گام های تاریخ

اجتماعی - تاریخی

گام های تاریخ

اجتماعی - تاریخی

سیاست نویسی!

سیاست نویسی  ؟!


یکی از خوانندگان چند بار یادآوری کرده که اینقدر از سیاست ننویس.با یادآوری چند باره ایشان رفتم سراغ واژه - مقوله سیاست تا ببینم سیاست چیست و چگونه می توان سیاست نویسی نکرد.


۱ - دیدم اولین کتابی که - در این مرز و بوم -  در زمینه سیاست نوشته شده، « سیاست نامه » مرحوم خواجه نظام الملک وزیر اندیشمند سلجوقیان است. در معرفی این کتاب آمده است که در امور کشور داری است. 


به این روشنی معلوم شد که نگارنده خانه ی خرابه ای ندارد تا به امور آن بپردازد  تا چه رسد به این که صاحب کشوری باشد، . اما دریافتم که نگارنده جزیی از « امور » کشور است که صاحبان کشور به آن می پردازند. بگفته معروف نه سر پیاز که ته پیاز است. 


و تازه آنجا که به وی اجازه می دهند غیر مستقیم و دست چندم در امور کشور دخالت کند، می گویند حق داری فقط به این نامزدهایی که از صافی شورای نگهبان ولایت گذشته اند رای بدی. بدین گونه در این امر هم ما جزیی از « امور » یم  که جمهوری ولایی به ما می پردازد،


تا اینجای قضیه خیالم راحت شد که هر چه می نویسم سیاست نیست بلکه سیاست زدگی است مانند سیلزدگی! سرما زدگی …


۲ - رفتم سراغ معنی دیگر واژه - مقوله سیاست در سنت های فرهنگی مان . دیدم نوشته اند تنبیه زیر دستان تا طیق خواست بزرگان پرورش یابند! در این مورد دیدم بارها سیاست شده ام. شماره های این وبلاگ گواه است.  دیدم نوشته های این وبلاگ برای تنبیه کسی نوشته نشده که هیچ، در حقیقت با یادآوری هایش خواسته است واقعیات سیاست زدگی را گوشزد کند البته خیلی رک و راست، اما بجای توجه، سیاستش کرده اند!


۳ - حالا دیگر نوبت تعریف سیاست و کار سیاسی بود از نظریه پردازان دنیای امروز. دیده ام نوشته اند سیاست علم کسب قدرت است! این یکی اصلن با شیره ی وجودی ما نمی خواند. 


در ادامه نوشته اند که باید صاحب تشکیلاتی باشی مانند سازمان، جبهه ، حزب …. تا بتوانی به قدرت برسی و سیاست راه  و رسم آن برای کسب قدرت است، 


دیدم نگارنده که در هفت آسمان یک مگس هم پیرو ندارد، چگونه می تواند سیاست بنویسد تا راه و رسم کسب قدرت را برای سازمان، جبهه و حزبش و … نمایان سازد، 


بدین سان خیالم جمع شد که نه جانم این وبلاگ  سیاسی نویس نیست بلکه آنچه هست مربوط می شود به سیاست زدگی مان. و چه کسی و نیز چه بخشی از زندگیمان است که از این سیاست زدگی در امان باشد؟ 


وقتی به اینجا رسیدم، سعدی به کمک آمد:



من آنچه شرط بلاغست با تو می‌گویم

تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال


محل قابل و آنگه نصیحت قائل

چو گوش هوش نباشد چه سود حسن مقال


به چشم و گوش و دهان آدمی نباشد شخص

که هست صورت دیوار را همین تمثال


نصیحت همه عالم چو باد در قفس است

به گوش مردم نادان چو آب در غربال


http://ganjoor.net/saadi/mavaez/ghasides/sh36/



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.