغمبری

که نفرین کند بر بت آزری


http://ganjoor.net/ferdousi/shahname/goshtasp/sh25/


با این وجود گشتاسب رستم را به بی دینی متهم می کند. البته رستم شخصیت ایده ئولژیک نیست. او در خدمت مردم سیستان و ایران زمین است. 

نظرات 1 + ارسال نظر
مرتضی جمعه 15 آبان 1394 ساعت 10:51 http://morteza-gholinejad.blogfa.com

سلام ممنون .دیگه هرچی خدابخوادهمونه .این وب جدیدمه. یاحق

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.