گام های تاریخ

اجتماعی - تاریخی

گام های تاریخ

اجتماعی - تاریخی

آیا مردم ایران وابستگی خود را به حکومت بریده اند؟ ( ۷ )

 


۳ - بازار

  

ویژگی بنیادی بازار


سومین عامل ماندگاری جمهوری اسلامی بازار بویژه اقتصاد مذهبی است!


بازار کارش خرید و فروش است و بدست آوردن سود. برایش فرقی نمی کند چه بخرد و چه  بفروشد. هر کالایی که سودش بیشتر است برایش بهتر است!


به همین جهت بازار از اعتراضاتی که کسب و کارش را مختل کند، خوشش نمی آید و خودش هم در هیچ نوعی شرکت نمی کند که هیچ، از هر کاری که اعتراضات را بخواباند حمایت می کند بشرطی که سودآوری اش را کم نکند!


در حکومت های استبدادی - از هر نوعش - بازار مخلص و چاکر ان است. زیرا این حکومت ها فقط در انحصار گروهی از سیاستمداران و نظامیان است و هر گروهی که داعیه حضور در حکومت یا بدست گرفتن حکومت را داشته باشد، به عنوان اشرار خوانده می شوند که می خواهند زندگی آرام این حکومت ها را بهم بریزند. در این کشورها بازار از اعمال سرکوب توسط این حکومت ها پشتیبانی می کند. 


به همین دلیل بازار در این ۴۳ ساله حکومت جمهوری اسلامی در هیچ اعتراضی شرکت نکرده است حتا بصورت ۲ ساعت اعتصاب!! علی رغم همه ی کشتارهایی که توسط جمهوری اسلامی انجام شده است.


در چنین حکومت هایی معمولا گردانندگان اصلی که نبض بازار را در دست دارند با حاکمان شریکند و انحصار بسیاری از کالاها را در اختیار دارند. این هم علت دیگری است که بازار در سرکوب هر نوع مخالفتی شرکت مستقیم دارد.


بویژه این که بازار تامین کننده اصلی مخارج روحانیت در تاریخ ایران بوده، پیوند این دو یک پیوند عمیق تاریخی است. 


بنگرید هر جا امامی یا امامزاده ای هم هست، بازار دور و برش گرم است. 


آنچه که به بازار کمک می کند  تا از با حکومت بیشتر همراه باشد تا مردم، عقاید مذهبی مردم است. خریدهایی که بر پایه عقاید مذهبی انجام می شود عامل مهمی است که بازار همچنان در خدمت حاکمیت مذهب باشد. 


این هم نمونه اش :


https://t.me/Ajibvalivaghaei/125118


گه حتا بازارهای کشورهای دیگر را تقویت می کند و نمونه های آن بسیار است. 


خریدهای مذهبی و یا برای مراسم مذهبی - از هر نوعش - به تقویت مذهب و حاکمیت مذهب می انجامد. 


خرید های غیر مذهبی بازار را به سوی کسب و کار غیر مذهبی می راند. چون برای بازار سود مهم است و نه مذهب. و برای روحانیت  نیز خمس و زکات و سهم امام … که از بازار می گیرد مهم  است نه این که این پول ها از چه نوع خرید و فروشی بدست آمده است.


اما در حکومت مذهبی، کوشش می شود تا مردم تشویق به خریدهایی شوند که حس مذهبی آنان تقویت شود. این کار هم به نفع حکومت است که پایه هایش را محکمتر می کند و هم به نفع بازار است که سود بیشتری بدست می آورد، و اینجاست که این دو بجز پیوند تاریخی، با منافع کنونی نیز پیوند می یابند. 


بنابراین انان که چشم به حضور بازار و بازاریان در اعتراضات به حکومت داوند یا چشمشان لوچ است یا می خواهند چشم مردم را لوچ کنند!!


البته بازار وقتی ببیند که مخالفان این حکومت ها دست بالا را دارند، ارام ارام از پشتیبانی این حکومت ها خودداری کرد و متمایل به گروه های مخالف می شود تا بتواند منافع و کسب و کارش را حفظ کند. 





آیا مردم ایران وابستگی خود را به حکومت بریده اند؟ ( ۶ )


نقش زنان.


به نظر می رسد زنان برای دستیابی به حقوق برابر با مردان کوشاتر هستند. یا بهتر است بگوییم نمایان تر شده اند. زیرا گرچه  تعداد مردانی که برای برابری حقوقی کوشیده و بابت آن دچار تنبیه های جمهوری اسلامی - از اعدام تا زندان های طولانی مدت - شده اند بیشتر  از زنان است اما حضور مستقل زنان برای این خواسته دو نشان دارد: 


الف - استقلال اندیشه و هدف از مردان که این نشانه جدایی از تسلط فرهنگ مردانه است.


ب - استقلال اندیشه و هدف از اندیشه های دینی که حکومت جمهوری اسلامی کوشیده است هر چه بیشتر ما را در آن فرو ببرد.


اما این دو نشانه، شانه به شانه هم نیستند. زیرا همان زنانی که برای رهایی از فرهنگ مردانه دچار مشکلاتی شده اند، همزمان در دریایی از آموزش ها واحساسات برآمده از فرهنگ دینی ممکن است شنا کنند بی ان که خود بدانند.


و بر عکس آنها که کوشیده اند از فرهنگ دینی رهایی یابند، در بسیاری از موارد از فرهنگ مردانه - بی ان که بخواهند - پیروی می کنند.  


اما این توجه به معنای نفی تلاش  پر اهمیت آنان نیست، بلکه فقط هشداری به خودمان است تا با دید بازتری رخدادهای پیرامونمان را بفهمیم،


نمونه ای  از این رفتارها مجالس زنانه سنتی است  


نمی دانیم مجالس زنانه مستقل از کی در ایران بوجود آمده، اما همه شان رنگ مذهبی دارند مانند روضه های خانگی، سفره های مختلف نذر و نیاز … دورترین تاریخ شناخته شده ی این مجالس به دوره قاجار بر می گردد. 


زنان شهری در ایران که اجازه بیرون رفتن نداشتند با این کار زبان شوهران را کوتاه کرده و برای فرار از فرهنگ مردانه، به فرهنگ مذهبی پناه بردند تا بتوانند دور از چشم شوهران و مردان با هم درد دل کرده و تجربه های خود را منتقل کنند.


اکنون این مجالس همچنان - گرچه نه به وسعت گذشته - هنوز در بسیاری از خانه ها وجود دارد زیر نام همان فرهنگ مذهبی که خود بهترین پشتوانه ماندگاری جمهوری اسلامی است باضافه این که: 


برای برپایی این مجالس به آن روحانی دستمزد پرداخت می شود که تقویت روحانیت است و این تقویت در واقع تقویت حاکمیت فرهنگ مذهب و حاکمیت سیاسی آن است. 


اگر خانمی باشد که این مجالس را نفی کند، نمی تواند وارد جمع زنان محله یا خویشان شود و اگر بطور اشکار نفی نکند و به این مجالس برود،خود به خود به گرمی این مجالس می افزاید. این نوعی از رفتاری است که جمهوری اسلامی بسیار از آن استقبال می کند حتا اگر آن را قبول نداشته باشید، این هم نمونه اش:


https://t.me/IranintlTV/107105


اما وضعیت جامعه ما در حال دگرگونی است و همین مجالس نیز می توانند به انتقال تجربه برای رهایی از تسلط فرهنگ مردانه  و نیز فرهنگ مذهبی بیانجامد. زیرا خواه ناخواه زنان مشکلاتشان را با شوهران و محل کار مطرح کرده  و روش های برون رفت از ان را به اشتراک می گذارند.


بعضی از روحانیون متوجه خطر شده اند و از اکنون زمزمه هایی می کنند تا شاید این گرایش عمومی را نیز در مشت داشته باشند مانند این ایشان :


https://t.me/IranintlTV/107357


گرفتار شدن در دام این زمزمه ها، همان است و  تقویت جمهوری اسلامی همان!


نمونه ای از این گرفتاری را در نوشته خانم وسمقی می توان دید:


حاکمان را مردان فرهیخته می نامد تا مردان چشم چران و روحانیت متعصب را هدایت کنند:

https://www.facebook.com/355727514999868/posts/568376643734953/


این نوع دیگری ماندن در جمهوری اسلامی است هر چند با انتقاد از گفتار و رفتار بعضی ها. 

 

مانند خانم وسمقی نمی توانند امتیازات نابرابری که قرآن برای مردان و زنان برقرار کرده( مانند نابرابری در ارث )‌  و  نیز احکام کیفری برابری که برای مردان و زنان در نظر گرفته ( مانند کیفر دزدی و زنا که برای مرد و زن یکسان است  )‌‌‌توجیه کنند مکر ان که گویند این امتیازات نابرابر و این احکام برابر به درد امروز نمی خورد که تا بحال چنین سخنی از ایشان و امثال ایشان  شنیده نشده است.


چنین است که بسیاری ممکن است با سخنان مانند ایشان دچار توهم شوند که:


اسلام در ذات خود ندارد عینی- هر عیب که هست در مسلمانی ما است.


چنین تبلیغی تا انقلاب اسلامی موثر بوده، اما زمان واقعیت دروغ ان را گام به گام آشکار کرده و هر روز عیب های احکام اسلامی در برابر دستاوردهای انسانی رنگ می بازد. امید داشته باشیم که این رنگ باختن هر لحظه بیشتر شود، تا زنان با توان بیشتری برابری حقوق فردی و اجتماعی خود را بخواهند و برایش بکوشند.


چنین رویکردی می تواند هر چه زودتر به رویداد بزرگ برابری حقوقی زنان و مردان بیانجامد و این  اولین گام بزرگ برای جامعه ای دموکرات  است.


    



آیا مردم ایران وابستگی خود را به حکومت بریده اند؟ ( ۶ )


نقش زنان.


به نظر می رسد زنان برای دستیابی به حقوق برابر با مردان کوشاتر هستند. یا بهتر است بگوییم نمایان تر شده اند. زیرا گرچه  تعداد مردانی که برای برابری حقوقی کوشیده و بابت آن دچار تنبیه های جمهوری اسلامی - از اعدام تا زندان های طولانی مدت - شده اند بیشتر  از زنان است اما حضور مستقل زنان برای این خواسته دو نشان دارد: 


الف - استقلال اندیشه و هدف از مردان که این نشانه جدایی از تسلط فرهنگ مردانه است.


ب - استقلال اندیشه و هدف از اندیشه های دینی که حکومت جمهوری اسلامی کوشیده است هر چه بیشتر ما را در آن فرو ببرد.


اما این دو نشانه، شانه به شانه هم نیستند. زیرا همان زنانی که برای رهایی از فرهنگ مردانه دچار مشکلاتی شده اند، همزمان در دریایی از آموزش ها واحساسات برآمده از فرهنگ دینی ممکن است شنا کنند بی ان که خود بدانند.


و بر عکس آنها که کوشیده اند از فرهنگ دینی رهایی یابند، در بسیاری از موارد از فرهنگ مردانه - بی ان که بخواهند - پیروی می کنند.  


اما این توجه به معنای نفی تلاش  پر اهمیت آنان نیست، بلکه فقط هشداری به خودمان است تا با دید بازتری رخدادهای پیرامونمان را بفهمیم،


نمونه ای  از این رفتارها مجالس زنانه سنتی است  


نمی دانیم مجالس زنانه مستقل از کی در ایران بوجود آمده، اما همه شان رنگ مذهبی دارند مانند روضه های خانگی، سفره های مختلف نذر و نیاز … دورترین تاریخ شناخته شده ی این مجالس به دوره قاجار بر می گردد. 


زنان شهری در ایران که اجازه بیرون رفتن نداشتند با این کار زبان شوهران را کوتاه کرده و برای فرار از فرهنگ مردانه، به فرهنگ مذهبی پناه بردند تا بتوانند دور از چشم شوهران و مردان با هم درد دل کرده و تجربه های خود را منتقل کنند.


اکنون این مجالس همچنان - گرچه نه به وسعت گذشته - هنوز در بسیاری از خانه ها وجود دارد زیر نام همان فرهنگ مذهبی که خود بهترین پشتوانه ماندگاری جمهوری اسلامی است باضافه این که: 


برای برپایی این مجالس به آن روحانی دستمزد پرداخت می شود که تقویت روحانیت است و این تقویت در واقع تقویت حاکمیت فرهنگ مذهب و حاکمیت سیاسی آن است. 


اگر خانمی باشد که این مجالس را نفی کند، نمی تواند وارد جمع زنان محله یا خویشان شود و اگر بطور اشکار نفی نکند و به این مجالس برود،خود به خود به گرمی این مجالس می افزاید. این نوعی از رفتاری است که جمهوری اسلامی بسیار از آن استقبال می کند حتا اگر آن را قبول نداشته باشید، این هم نمونه اش:


https://t.me/IranintlTV/107105


اما وضعیت جامعه ما در حال دگرگونی است و همین مجالس نیز می توانند به انتقال تجربه برای رهایی از تسلط فرهنگ مردانه  و نیز فرهنگ مذهبی بیانجامد. زیرا خواه ناخواه زنان مشکلاتشان را با شوهران و محل کار مطرح کرده  و روش های برون رفت از ان را به اشتراک می گذارند.


بعضی از روحانیون متوجه خطر شده اند و از اکنون زمزمه هایی می کنند تا شاید این گرایش عمومی را نیز در مشت داشته باشند مانند این ایشان :


https://t.me/IranintlTV/107357


گرفتار شدن در دام این زمزمه ها، همان است و  تقویت جمهوری اسلامی همان!


نمونه ای از این گرفتاری را در نوشته خانم وسمقی می توان دید:


حاکمان را مردان فرهیخته می نامد تا مردان چشم چران و روحانیت متعصب را هدایت کنند:

https://www.facebook.com/355727514999868/posts/568376643734953/


این نوع دیگری ماندن در جمهوری اسلامی است هر چند با انتقاد از گفتار و رفتار بعضی ها. 

 

مانند خانم وسمقی نمی توانند امتیازات نابرابری که قرآن برای مردان و زنان برقرار کرده( مانند نابرابری در ارث )‌  و  نیز احکام کیفری برابری که برای مردان و زنان در نظر گرفته ( مانند کیفر دزدی و زنا که برای مرد و زن یکسان است  )‌‌‌توجیه کنند مکر ان که گویند این امتیازات نابرابر و این احکام برابر به درد امروز نمی خورد که تا بحال چنین سخنی از ایشان و امثال ایشان  شنیده نشده است.


چنین است که بسیاری ممکن است با سخنان مانند ایشان دچار توهم شوند که:


اسلام در ذات خود ندارد عینی- هر عیب که هست در مسلمانی ما است.


چنین تبلیغی تا انقلاب اسلامی موثر بوده، اما زمان واقعیت دروغ ان را گام به گام آشکار کرده و هر روز عیب های احکام اسلامی در برابر دستاوردهای انسانی رنگ می بازد. امید داشته باشیم که این رنگ باختن هر لحظه بیشتر شود، تا زنان با توان بیشتری برابری حقوق فردی و اجتماعی خود را بخواهند و برایش بکوشند.


چنین رویکردی می تواند هر چه زودتر به رویداد بزرگ برابری حقوقی زنان و مردان بیانجامد و این  اولین گام بزرگ برای جامعه ای دموکرات  است.


    این هم نوشته یک خانم در  این مورد:

زن در جامعه مردسالار مثل طلقی است شفاف و بیرنگ، زیرا او سازنده ھیچ تاریخ و فرھنگی نیست.  بسته به مردش رنگ و شکل می گیرد.  در کودکی شکل تاریخ پدری و در نوجوانی و جوانی رنگ فرھنگ عاشقش را. بعد از ازدواج شوھر شکل می شود و بعدھا پسران و دامادھا ھستند که به او راه و روش دیکته می کنند.  به طبع این خاصیت طلقی است که سرباز مردان زندگیش می شود و در جامعه  مردسالار به دفاع از ارزشھای مردانه می پردازد و در قضاوت زنان دیگر از عقب مانده ترین مردان جامعه پیشی گرفته و بازیچه مردان و حکومت ھا شده و منکر حقوق انسانی خود می شود.  در آن سوی دیگر سکه، به علت عدم وابستگی ریشه ای به فرھنگ حاکم، در پذیرش پدیده ھای تازه و جدید باکی ندارد و در تطابق با تغییرات روزمره، پذیرش محصولات جدید، گرایش به حرکت ھای نوآور بسیار سیال وار عمل می کند که گاه این انعطاف پذیری بسیارش با نیازھای جامعه مردسالار ھمسو می شود و گاه در تضاد قرار می گیرد.  در مسیر این تضاد ھاست که فرھنگ زنانه پا می گیرد و زنان نرم نرمک به ساخت ھویت زنانه خود دست زده و در صفی مستقل از مردان به کسب حقوق خود می پردازند.


آیا مردم ایران وابستگی خود را به حکومت بریده اند؟ ( ۵ )


۲ - ترس  پنهان بیشتر مردم از دموکراسی!


این دومین عامل ماندگاری جمهوری اسلامی است!


شاید این سخن شگفتی باشد، اما واقعیت دارد!


در مورد ترس از دموکراسی، بخش بزرگی از مردم با حکومت جمهوری اسلامی همداست هستند!!!


اگر جمهوری اسلامی، دموکراسی را آشکارا دشمن خود و آن را باعث سرنگونی خود می داند، بخش بزرگی از مردم از  دگرگونی زندگیشان می ترسند. 


ترس جمهوری اسلامی از سرنگونی توسط دموکراسی با هراس پنهان مردم از دگرگونی زندگیشان در دموکراسی دست به دست هم داده و ماندگاری جمهوری اسلامی را باعث شده است.


هر چند روند زندگی در ایران  بسوی دموکراسی است! اما همان ترس پنهان از بروز درخواست دموکراسی جلوگیری می کند. 


چرا مردم ترس پنهان  از دموکراسی دارند؟


آیا دموکراسی برایشان ناشناخته است؟ 


گویند اگرنخوردیم نان گندم . دست مردم دیده ایم . بویژه امروز که هم رفت و آمد به اروپا، امریکا، کانادا و دیگر کشورهای دموکرات بسیار شده و نیز دنیای مجازی تصویر ی از کشورهای دموکراسی را هر روز به نمایش می  گذارند، در این که دموکراسی چه به ارمغان دارد، فکر نکنیم کسی شک داشته باشد دست کم در مورد اختیارات مردم نسبت به حکومت و این که حکومت نه ادعای خدایی دارد و نه ادعای مذهبی و هر روز هم باید به مردم جواب بدهد. 


بنابراین دستاوردهای دموکراسی برای مردم شناخته شده است، آنچه آنها را از دموکراسی می ترساند، دگرگونی هایی لازم برای دستیابی به آن است. این دگرگونی ها هم می توانند آگاهانه باشند و هم ناآگانه و در روند معمولی زندگی پیش می آید.


اصل برابری حقوقی 


نخستین اصل دموکراسی، برابری همه مردم بالغ در قانون است. حقوق زن و مرد، خراسانی و کرد، ترک و زابلی با هم برابر است. 


چنین اصلی گرچه اولین گام برای انتخاب زندگی بر پایه دموکراسی است اما کنش برای برپایی چنین اصلی مستلزم تغییر حکومت نیست. در یک حکومت استبدادی هم این اصل می تواند در جامعه ایجاد شود. 


تلاش برای چنین جامعه ای در واقع کنشی اجتماعی است تا سیاسی. زیرا کنش سیاسی برای بدست گرفتن قدرت است اما فعالیت برای برپایی برابری حقوقی ربطی به گرفتن قدرت سیاسی نیست، 


گرچه در جمهوری اسلامی هر درخواستی که سنت های اجتماعی برخواسته از آموزش های دینی را به چالش بکشد، به عنوان یک فعالیت سیاسی از طرف حاکمان برداشت می شود، و در برابر آن نه تنها مقاومت بلکه سرکوب می کنند، اما خودشان هم می دانند که چنین درخواست هایی به معنای سرنکونی حکومت نیست. 


شگفت آن که مردم نیز این  چالش ها را به عنوان یک فعالیت سیاسی ارزیابی می کنند!! نه یک درخواست انسانی و اجتماعی!


برداشت هر دو طرف داستان مانند هم است، این همگونی فهم اشتباه از یک خواست اجتماعی نشانی از هماهنگی اندیشه در حکومت وجامعه است. 


حتا مخالفان سیاسی حکومت نیز چنین درخواست هایی را به عنوان فعالیت سیاسی مطرح و به این ترتیب حکومت با ترکیب چنین برداشت هایی بهانه کافی درسرکوب چنین خواسته هایی را پیدا می کند.


ما شاهد اعتصاب بسیار گسترده برای حقوق ماهانه در گروه های کارگری و فرهنگی هستیم اما حتا یک ساعت برای چنین درخواستی نمی توانند اعتصاب کنند.


استادان دانشگاهی نیز که می توانند مقولات اجتماعی و سیاسی را از هم تفکیک کنند. دراین موارد گامی برنداشته اند.


این از ناتوانی آنان نیست، بلکه همه اینان بطور روانی چنین برابری حقوقی را بر نمی تابند. 


نواندیشان دینی نیز در این مورد با حکومت جمهوری اسلامی همداستان هستند. مگر بخشی از آنان احکام قرآنی و فتوایی را تاریخی نمی دانند؟ مگر نمی گویند باید احکامی که امروز قایل اجرا نیست، باید کنار گذاشته شوند؟ پس چرا تا کنون سرلوحه شعارهای اجتماعی شان برابری حقوقی زن و مرد نیست؟ 


اگر همین یک مورد را به عنون شعار اجتماعی، و نه سیاسی ،خود برمی گزیدند می توانستند بخش بزرگی از زنان و مردان را با خود همراه کنند و فشار اجتماعی بسیار بزرگی را دست کم برای کاهش این تبعیض بزرگ اجتماعی بوجود آورند که نکرده اند.


اولین بخشی از مردم که در برابر این خواست مقاومت می کنند و بهر صورت می کوشند آن را متوقف کنند، مردان هستند!


واکنش فرهنگ مردانه!


این نخستین اصل، جامعه مردسالار را از درون می ترساند. فرهنگ مردانه در برابر چنین اندیشه ای نمی تواند سر خم کند. بویژه که این فرهنگ با حاکمیت دینی که زن را فرد نابالغ می شناسد تقویت می شود. 


فرهنگ دین خویی ، این برابری را بر نمی تابد و آگاهانه و ناآگاهانه در برابر همسانی برخورداری از حقوق یکسان مقاومت ایجاد می کند بویژه در برابری حقوقی زن و مرد. 


مردان نمی توانند به راحتی امتیازات چند هزار ساله ی خود را از دست بدهند حتا آنهاتی  که ادعای برابری انسان ها را تبلیغ می کنند. این امری ناخودآگاه و طبیعی است که عادت های فرهنگی بسیار زیرپا  و جان سخت اند. 


مردان نمی خواهند امتیازات اقتصادی و حاکمیت خود را بر خانواده با زنان به نسبت مساوی تقسیم کنند.


مردان نمی توانند امکاناتی که حکومت اسلامی فقط برای آنان در نظر گرفته با زنان تقسیم کنند و سهم خود را در اداره جامعه کم نمایند. در مورد سرپرستی فرزندان، حق تحصیل، کار،… حق طلاق، چند همسری …نیز همین گونه است.


بنابراین یک عامل ضد دموکراسی، مردان هستند. حتا آنهایی  که حرف از برابری حقوقی زن و مرد می زنند، در بسیاری از موارد رفتارهایی خلاف نظرشان انجام می دهند. یک نگاه به دور و بر زندگی روزانه نمونه های بسیاری می توان یافت  از این رفتارهای ریزی که دست آخر مقاومت در برابر نحوه زندگی دموکراتیک ایجاد می کنند. به اینه بنگریم و خود را بشناسیم.


در این باره مردان - از هر صنفی - خواسته یا ناخواسته به وابستگی خود به اندیشه های حاکمیت جمهوری اسلامی اعتراف می کنند و این رمز دیگری از حاکمیت مذهبی در جامعه ما است.


البته امروز شاهدیم که فرهنگ مردانه به آهستگی در  نسل جوان پس می نشیند اما یادمان نرود که فرهنگ اژدهای هزار سر است که از جهاتی دیگر رفتار ناآگانه و ناخواسته ما را هدایت می کند. 


ادامه دارد.






آیا مردم ایران وابستگی خود را به حکومت بریده اند؟ (۴ )

 


ب - نقش نو اندیشان دینی. 


نو اندیشان دینی مربوط به امروز نیستند. از همان زمانی که روحانیت سنتی می کوشید زمام زندگی همه مردم را در اختیار کامل بگیرد در برابر سخت گیری هایش ، گروهی دیگر از اهل دین، در برابرش موضع گیری کردند و دین سهل و ممتنع را تبلیغ می کردند که البته چون با منافع روحانیت سنتی در تضاد بود، از طرف روحانیت بشدت طرد می شدند.


 این گروه ها در طول  تاریخ ما بنام عرفا، دراویش، صوفی و … نامیده شده اند که تعدادشان هم کم نیست. 


اما هر دو گروه در پیوند دادن مردم به دین نقش بسیار مهمی داشته اند و امروز نیست در این پیوند دادن شریکند. 


حتا این دین خویی در گروه های سیاسی با صطلاح مارکسیست لنینیست نیز دیده می شود. یکی که با فدائیان خلق نشست و برخاست داشته است می گفت بعضی شان وقتی از جایشان بلند شوند، دست به زانو گرفته  و می گویند : یا ژوسف! بجای یا علی گفتن!


دین خویی به روش نواندیشان دینی نیز از سوی دیگر ما را در چنبره خود گرفته است که نوع تازه اش از تفسیر ارتباط ایه های قران با علوم تجربی در جامعه ما حضور دارد. این ارتباط دادن از مهندس بازرگان و دکتر سحابی شروع و با شریعتی در زمینه مسائل اجتماعی و سیاسی گسترش یافته است. 


اینان به نوعی از آیات استناد می کنند که مطابق سلیقه شان باشد و بیشتر تحصیل کرده های دانشگاهی ما را در بر گرفته است. در حالی که می خواهند جمهوری اسلامی مشکلات کشور را با روش علمی حل و فصل کند، برای نظر خود یک آیه هم از قران یا یک روایت هم نقل می کنند. 


هر دو گروه و پیروانشان بجز جمهوری اسلامی نمی توانند بیاندیشند. اگر می توانستند به ایات و روایان هزار و چند ساله استناد نمی کردند. تعداد اینان بسیار هم زیادند بویژه در بین افراد بالای چهل سال.


این نوع تفکر در ادبیات و هنر ما که چندان هم با روحانیت سازش ندارد، نیز بسیار دیده می شود. برای نمونه اگر به « مستند شرقی غمگین » گوش کنید، فریدون فرخزاد به روشنی از علاقه اش به امامان شیعه و از جمله علی بن ابیطالب حرف می زند. همچنین  فروغ فرخزاد در شعر » کسی که مثل هیچکس نیست »  می گوید:


کسی می آید

صوتش از صورت امام زمان هم روشنتر


روحانیت سنتی و نیز نواندیشان دینی از آدم هایی مانند فریدون و یا فروغ  فرخزاد نه تنها خوشش نمی اید، بلکه اینها را افراد ناباب معرفی می کنند. اما واقعیت این است که اینان مانند دیگران غرق در درون فرهنگی بوده اند که روحانیت و از طریق عرفا، صوفی ها، دراویش و گونه های  بسیار نواندیشان دینی در درازای سده های تاریخی در بین مردم رواج داده اند. 


و صد البته روحانیت سنتی از این دستاوردها استفاده می کند و آن را برای ادامه نفوذ مذهبی خود مفید می داند هر چند بظاهر مخالف این افراد و این تفکر باشد. نمونه ای از خانم هایده را گوش کنید:


یادم هست که ایشان شعر « علی از همای رحمت » را خوانده بود و در یک گفتگوی رادیویی، مجری از ایشان خواست که ان را دوباره بخواند و ایشان گفت:


امشب مشروب خورده ام و نمی توانم این شعر را بخوانم. حالا به استفاده روحانیت سنتی از این گفتگو گوش کنید که چه داستانی ساخته است:



https://www.aparat.com/v/oAwWG/



می بینیم هر چه ناف مردم را به نمادهای مذهبی و دین وصل کند، مورد استقبال روحانیت سنتی که سود برنده اصلی است، مورد استقبال قرار می گیرد.


بنابراین هر چه مردم را به گونه ای به دین، مذهب، نمادهای مذهبی وصل کند، باعث خوشحالی جمهوری اسلامی می شود حتا اگر این اندیشه ها و نمادها بظاهر مخالف جمهوری باشند! مانند همین نواندیشان دینی از هرگونه اش! 


این هم یک توضیح ساده با عکس :


https://t.me/Fatikommando/38014



دین خویی، مذهب گرایی از هر نوعش که باشد، دست آخر منافعش توی جیب روحانیت سنتی اش می رود.


این دین خویی پس از اسلام، سه بار روحانیت را بر مردم حاکم کرده است:


نخستین آن به حکومت رسیدن صفویه است که با عشق علی اما با فرمان اسماعیل ولی الله حکومت در ایران را بدست روحانیت شیعه سپرد. حتا تعداد روحانیت برای حاکمیت صفوی کم بود که از روحانیت شیعه لبنان وارد کردند مانند شیخ کرکی!! و این قدرت روحانیت با استفاده از دین خویی مردم همچنان بدیلی بود در برابر سلسله های پس از صفویه تا زمان مشروطیت .


دومین اش حکومت مشروطه است . در متمم قانون اساسی، این اصل وارد شد که همه ی مصوبات مجلس باید مطابق شرع  و شیعه اثنی عشری باشد! و مشروطیت را به دو بند به استبداد متصل کرد: 


بند اول همه ی مصوبات مجلس می بایستی به امضای شاه می رسید و گرنه به اجرا در نمی امد و دومین اش همین بند وابستگی قوانین به شرعیت اسلامی و شیعه اثنی عشری بود.


سومین اش همین حکومت جمهوری اسلامی است که روحانیت با استفاده از همین دین خویی  تلاش همه گروه ها و اقشار را به نفع خود مصادره کرد که همه امروز گرفتارش هستیم.


مگر نتیجه شرکت همگان با تفسیرهای متفاوت از دین  در براندازی سلطنت به رهبری خمینی نتیجه اش غیر این شد؟