گام های تاریخ

اجتماعی - تاریخی

گام های تاریخ

اجتماعی - تاریخی

ریشه های استبداد از کجا آب می خورد؟


!


آقای دکتر سریع القلم نوشته است : چرا همدیگر را قبول نداریم؟


https://telegra.ph/sariolghalam-07-26-2 


فشرده اش این است که :

                                                                                                                                                                                                               حکومت های ایرانی هرگز«الیت » جامعه را جدی نگرفتند. وقتی حرف الیت با خواست حاکم اختلاف داشته، الیت کنار گذاشته شده است. اما حکومت استبدادی دیگر مانند چین و دیگران این گروه را جدی گرفتند و در تصمیم گیری های کشوری شریک کردند و در نتیجه پیشرفت کرده و رفاه برای مردمشان به ارمغان آوردند.

                        

نکته جالب این است که نمونه های حکومت های مستفر در ایران را که بر شمرده اند، مربوط اند به پس از حمله اعراب و گسترش فرهنگ اسلامی! بی آن که تاثیر این فرهنگ فردگرا و استبدادی الله گری را  در  این موضوع بررسی کند.


آیا می توان پذیرفت استاد روابط بین الملل به این موضوع بی توجه بوده است؟  نتیجه :


                                                                                                                                         نوشته ایشان تبدیل می شود به یک نوع گله گذاری از حاکمیت جمهوری اسلامی که چرا الیت جامعه را در حکومت شریک نکرده است با پذیرش همین ساختار استبدادی!       


دست کم ایشان می توانست  نظر ایت الله خمینی را در باره مردم - البت هم بخشی از مردمند - در نظر داشته باشد که ولایت بر مردم را مانند سرپرستی کودکان و دیوانگان می خواند و یادش بیاید از انقلاب فرهنگی که دانشگاه ها را دو سال بستند و نیز بودجه هایی که برای اسلامی کردن دانشگاه ها صرف می شود و تغییر متون درسی و تحریف تاریخ!


دیدم این ویدئو بهترین توضیح برای آن بخشی است که ایشان از نقدش تن زده است.


https://t.me/gozaresh1395/10358



چرا ایران عقب ماند و توسعه پیدا نکرد؟ ( ۱۰ )


ته که ناخوانده ای علم سماوات

ته که نابرده ای ره در خرابات

ته که سود و زیان خود ندانی

بیاران کی رسی هیهات هیهات


                                                                                                       

  آقای دکتر مجتبی لشگر بلوکی این پرسش را با تنی چند از اساتید دانشگاهی و دست اندر کاران حکومتی در میان گذاشته و جواب هایی با دیدگاه های گوناگون دریافت کرده است. این نوشته به نقد دیدگاه  و عملکرد این اساتید  می پردازد.


https://t.me/Dr_Lashkarbolouki/64


مهربانانه پیش از خواند این نوشته، نظرات  اقای دکتر محسن رنانی   را در سایت بالا بخوانید. با سپاس


دکتر محسن رنانی


۱- انسان بی رویا، انسانی بی سرنوشت است. سرگردان و معلق و بی  معنا. رویا  به فرد معنا می دهد.. جامعه بی رویا هم جامعه ای آشفته و  بی سر انجامی است.


تنها جوامعی توسعه می یابند که رویا دارند. رویا یعنی افق مشترک، درد مشترک، امید مشترک، انگیزه مشترک و انرژی مشترک.



۲- رویای ملی!


تنهای یک رویای جمعی معنا بخش است که وحدت آفرین است و همه انرژی جمعی را به سوی یک نقطه متمرکز می کند به چنین رویایی ، ( رویای ملی ) می گوییم.


اما ما ایرانیان اکنون کدام رویای ملی وحدت بخش و معنی بخش را داریم؟


می خواهیم تمدن هخامنشیان را احیا کنیم؟

می خواهیم مدینه نبوی بسازیم؟

می خواهیم حکومت علوی داشته باشیم؟

می خواهیم ژاپن اسلامی بشویم؟

می خواهیم یک جامعه عادلانه بسازیم یا یک جامعه دموکراتیک؟

یا می خواهیم به حکومت سلطنتی بازگردیم؟

حکومت دیگر حتی در حوزه های ساده ای مثل رانندگی، ورزش، محیط زیست، و آموزش هم نمی تواند رویای جمعی خلق کنددر دو دهه اخیر حتی اگر جامعه بکوشد یک رویای جمعی خلق کند، حکومت آن را تخریب می کند و رویای جمعی را آشفته می سازد..


۳ - توسعه یعنی افزایش تدریجی توانمندی  یک جامعه برای گفتگوی اخلاقی و عقلانی در باره همه چیز


۴ - تجربه ایران و کشورهای عربی نشان می دهد که به کمک نفت، موتور علم را روشن کردیم و جسم تمدنی خویش را بشدت رشد دادیم، اما  موتور عقل روشن نشد..


پرسش:


ایشان به عنوان یک ایرانی از رویاهای ملی بر شمرده بالا. کدام رویا را دارد؟ 


اگر دقت کنید از هفت رویای بر شمرده ایشان، شش تای آن مربوط به گذشته است نه آینده:                                    تمدن هخامنشیان، مدینه نبوی. حکومت علوی، ژاپن اسلامی، جامعه عادلانه - بی تعریف ۰ حکومت سلطنتی!               فقط جامعه دموکراتیک رو به اینده دارد که در دنباله جامعه عادلانه آمده است و نه به عنوان یک رویای مستقل! 

                                                                                                                                                  در نظر داشته باشیم یک جامعه ممکن است عادلانه باشد اما دموکراتیک نباشد! ولی جامعه دموکراتیک الزاما رو به  سوی عدالت دارد!


الف - چند درصد فرهیختگان ایرانی مانند خود ایشان خواهان بازگشت به ۲۵۰۰ سال پیش است؟ 


ب - در مورد: مدینه نبوی، حکومت علوی، ژاپن اسلامی، که جمهوری اسلامی تکلیف مردم را روشن کرده است که چه خبر بوده و چقدر به ما داستان های فریبکارانه گفته اند برای ساختن رویای مشترک برپایی جمهوری اسلامی!


پ - اما ایشان هنوز از موارد ( ب ) دل کن نشده است زیرا می گوید:


«‌‌ در دو دهه اخیر حتی اگر جامعه بکوشد یک رویای جمعی خلق کند، حکومت آن را تخریب می کند..» دو دهه اخیر می شود از سال ۸۸ که جناب مهندس موسوی از دوران طلایی امام یاد می کرد. اما ایشان فراموش کرده که در چهار دهه پیش امامشان گفت : قلم ها را بشکنید!                                                                             .

آیا با قلم های شکسته می توان یک رویای مشترک ساخت؟ 


وی به درستی می گوید:


« توسعه یعنی افزایش تدریجی توانمندی  یک جامعه برای گفتگوی اخلاقی و عقلانی در باره همه چیز‌»


ایشان نمی داند این توانمندی فقط در یک جامعه دموکراتیک ممکن می شود نه در حکومتی که قلم ها را شکسته و نتیجه اش اعدام های گسترده، آواره گی میلیون ها نفر از کشور، خروج سرمایه های مادی و معنوی و پناهندگی به کشورهای دیگر بوده است. 


چرا ایشان می ترسد از جامعه دموکراتیک حرف بزند؟ فقط از گفتگوی اخلاقی و عقلانی در باره همه چیز سخن می گوید؟ 


چون مانند هر مذهبی دیگر از آزادی اندیشه می ترسد. ایشان می خواهد آزادی اندیشه را هدایت کند به همین دلیل از گفتگوی اخلاقی حرف می زند اما از دموکراسی و آزادی اندیشه حرفی نمی زند. یعنی همان کرسی ها آزاد اندیشی که قرار بود فقط در دانشگاه ها برگزار شود. 


ایشان حتا معنای توسعه فیزیکی را نمی داند:


« تجربه ایران و کشورهای عربی نشان می دهد که به کمک نفت، موتور علم را روشن کردیم و جسم تمدنی خویش را بشدت رشد دادیم .. »


این چگونه موتور علمی است که به گفته خودش « حکومت از حل مسائل ساده ای مانند رانندگی ... ناتوان است  »  و نیز از تامین آب و برق کشور و واکسنی که بیش از دویست  هزار نفر را تا حالا به گورستان فرستاده است ناتوان است؟  علمی که فقط بسته به رشته های نظامی شود، موتور علمی نیست. دستاوردهای موتور علم در مورد زندگی روزمره مردم باید نمود پیدا کند نه برای شاخ و شانه کشیدن برای همسایگان! 


چنین دیدی از علم یعنی ایشان می خواهد در همین چارچوب جمهوری اسلامی، جامعه دموکراتیک برپا کند!                 کدام ایده ئولژی توانسته است در درون خود جامعه دموکراتیک بر پا کند؟ مگر این که بپذیریم :


ایده ئولژی ها با نشان دادن چهره واقعی شان در زندگی روز مره مردم یک کشور، تنفر از خود را بوجود آورده ، افزایش داده و ایده دموکراسی را در درون دل ها زنده می کنند. فکر نمی کنم آقای دکتر به این نتیجه رسیده باشد!!


خانه از پای بست ویران است. استاد دانشگاهی که هنوز تکلیف خودش را برای آینده تعیین نکرده، از درک خواسته های مردم نه تنها ناتوان است، بلکه می کوشد تصویری از جامعه بدست دهد که راه بجایی نبرد و خوانندگانش را در این بیابان سرگردان سازد.
















مبارزه مدنی و اندیشه نو!


مبارزه بر علیه یک حاکمیت هرگز به نتیجه نمی رسد مگر با یک اندیشه نو و یک رهبری!


پیشتر در این مورد نمونه های تاریخی -ایرانی آن آورده شده است ( ۱ )‌


انتخابات ریاست جمهوری اسلامی نشان داد که بیشتر مردم از این حکومت روی گردان شده اند و حدود ۶۰٪ طبق آمار رسمی حکومت در رای گیری شرکت نکردند!


تحریم فعال انتخابات، نوید بخش آینده است. آما این آینده چه می تواند باشد؟ 


پاسخ به این پرسش همان یافتن اندیشه نو است که آهنگ جامعه ایران را می نوازد!


تحریم انتخابات توسط بیشتر مردم  اخطاری  به حاکمیت بود که: 


 اگر زندگی بر همین روال باشد، در آینده با مبارزه گسترده تری روبرو می شود! اما:


 یک اندیشه برای رهایی از این حکومت نبود!


دلیلش ساده است؛ رئیس جمهور توسط یک اقلیت انتخاب شد و بزودی کار را از دولت پیشین تحویل می گیرد. 


پایه این تحریم گسترده چیزی نبود جز وضعیت معیشتی روز بروز خرابتر! 


مردم هنوز چنین همگامی گسترده ای را برای هیچ یک  از هدف های زیر انجام نداده اند:


جامعه ای :


آزاد در ایده ئولژی ( مذهب و دین )‌


آزاد برای گفتن نظرها در هر مورد


آزاد از تبعیض بین زن و  مرد


آزاد از اعتقاد چشم بسته ( تقلید )  به یک رهبر یا یک گروه


آزاد از فشار بر اقلیت ها


همه ی این هدف ها زیر نام « دموکراسی » گرد می آیند.


پس آنهایی که فکر می کنند با یک تحریم - به دلیل  معیشتی - این حکومت رفتنی است، در واقع یا خودشان را گول می زنند یا مردم را و : 


حکومت هم از گول زدن مردم و ناامید کردنشان بسیار خوشحال می شود که مردم متقاعد شوند با این کارها این حکومت رفتنی نیست!


ارتقاء اندیشه مبارزه بر اساس معیشت، به هدف های بالا ، به رهبری نیازمند است. این رهبری از کجا می آید؟ 


در حال حاضر هیچ سازمان سیاسی برای مردم مرجع مردم نیست اگر چه بسیاری از مردم سخنان رهبران این سازمان های سیاسی را گوش می کنند اما فقط گوش می کنند! و بیشتر برای خبر!


اگر هم از درون جامعه ای گروهی با خواسته های بالا پیدا شود، حکومت به سرعت سرکوبشان می کند. پس در عمل انتظار یافتن یک رهبری مشخص در درون جامعه ی ایران مانند انتظار برای آمدن امام زمان است!!   

 گروه ۱۴ نفر یادمان هست که بیشترشان اکنون در زندانند و کسی هم سراغشان نمی رود.


از طرفی حکومت متوجه است که این رهبران را بیابد و پیش از آن که آنان تاثیر گذار باشند، از صحنه روزگار حذفشان کند. نمونه آن گرانی ناگهانی بنزین در سال ۱۳۹۸ بود که  شورش بزرگ بیش از صد شهر را به همراه داشت و کشتار  و دستگیری بسیاری را ببار آورد. در این مورد نوشته بنام « چمن زنی » آن موقع منتشرشد (  ۲ )‌


البته تعداد کشته ها بیش از ۱۵۰۰ نفر بود.آمار مرگ و میر آبان ماه ۹۸ نشان می دهد که کشته ها حدود چهارهزار نفر می شوند: (  ۳ )‌


پس این رهبری از کجا باید شکل بگیرد؟ 


این رهبری، فردی، گروهی ،حزبی و سازمانی نیست. این رهبری، اندیشه ای است که در جامعه گسترش یابد.     وقتی اندیشه ای گسترش یابد، مبارزات مردم را زیر پوشش می گیرد. 


هنگامی که مردم بر اساس یک اندیشه نو، زندگی کنند، هیچ حکومتی نمی تواند این اندیشه را نابود کند. ممکن است بعضی افراد را بجرم دگر اندیشی دستگیر نماید مانند انچه تا بحال انجام داده ، اما نمی تواند حرکت کل جامعه را متوقف کند و جامعه را دستگیر نماید.


در این مورد، موضوع  « رهبری افقی » در سال ۹۷ منتشر شده است ( ۴ )‌


در رهبری افقی هیچ شخص یا سازمانی در راس نیست، اما همگامی بیشتر مردم را باعث می شود مانند تحریم انتخابات امسال! زیرا همه مردم در گسترش آن سهم دارند! همانطور که دیدیم :


اگر چه همه ی سازمان ها و احزابی مخالف جمهوری اسلامی از آن پشتیبانی کردند، اما هیچ کدام نتوانستند مدعی شوند که ان را رهبری کرده اند. 


این رهبری افقی اگر چه ممکن است دیر به نتیجه برسد و آنهایی را که عجله دارند، دلسرد کند، اما راه مطمئنی است که مردم ایران برای برپایی یک حکومت دلخواه می پیمایند. زیرا: 


تنها رهبرشان اندیشه است ، اندیشه ای که در پی:


جامعه ای :


آزاد در ایده ئولژی ( مذهب و دین )‌


آزاد برای گفتن نظرها در هر مورد


آزاد از تبعیض بین زن و  مرد


آزاد از اعتقاد چشم بسته ( تقلید )  به یک رهبر یا یک گروه


آزاد از فشار بر اقلیت ها است:


همه ی این هدف ها زیر نام « دموکراسی » گرد می آیند.



( ۱ )‌ http://hazer11.blogfa.com/1397/02

 

 

( ۲  )‌ http://hazer11.blogfa.com/post/172

 


(  ۳  )  https://t.me/gozaresh1395/9717



(  ۴  )  http://hazer11.blogfa.com/post/108




چرا ایران عقب ماند و توسعه پیدا نکرد؟ ( ۸ )

کنشگران مرزی !

 


 آقای دکتر مجتبی لشگر بلوکی این پرسش را با تنی چند از اساتید دانشگاهی و دست اندر کاران حکومتی در میان گذاشته و جواب هایی با دیدگاه های گوناگون دریافت کرده است. این نوشته به نقد دیدگاه  و عملکرد این اساتید  می پردازد.


https://t.me/Dr_Lashkarbolouki/59


مهربانانه پیش از خواند این نوشته، نظرات  اقای دکتر مقصود فراستخواه   را در سایت بالا بخوانید. با سپاس


دکتر مقصود فراستخواه


توضیح ایشان در مورد علل عقب ماندگی ایران بشرح زیر آست:


۱-  مواردی مانند ساختار دولت ، مناسبات دین و دولت، پر حادثه بودن تاریخ ، مناسبات تولید و ساختار اقتصادی و کاهش سرمایه های اجتماعیهمگی از جمله عواملی هستند که خواه ناخواه در بروز  این ضعف های اجتماعی اثر گذار بوده اند.


۲- ما در یک موقعیت گیر آفتاده ایم: 


نه می توانیم بشکل رضایت بخشی توسعه پیدا کنیم و نه می توانیم از توسعه دست برداریم. یعنی : 


در زیست - جهان مردمان، میل به پیشرفت و شکوفایی وجود دارد، اما سیستم ها و فرهنگ ما با آن توازن ندارد.


۳- پس جامعه ایرانی میل به پیشرفت دارد اما امید ندارد!


راه برون رفت :


جامعه بدون  وجود تعداد زیادی کنشگران مرزی، نمی تواند از بحران خود عبور کند. 


کنشگران مرزی نخبگانی هستند که در حکومت حضور دارند اما :


انگیزه، توان  و جسارت تعامل با جامعه و نهادهای مدنی را هم دارند و سعی می کنند با برقراری تعامل بین حکومت و جامعه، شکاف بین آن دو را کاهش دهند و مسیر اصلاح را باز کنند.


برون رفت جامعه ما از بن بست کنونی نیز نیازمند مداخله کنشگران مرزی است.


نتیجه: 


نظرات آقای دکتر فراستخواه شبیه نظرات آقای دکتر  آراتی در شماره ۵ است. اما راه حل ها متفاوتند.


دکتر عظیمی رویش بسوی مردم است نه حکومت، ولی فراستخواه رویش بسوی بخشی از حکومتگران است بنام « کنشگران مرزی »


مطالعه ۴۲ ساله در نظام جمهوری اسلامی نشان می دهند که در مورد « کنشگران مرزی » باید گفت:


دریغ از پارسال!


بویژه انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ نشان داد که این کنشگران هر روز به بیرون پرتاب می شوند!


و حکومت ایده ئولژیک کنشگران را مرزی را تا جایی بر می تابد که در استحکام آن موثر باشند نه در تغییر سیاستگذاری برای توسعه جامعه.


علاوه بر انتخابات ریاست جمهوری، انتخابات شوراها نیز از این روش برکنار نیست تا چه رسد به انجمن های مردمی که هر روز زیر ضربه قرار می گیرند مگر آن که کاملا در خدمت نظام قرار گیرند که هر روز  می کوشد به ۱۴۰۰ سال پیش نزدیک تر شود. بیانات رئیس جمهور تازه در مورد حقوق بشر یکی دیگر از نمادهای آن است.


کنشگران مرزی وقتی موثرند که نظام فاسد و ایده ئولژیک  در حال فرو پاشیدن باشد و نتواند حساب کنشگران مرزی را برسد. 


فقط در حالت استحاله و  فرو ریختن قدرت نظام است که کنشگران مرزی موثرند و این وقتی است که مردم برای تغییر سیستم  واپسگرا  نه تنها به فرمان هایش بی توجه شوند، بلکه برای به شکست کشاندن همه نقشه های حاکمیت به راه های گوناگون بکوشند.


اگر دکتر فراستخواه نقش کنشگران مرزی را  در چنین موقعیت بررسی کند، می تواند آرزو ها را به امید تبدیل کند.  زیرا اکنون جامعه بجایی رسیده که دل از این حکومت کنده و خواه نا خواه بسوی آینده گام بر می دارد هر چند آهسته که این « کنشگران مرزی » همچون روحانیت سال ۱۳۵۷  قدرت را از دست مردم نربایند.


  

   


چرا ایران عقب ماند و توسعه پیدا نکرد؟ ( ۷ )


وقتی نقش روبنای طبقات کمرنگ دیده می شود!


 آقای دکتر مجتبی لشگر بلوکی این پرسش را با تنی چند از اساتید دانشگاهی و دست اندر کاران حکومتی در میان گذاشته و جواب هایی با دیدگاه های گوناگون دریافت کرده است. این نوشته به نقد دیدگاه  و عملکرد این اساتید  می پردازد.


https://t.me/Dr_Lashkarbolouki/59


مهربانانه پیش از خواند این نوشته، نظرات  اقای دکتر حسین عظیمی آراتی   را در سایت بالا بخوانید. با سپاس


همایون کاتوزیان.


فشرده نظرات: 

۱- در ایران دولت فوق طبقات بوده و طبقات متکی به دولت بر خلاف اروپا که دولت متکی به طبقات بوده است.

۲- زودگذر بوده اند.

۳- نبودن قواعد مشخص برای جا نشینی

۴ -قاعده اصلی برخورداری ازفره ایزدی یا فیض الهی بود. هر کس که از این فیض الهی بهره داشت می توانست بر تخت دست یابد و بدین ترتیی حکومت او مشروعیت میافت. 



۵- چالش انباشت سرمایه

۶- تفاوت استبداد با دیکتاتوری

۷- سقوط یک دولت استبدادی، سبب تغییر نظام استبدادی نمی شد.

۸- شاه نماینده خدا بود و  به هیچ رو در برابر افراد و طبقات جامعه، با هر مایه از  فضل و اعتبار و ثروت ، ناچار به پاسخگویی نبود. بر جان و مال اتباع یا همان رعیت دستی گشاده داشت.

۹ - فرد پرستی. ما زیاد سابقه همکاری و رهبری جمعی نداریم .. جامعه ایرانی در تاریخش تمایل به یک منجی داشته 


در نتیجه :


۱ - انباشت سرمایه بوجود نمی آمد چون سرمایه دار ایرانی بر سرمایه خودش امنیت نداشته است تا چه رسد به سرمایه گذاری که نیاز به امنیت طولانی مدت داشته است.



در نظرات ایشان دو مشکل عمده دیده می شود:


الف - قاعده جانشینی :


به بند ۳ و ۴ نظرات ایشان توجه کنید: 


اگر «  قاعده مشخصی برای جانشینی نبوده »، پس:

« قاعده اصلی برخورداری از فره ایزدی »‌ چه بوده است؟


بنابراین:


 اولین قاعده حمایت دستگاه مذهبی از شخص بوده که بتواند جانشین شود یا جایگزین گردد!


دومین قاعده این بود که شاه نماینده خدا شناسانده شود توسط دستگاه مذهبی نه این که خودش چنین ادعایی بکند. شاه در برابر مذهب حاکم، بازیچه ای بیش نبود. به یاد بیاوریم داستان حاکمیت زرتشتی را در زمان ساسانیان و فرار قباد از دست آنان و نیز سرکوب مزدکیان و مانویان توسط شاهی که به روحانیت مذهب زرتشتی تکیه داشت.



ب - فوق طبقاتی بودن حکومت :

بظاهر چنین می نماید اما: هیچ شاهی علیه مذهب حاکم که نماینده طبقات حاکم بودند، نشورید و روحانیون حاکم را مانند رعیت ندید. در واقع روحانیون مذهب حاکم، نمایندگان طبقات حاکم بوده اند و نه فلان خاندان، ارباب و یا تاجر! و شاه - در طول تاریخ ایران -  وسیله اجرای نظرات آنان بوده است. 

در درازنای تاریخ ایران این روحانیت بوده است که همیشه با اندیشه های تازه مخالف کرده و اندیشمندان را سرکوب کرده است حتا آنان که از درون خود روحانیت سر بر کشیده بودند.  فراموش کردن این موضوع ما را از یکی از پراهمیت ترین عوامل عقب ماندگی مان دور می کند و به ادامه وضع موجود راضی می نماید.


فرد پرستی ما هم از همان دیدگاهی سرچشمه گرفته که مذهب نماینده آن بوده و آن همه کاره ی دنیا یعنی « خدا »!


وقتی در فرهنگی یک فرد می تواند تعیین کننده باشد؛ « خدا » یا نماینده اش « آیت الله » یا سایه اش « شاه »، فرهنگ جمع گرایی و تصمیم جمعی نمی توانسته است رشد کند زیرا در چنین فرهنگی نظر گروه در برابر « مشیتی » که خدا تعیین کرده یا فتوایی که آیت الله داده یا فرمانی که شاه داده، بی ارزش می شود. 


نکته ای که ایشان به آن بی توجه بوده، این است که حکومت متمرکز که ظاهرا فوق طبقات بوده: 


نخستین اش  مربوط  است به کمبود آب و نیاز به ایجاد یک سیستم آبیاری  پر هزینه که کار یک ارباب نمی توانسته باشد مانند کندن قنات هایی بطول کیلومترها و کانال های آبیاری بطول  ده ها کیلومتر که نیاز به حکمرانی متمر کز داشته است .


دومین اش مربوط است به ویژگی سرمایه داری تجاری ایران، که کارش تجارت بوده بین شرق و غرب و نه سرمایه گذاری مستقیم در تولید. به همین خاطر از هر حکومت متمرکزی  که بتواند منافع آن را حفظ کند، حمایت می کرده و برایش حکومت ایرانی و غیر ایرانی تفاوت چندانی نداشته است بلکه سود اش مهم تر از همه چیز بوده است.


و هر دو وجه داستان، حکمرانی متمرکز برای آبیاری و نیز تجارت کاملا وابسته به روحانیت و مراکز مذهبی بوده اند که وابستگی ذهنی به قدرت مافوق انسانی را تبلیغ می کرده اند  تا از این راه بتوانند واقعیت منافع خود را از دید مردم پنهان نمایند.


به نظر می رسد امروز با امکانات وسایل ارتباط جمعی جهانی، وضعیت روحانیت و منافع آنان از تبلیغاتشان روز به روز آشکارتر می شود.